پ
پ
 
امامت در لغت
واژه «امامت» در لغت به معنای رهبری و پیشوایی، و «امام» به معنای مقتدا و پیشواست، خواه انسان باشد،‌یا چیز دیگر، چنان‌كه ابن فارس گفته است: «امام، كسی است كه در كارها به او اقتدا می‎شود، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ امام ائمه، و خلیفه، امام رعیت، و قرآن، امام مسلمان است».[1]
قرآن كریم، همان‌گونه كه برخی از انسان‎ها را امام نامیده، كتاب آسمانی حضرت موسی ـ علیه السلام ـ را نیز امام خوانده است، آن‌جا كه در مورد حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً».[2]
من تو را پیشوای مردم قرار دادم.
و درباره كتاب حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَهً».[3]
پیش از قرآن كتاب موسی به عنوان پیشوا و مایه رحمت، نازل گردید.
و در جای دیگر، لوح محفوظ را نیز «امام مبین» خوانده و می‎فرماید:
«وَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ».[4]
هر چیزی را در «امام مبین» (لوح محفوظ) برشمرده‎ایم.
امامت در اصطلاح متكلمان
متكلمان اسلامی برای امامت تعاریف مختلفی ذكر كرده‎اند، و غالباً امامت را «ریاست و رهبری عمومی جامعه در زمینه امور دینی و دنیوی» دانسته‎اند، نمونه‎هایی از این تعاریف را یادآور می‎شویم:
1. امامت، رهبری عمومی دینی است كه در برگیرنده ترغیب مردم به آن چه مایه حفظ مصالح دینی و دنیوی آن‎ها، و بازداشتن آنان از آن چه مایه زیان آن‎ها است، می‎باشد.[5]
2. امامت، رهبری و بالاصاله در امور دین است.[6]
3. امامت، جانشینی پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در برپاداشتن دین است به گونه‎ای كه پیروی او بر همه امت واجب است.[7]
4. امامت، رهبری عمومی در امر دین و دنیا به عنوان جانشینی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است.[8]
توضیحات
1. مقصود از قید «بالاصاله» در تعریف دوم، احتراز از رهبری به نیابت از امام است،‌مانند نواب خاصه و عامه امام عصر(عج) .
2. مقصود از «امور دینی» در دو تعریف اول و دوم این نیست كه وظیفه امام منحصر در اداره امور دینی مردم است، و هیچ‌گونه مسؤولیتی نسبت به امور دنیوی ندارد، بلكه مراد این است كه امور دنیوی، منهای جنبه‎های اخلاقی و دینی آن‎ها، از شؤون امامت نیست. مثلاً قضاوت در این‌كه كدام اثر هنری برجسته‎ترین آثار هنری است، ‌از وظایف ویژه امام به شمار نمی‎رود، هر چند امام می‎تواند واجد چنین مهارت علمی باشد، و احیاناً برجسته‎ترین هنرمند را نیز معرفی كند، ولی این كار را به عنوان یك صاحب نظر و هنرشناس انجام می‎دهد، نه به عنوان امام».[9]
3. وجه این‌كه در تعاریف علمای اهل سنت بر مسئله خلافت و جانشینی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تأكید شده، و در تعاریف علمای شیعه قید «بالاصاله» آمده، ‌این است كه علمای شیعه در عین این‌كه امام را خلیفه و جانشین پیامبر می‎دانند، او را خلیفه الهی و منصوب از جانب خداوند می‎دانند، ولی علمای اهل سنت امام را برگزیده از جانب مردم به عنوان جانشینی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‎دانند، نه خلیفه خداوند، چنان‌كه در بحث‎های آینده توضیح داده خواهد شد.
4. خلافت و امامت دو عنوان برای یك حقیقت می‎باشند كه هر یك ناظر به جنبه خاصی از آن است، خلافت ناظر به جنبه ارتباط آن با خدا و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامت ناظر به جنبه ارتباط آن با امت اسلامی، ‌یعنی قیادت و رهبری آن‎ها است، بدین جهت در روایات و نیز كلمات متكلمان اسلامی هر دو تعبیر به كار رفته است.
ابعاد مسئله امامت
مسئله امت، ابعاد گوناگونی دارد، مهم‎ترین آنها عبارتند از:
1. بعد اعتقادی
از این نظر كه حفظ و بقای دین به امامت وابسته است، امامت یك مسئله اعتقادی است؛ زیرا اعتقاد به حدوث و بقای دین بر هر مسلمانی واجب است، بنابراین اعتقاد به آن چه حدوث و بقای دین در گرو آن است نیز واجب است، حدوث دین وابسته به نبوت، و ادامه آن وابسته به امامت می‎باشد، بنابراین، همان‌گونه كه اعتقاد به نبوت، اعتقادی دینی و واجب است، اعتقاد به امامت نیز چنین است.
2. بعد سیاسی
سیاست، عبارت است از تدبیر امور جامعه از طریق تدوین قوانین لازم و اجرای آن‎ها، و غایت عقلانی آن اصلاح زندگی مادی و معنوی افراد جامعه است. و چنان‌كه بحث‎های آینده بیان خواهد شد، اصلاح زندگی مادی و معنوی بشر، از طریق تعلیم معارف الهی و اجرای احكام دینی، فلسفه اصلی امامت را تشكیل می‎دهد.[10]
3. بعد تاریخی
مسئله امامت در امتداد نبوت و خاتمیت است، ‌از این رو در مرحله‎ای از تاریخ اسلام آغاز شده و تا امروز ادامه یافته و از این پس نیز تا آخرین لحظه حیات دنیوی بشر باقی خواهد بود. بنابراین، چگونگی تعیین نخستین امام، و امامان پس از او، و عكس‌العمل مسلمانان در این‌باره و بالاخره حوادث تاریخی امامت، از موضوعات مهم و حساس تاریخ اسلام به شمار می‎رود.
هر یك از ابعاد یاد شده مربوط به علم خاصی است، بعد اعتقادی آن از مسایل علم كلام است. بعد سیاسی آن در علومی مانند فلسفه سیاست و جامعه‌شناسی مورد بحث واقع می‎شود، و بعد تاریخی آن بخشی از تاریخ اسلام را تشكیل می‎دهد، بحث درباره امامت از بعد سیاسی و تاریخی اختصاص به علمای اسلام ندارد، و مبتنی بر داشتن باور اسلامی نیست، ولی بحث درباره آن از جنبه‌ اعتقادی مبتنی بر ایمان اسلامی ومخصوص متكلمان اسلامی است، مگر آن كه كسی كلام اسلامی را از جنبه تاریخی مطالعه كند كه در این صورت بحثی پیرامون دینی خواهد بود.
فلسفه و ضرورت امامت
فلسفه و ضرورت امامت، همان فلسفه و ضرورت نبوت است جز در ابلاغ وحی تشریعی و آوردن شریعت كه با ختم نبوت پایان پذیرفته است. تبیین و توضیح این نكته را طی عناوین زیر یادآور می‎شویم:
1. تبیین مفاهیم قرآن
یكی از وظایف پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ تبیین معانی و مفاهیم قرآن كریم بود، خداوند خطاب به پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‎فرماید:
«وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ».[11]
ما ذكر (قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آن‌چه برای مردم نازل می‎شود را برای آن‎ها تبیین نمایی.
پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز در حدیث ثقلین، عترت ـ علیهم السلام ـ خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است:
«اِنّی تارِكُ فیكُمُ الثِّقْلَینْ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی».
من دو شیئی گرانبها را در میان شما می‎گذارم، این دو عبارتند از: كتاب خدا، و عترت من.
یعنی فهم حقایق قرآن را باید با راهنمایی عترت ـ علیهم السلام ـ آموخت.
هم چنین تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی‎دانند، چنان‎كه قرآن كریم می‎فرماید:
«وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ».[12]
و در روایات آمده است كه: ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ راسخان در علم می‎باشند.[13]
2. داوری در منازعات
در بحث نبوت یادآور شدیم كه یكی از اهداف نبوت، داوری در اختلاف و منازعات بوده است، چنان‌كه خداوند می‎فرماید:
«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ».[14]
خدا پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهند برانگیخت، و كتاب را به حق با آنان نازل كرد، تا در اختلافات مردم داوری كند.
نكته جالب توجه در این آیه شریفه آن است كه داوری به كتاب نسبت داده شده است، زیرا معیار داوری همان احكام الهی است كه كتاب در برگیرنده آن‎ها است.
بدیهی است اختلاف و نزاع به زمان پیامبران اختصاص ندارد، لیكن از آن‎جا كه حل این اختلافات به وجود افراد برگزیده از جانب خدا نیاز دارد، پس از ختم نبوت نیز این ضرورت وجود دارد، و در نتیجه وجود امام، بسان پیامبر، امری لازم و ضروری است.
3. ارشاد و هدایت انسان‎ها
ارشاد و هدایت انسان‎ها در زمینه اعتقاد، احكام دینی، و مسایل اخلاقی و اجتماعی، یكی دیگر از اهداف رسالت پیامبران الهی است. این نیز هدف از ویژگی‎های نبوت نیست و به انسان‎هایی كه در عصر پیامبران زندگی می‎كردند اختصاص نداشته است. بنابراین، اگر بعثت پیامبران به انگیزه ارشاد و هدایت بشر كاری بایسته و لازم بوده است، این بایستگی و لزوم در مورد امامت نیز موجود است.
4. اتمام حجت بر بندگان
یكی از اهداف رسالت پیامبران، اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است، ‌قرآن در این‌باره می‎فرماید:
«رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».[15]
پیامبرانی بشارت دهنده و بیم دهنده (را برانگیخت) تا پس از فرستادن رسولان، مردم بر خدا حجت نداشته باشند.
این امر نیز اختصاص به زمان خاصی ندارد، از این روی امام علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«لا تَخْلُو الأرضُ مِنْ قائِمِ للهِ بِحُجهٍ إما ظاهِراً مَشهوراً و أو خائِفاً مَعموراً، لِئلا تَبْطُلْ حُجَجُ اللهِ وَ بَیناتُه… یَحْفَظُ اللهُ بِهِم حُحَجَهُ و بَیّناتِهِ اُولئكَ خُلَفاءُ الله فی أرضهِ، وَ الدُعاهُ اِلی دینِهِ.»[16]
زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود، یا آشكار و مشهور است و یا خائف و پنهان، تا حجت‎ها و دلایل الهی باطل نگردد… خدا به وسیله آن‎ها حجت‎ها و دلایل خود را حفظ می‎كند… آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت كنندگان به دین او می‎باشند.
5. برقراری عدل و امنیت
از اهداف دیگر نبوت برقراری عدل و امنیت اجتماعی است،‌ چنان‎كه در آیه 25 سوره حدید آمده است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».
رسولان خود را با دلایل فرستادیم و كتاب و میزان را با آنان نازل كردیم تا مردم به قسط پایدار گردند.
این هدف نیز از ویژگی‎های نبوت نبوده و به انسان‎های گذشته اختصاص ندارد، بلكه از نیازهای همیشگی بشر می‎باشد، و در نتیجه تحقق بخشیدن به آن یك آرمان الهی و پایدار است، كه پس از نبوت، از طریق امامت تحقق می‎پذیرد.
امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اهداف حكومت دینی، كلامی دارد كه بیانگر فلسفه امامت از جنبه سیاسی و حكومتی آن است، آن جا كه می‎فرماید:
«اللّهُمَّ اِنّكَ تَعْلَمُ اَنّهُ لَمْ یَكُنِ الّذی كانَ مِنَّا مَنَافَسَهُ فِی سُلطَانٍ, وَ لا الْتِمَاسَ شَیءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لكِن لِنرِدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِكَ، وَ نَظر الْاِصْلاحَ فِی بِلادِكَ، فَیأمَنَ الْمَظلُومُونَ مِنْ عِبَادِكْ، وَ تُقامُ المُعَطَّلَهَ مِنْ حُدودِكْ».[17]
خدایا تو می‎دانی كه آن چه انجام دادیم به انگیزه مسابقه در كسب سلطنت به دست آوردن متاع پست دنیوی نبود، بلكه به خاطر این بود كه نشانه‎های از بین رفته دینت را بازگردانیم، و اصلاح و آبادی را در شهرها و روستاها آشكار سازیم، تا بندگان مظلومت امنیت یابند، و قوانین و حدود تعطیل شده برپا گردد.
ضرورت امامت و آراء متكلمان
از آنچه درباره فلسفه و اهداف امامت بیان گردید، می‎توان ضرورت آن را نیز به دست آورد؛ زیرا اهداف و آرمان‎های یاد شده از ضرورت‎های حیات دنیوی و اخروی انسان می‎باشند. لزوم وجود رهبر در یك جامعه تا به حدی است كه اگر دسترسی به امام عادل امكان نداشته باشد، حتی وجود امام غیرعادل از نبودن آن بهتر است، زیرا فقدان امام به هرج و مرج اجتماعی و سلب امنیت همگانی منجر می‎شود، كه پی‎آمدهای تلخ آن به مراتب از پی‎آمدهای ناگوار امام و پیشوای غیر عادل بدتر است، از این رو امام علی ـ علیه السلام ـ فرموده‎اند:
«لا بُدَ لِلنّاسِ مِنْ أمیرٍ بَرٍّ اَوْ فاجِرٍ».[18]
ضرورت وجود امام تقریباً‌ مورد قبول همه متكلمان اسلامی است، هر چند در این‌كه این ضرورت مقتضیات حكم عقل است یا شرع، و بشری است یا الهی، دیدگاه‎های آنان متفاوت است. اشاعره وجوب آن را شرعی، و عدلیه وجوب آن را عقلی، دانسته‎اند.
عدلیه نیز دو دسته‎اند:, شیعه وجوب آن را الهی و تعیین امام را فعل خداوند، ولی معتزله وجوب آن را بشری و تعیین امام را وظیفه مسلمانان می‎دانند.[19]
امامت و قاعده لطف
مفاد قاعده لطف ـ كه یكی از قواعد كلامی مورد قبول متكلمان عدلیه است ـ این است كه هر فعلی از جانب خداوند كه در سعادتمندی مكلفان مؤثر است، بدون آن كه اختیار را از آنان سلب كند، یك ضرورت و واجب عقلی است و مقتضای عدل و حكمت خداوند می‎باشد، به گونه‎ای كه ترك آن با عدل و حكمت خداوند سازگار نیست. و نبوت از مصادیق بارز این قاعده است.
از دیدگاه متكلمان امامیه، امامت نیز حكم نبوت را دارد، و از مصادیق دیگر قاعده لطف است. سید مرتضی ـ رحمه الله علیه ـ در توضیح این مطلب می‎نگارد:
هر عاقلی كه از شیوه زندگی اجتماعی و عادات مردم آگاه است، می‎داند كه هرگاه در میان مردم رهبری با تدبیر و قدرتمند وجود داشته باشد، ظلم و تباهی از بین رفته؛ و یا دست كم، ‌مردم به رعایت عدل و انصاف نزدیك‎تر خواهند بود.
و هرگاه چنین رهبری وجود نداشته باشد، ‌امر برعكس آن چه گفته شد خواهد شد.
بنابراین، رهبری، لطف در انجام واجب و ترك قبیح است، پس واجب است كه خدا مكلفان را از آن محروم نسازد.[20]


[1] . مقاییس اللغه، ج 1، ص 28.
[2] . بقره/ 124.
[3] . هود/ 17.
[4] . یس/ 12.
[5] . این تعریف از خواجه نصیرالدین‌طوسی در كتاب قواعد العقاید است، ص 108، شایان ذكر است كتاب یاد شده همراه با پانوشت‎های نگارنده، توسط مركز مدیریت حوزه علمیه قم چاپ شده است.
[6] . این تعریف از سدیدالدین حمصی رازی در كتاب المنقذ من التقلید، است، ج 2، ص 236، این كتاب در دو جلد توسط انتشارات جامعه مدرسین قم چاپ شده است.
[7] . این تعریف از قاضی عضدالدین ایجی اشعری است، شرح مواقف، ج 8، ص 344.
[8] . این تعریف از سعدالدین تفتازانی اشعری است، شرح مقاصد، ج 5، ص 232.
[9] . این توضیح برگرفته از كلام سدیدالدین حمصی است، به كتاب المنقذ من التقلید، ج 2، ص 238ـ236 رجوع نمایید.
[10] . با این بیان روشن می‎شود كه ابعاد فرهنگی،‌اقتصادی، نظامی و سایر ابعاد اجتماعی امامت، همگی زیر مجموعه بعد سیاسی می‎باشند، از این رو به ذكر جداگانه آنها‎ نیاز نیست.
[11] . نحل/ 44.
[12] . آل عمران/ 7.
[13] . اصول كافی، ج 1، كتاب حجت، باب الراسخین فی العلم.
[14] . بقره/ 213.
[15] . نساء/ 165.
[16] . نهج البلاغه، صبحی صالحی كلمات قصار، شماره 139.
[17] . نهج البلاغه، خطبه 131.
[18] . نهج البلاغه، خطبه 40.
[19] . قواعد العقائد، تألیف خواجه نصیرالدین ‎طوسی، تحقیق علی ربانی گلپایگانی، ص 110.
[20] . الذخیره فی علم الكلام، ص 410.

علي رباني گلپايگاني- عقايد استدلالي، ج2


ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.