پ
پ

 

السلام علیك یا ابا عبدالله؛ سلام بر تو اى ابا عبدالله 

شرح لفظ ابا عبدالله :
ابا عبدالله كنیه حضرت سیدالشهداء حسین بن على(علیهماالسلام) میباشد و كنیه به معنى نام بردن چیزى به كنایه و اشاره است. به این جهت است كه بصریها ضمیر را كنایه نامیدند زیرا اسمى ذكر نمىشود، مانند: ضربته كه چون نمیخواهد اسم زده شده برده شود، لذا به اشاره و كنایه متوسل به “ها” ضمیر مىشود و گاهى نیز به اسم پدر یا مادر یا فرزند لفظ اب و ام و ابن زیاد نمایند، چون ابوعمرو، ابن عباس، ام معبد و ام كلثوم .
سید و شریف: این كه اشخاص را با كنیه یا لقب ذكر میكردند به علت احترام و بزرگداشت طرف بود. چون گفتن اسم باعث كوچك كردن اشخاص میگردید.
لذا در زمان سابق به اولاد امام حسن مجتبى و امام حسین(علیهماالسلام) شریف میگفتند چنانكه به علم الهدى و برادرش كه از اولاد حسین بن على(علیهماالسلام) بودند شریف مرتضى و شریف رضى میگفتند این موضوع شایع بود تا در سال 931 هجرى كه محمد بن بركات به تولیت مكه معین شد، لقب شریف را به اولاد حضرت امام حسن و لقب سید را به اولاد امام حسین(علیهماالسلام) تخصیص ‍ داد و شرفا مكه را به این جهت شریف میگفتند كه از اولاد امام حسن مجتبى(علیهالسلام) بودند كه آخر آنها شریف حسین بود كه بعد از غلبه عبدالعزیز بن سعود، پدر ابن سعود پادشاه حجاز و نجد از مكه به جزیره قبرس مهاجرت نمود، اما هنوز هم در حجاز اولاد امام حسن(علیهالسلام) را شریف خطاب میكنند.
لفظ شریف در ایران شیوع و امتیازى نیافت بلكه اولاد امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) هر دو او را سید خطاب میكنند.
معاویه هنگام فوتش به یكى از خواص خود گفت من سه گناه بسیار بزرگ مرتكب شدهام: 1- حق على را گرفتم.  2- زن امام حسن(علیهالسلام) را فریب دادم تا شوهر خود را مسموم نمود.  3- یزید را ولیعهد خود كردم .
نامگذارى ابا عبدالله
كنیه حضرت سیدالشهداء(علیهالسلام) را جد بزرگوارش پیغمبر خدا براى آن حضرت قرار داد چون آن حضرت مطابق آیه: و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى، هر چه بگوید وحى از طرف خداست میتوان گفت كه این كنیه هم از طرف خداوند است .
شیخ طوسى از حضرت رضا(علیهالسلام) نقل كرده كه چون حضرت حسین(علیهالسلام) متولد شد رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به اسماء بنت عمیس فرمودند بچه مرا بیاور. اسماء آن حضرت را در جامه سپیدى پیچیده خدمت رسول خدا آورد حضرت او را در دامن گذاشت. اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او فرمود، در همان هنگام جبرئیل نازل شده گفت: حق تعالى تو را سلام میرساند و میفرماید كه چون على نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسى است، پس او را به اسم پسر كوچك هارون كه شبیر است نام بگذار و چون زبان تو عربى است او را حسین بخوان پس حضرت رسول او را بوسید و گریست و فرمود كه ترا مصیبتى عظیم در پیش است، خداوند كشنده ترا لعنت كند و آنگاه فرمود اسماء این خبر را به فاطمه نگو.
اسماء میگوید چون روز هفتم شد پیغمبر فرمودند فرزند مرا بیاور چون او را به نزد آن حضرت بردم گوسفند سفید و سیاهى براى آن حضرت عقیقه كرد، یك رانش را به قابله داد و سرش را تراشید و به وزن موى سرش نقره تصدق كرد و خلوق بر سرش مالید و او را در دامان خود گذاشت و فرمود: اى اباعبدالله، كشته شدن تو بر من بسیار گرانست و آنگاه بسیار گریست .
گفتم پدر و مادرم فداى تو باد این چه خبریست كه از روز اول ولادت گفتى و امروز نیز میفرمایى حضرت فرمود: كه بر این فرزند دلبند خود میگریم كه گروهى كافر ستمكار از بنى امیه او را خواهند كشت، و خداوند شفاعت مرا به ایشان نرساند.
مردى او را مىكشد كه رخنه در دین خواهد كرد و به خداى بزرگ كافر خواهد شد. آنگاه فرمود: خداوندا من در حق این فرزند از تو سؤال میكنم آنچه را كه ابراهیم در حق ذریه خود سئوال كرد.
امام حسین(علیهالسلام) میداند كه اگر چند صباحى بگذرد و بنى امیه به این منوال رفتار كنند، علاوه بر این كه خاندان آل محمد را از بین میبرند از اسلام هم اثرى نخواهد ماند، و مسلمانان هم به كلى از بین میروند، این بود كه قد علم كرده با شجاعت و رشادت وارد صحنه كربلا شد، پس او علت باقی ماندن دین جدش گشت و اسلامى را كه بنى امیه میخواست برچیند، نگه داشت .
خداوندا تو دوست دار ایشان را و دوست بدار هر كس را که ایشان را دوست میدارد و لعنت كن هر كس را که ایشان را دشمن میدارد و لعنتى چنان كه زمین و آسمان پر شود.
پس دانستیم كه اسم امام حسین و كنیهاش از طرف خدا بوده و هر دو آنها در اول تولد نهاده شده است .

 

علل نامگذارى ابا عبدالله
ابا عبدالله” به معنى پدر بندگان خداست و علت و جهت این كه آن حضرت پدر بندگان خدا شد چند چیز است كه ذیلا ذكر می
نمائیم .
1- این مسلم است كه اول چیزى را كه خداى تعالى خلق فرمود نور وجود مبارك محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله) بود كه خودش ‍ فرمود: اول ما خلق الله نورى، و آن روایاتى كه میگوید: اول ما خلق الله العقل در مجردات است نه در بین تمام اشیاء عالم .
پس بطور قطع میتوان گفت اول خلقت عالم امكان نور مبارك آن حضرت بوده است و در روایات زیادى گواه بر این مطلب است .
از جمله روایتى است كه علامه مجلسى از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل می كند كه : خدا بود و هیچ خلقى با او نبود. پس اول چیزى كه خلق كرد نور حبیب خود محمد بود. او را آفرید قبل از آن كه آب و عرش و كرسى و آسمانها و زمین و لوح و قلم و بهشت و جهنم و ملائكه و آدم و حوا را بیافریند به چهارصد و بیست و چهار هزار سال . پس چون نور محمد پیغمبر ما(صلى الله علیه و آله) را خلق فرمود هزار سال نزد پروردگار خود ایستاده و او را به پاكى یاد میكرد، و حمد و ثناى او را مینمود و حق تعالى نظر رحمت بسوى او داشت و به او فرمود: مراد و مقصود من از خلق عالم تویى . اراده كننده خیر و سعادت تویى . برگزیده خلق من تویى .
حال كه معلوم شد «اول ما خلق الله» نور وجود مبارك پیغمبر بود، با بیانى از مرحوم شیخ جعفر شوشترى كه در كتاب «وسایل المحبین» دارد میگوئیم حسین(علیهالسلام) نیز اول ما خلق الله بوده است .
او میفرماید كه پیغمبر خدا فرمود: حسین منى و انا من حسین، و در روایت دیگر است كه: انا مِن حسین و حسین منى . پس وقتى حسین از پیغمبر و پیغمبر از حسین شد باید هر زمان كه پیغمبر بوده، حسین نیز بوده باشد.
حضرت ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) مانند كوه بلندى كه در دلش انواع معادن قیمتى باشد قد بیاراست و جان خود و اهل بیتش را در راه خدا داد و با خون خود و جوانان اصحابش شجره طیبه اسلام را كه بنى امیه قصد خشكاندن آن را داشتند چنان سیراب كرد كه تا دامنه قیامت خشك نخواهد شد. اینست كه حضرتش را اباعبدالله نام نهادند چرا که بر گردن همه عالم حق دارد.
اگر بگویى كه مراد از «حسین منى» اینست كه پیغمبر میفرماید حسین از نسل من است و از من بوجود آمده، میگویم این گفته باید خصوصیتى نداشته باشد، بلكه درباره امام حسن(علیهالسلام) نیز گفته شود یعنى بفرماید: حسن و حسین منى و انا من حسن و حسین ، حال آن كه این جمله «حسین منى» فقط درباره حضرت حسین(علیهالسلام) گفته شده است و نه درباره امام حسن (علیهالسلام) .
پس نتیجه این که اگر خداوند همه موجودات عالم را به واسطه نور پیغمبر خلق فرموده باید به واسطه حسین هم خلق شده باشد زیرا حسین از پیغمبر و پیغمبر از حسین است. پس حسین پدر همه موجودات عالم است و باید به او ابا عبدالله گفته شود.
2- دومین علت و جهتى كه امام حسین(علیهالسلام) ابا عبدالله، پدر بندگان خدا شد براى قیامش بود چون اگر آن حضرت قیام نمىفرمود با نقشههایى كه بنى امیه كشیده بودند یك نفر گوینده لا اله الا الله باقى نمیماند و گروه گروه از دین و آئین محمدى(صلی الله علیه و آله) بر میگشتند و در نتیجه اسلام آخرین لحظات عمر خود را تسلیم مظالم دولت اموى میكرد.
امام حسین(علیهالسلام) دید اگر قیام نكند اركان اسلام از جاى كنده شده و مقدسات آن دستخوش هوا و هوس بنى امیه واقع میشود و میلیونها جمعیت كه با هزاران خون دل و فداكاریهاى گران از ضلالت و حضیض مذلت خانه بدوشى، یغماگرى و بت پرستى نجات یافته و به شاهراه سعادت ابدى رسیدهاند، اینك در اثر دلخواه معاویه و یزید فوج فوج از دین خارج شده بلكه از جاده بشریت و آدمیت نیز بیرون میروند.
عترت آل محمد(صلى الله علیه و آله) كه ناموس بزرگ الهى است مورد ایذاء و اذیت واقع شده و هزاران مسلمان تحت نفوذ ظالمانه بنى امیه دچار شكنجه و عذابند.
كنیه حضرت سیدالشهداء(علیهالسلام) را جد بزرگوارش پیغمبر خدا براى آن حضرت قرار داد چون آن حضرت مطابق آیه: و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى، هر چه بگوید وحى از طرف خداست میتوان گفت كه این كنیه هم از طرف خداوند است .
ابن ابى الحدید در جلد سوم شرح نهج البلاغه نقل میكند كه روزى عمر بن خطاب به مغیره گفت: تو از روزى كه كور شدى با این چشم چیزى دیدهاى؟ مغیره گفت نه، عمر گفت: بخدا قسم كه بنى امیه اسلام را كور خواهد كرد آنچنان كه چشم تو كور شده است و چنان آن را كور میكنند كه دیگر اسلام نمیداند كجا میرود و كجا مىآید، مثال معروفیست كه مىگویند: ویل لمن كفر نمرود، بنى امیه با اسلام چه معاملهاى كردند كه اینگونه مذمت شدند.
شمهاى از كارهاى بنى امیه
دستور معاویه براى جعل حدیث:
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه نقل میكند كه معاویه به عمال خود نوشتدر همه شهرها – كه مبادا شهادت یك نفر شیعى را قبول كنید.
ببینید هر كس که شیعه عثمان است به خود نزدیك نمائید. هر كس در فضایل عثمان حدیثى روایت كند او را گرامى بدارید و در مجالس خود او را فوق العاده احترام كنید. حدیثى را كه روایت كرده با اسم خودش، پدرش و عشیرهاش براى من بفرستید.
عمال معاویه به فرمان او همین دستور را عمل كردند و آنقدر حدیث جعلى در فضایل عثمان براى او فرستادند كه خود معاویه گفت كافى است و همه آنها را غنى كرد.
ماموریت بسر بن ارطاة از طرف معاویه:
در كتاب «كشف الهاویه» است ما مختصر آن را نقل میكنیم – كه معاویه، بسر بن اطارة را با لشكر زیادى به مدینه فرستاد تا براى خلیفه خود بیعت بگیرد به او گفت چون وارد مدینه شدى هر یك از شیعیان على را دیدى سرش را ببُر و اموالش را به غنیمت بردار و چنان اهل مدینه را بترسان كه گمان كنند یك نفر از آنها باقى نخواهد ماند سپس هر كس در طاعت ما وارد شد دست از او بردار ولى به شیعیان على سخنان درشت بگو و كار را بر ایشان سخت بگیر و در قتل و غارت آنها كوتاهى مكن . آنقدر از آنها بكش تا از طاعت على بیرون رفته و به طاعت ما درآیند.
پس با چهار هزار سوى مدینه شتافت چون نزدیك مدینه رسید مردم از ترس به استقبال او شتافتند ولى جز دشنام و سب چیز دیگرى از او استماع نكردند.
چون وارد مدینه شد در مسجد پیغمبر بالاى منبر رفت و آنقدر به مردم بد گفت كه اهل مدینه گمان كردند همه را خواهند كشت و لذا عده زیادى از مدینه فرار كردند.
چون از منبر به پایین آمد اول خانهاى كه آتش زد خانه ابو ایوب انصارى از اصحاب برجسته رسول خدا بود. آنگاه شروع به خراب كردن خانههاى دیگر كرد و اموال آنها را غارت نمود و جماعت كثیرى از آنها را كشت .حال كه معلوم شد «اول ما خلق الله» نور وجود مبارك پیغمبر بود، با بیانى از مرحوم شیخ جعفر شوشترى كه در كتاب «وسایل المحبین» دارد میگوئیم حسین(علیهالسلام) نیز اول ما خلق الله بوده است .
بعد از آن به مكه آمد و چنان زیاد قتل و غارت كرد كه مورخین به حساب در نیاوردهاند، با آنكه آنجا خانه امن خداست و حتى حیوانات، پرنده و چرنده نیز در امان میباشند.
و چون براى «نجران» حركت كرد در راه خود و در آنجا یكنفر از شیعیان على را باقى نگذاشت و همه را گردن زد… .
بالاترین بدى از بدیهاى معاویه ولیعهد كردن یزید:
معاویه هنگام فوتش به یكى از خواص خود گفت من سه گناه بسیار بزرگ مرتكب شدهام: 1- حق على را گرفتم.  2- زن امام حسن(علیهالسلام) را فریب دادم تا شوهر خود را مسموم نمود.      3- یزید را ولیعهد خود كردم .
یزید از آن فرزندان جانى خائن مست و دیوانه بیباكى بود كه چشم روزگار نظیرش را ندیده است . معاویه در وصیتش براى یزید نوشت كه حسین بن على مرد بزرگوار و محترم و مورد توجه تمام مسلمین، خاصه نزد اهل حجاز است، اگر اهل عراق با او بیعت كردند و او بر تو خروج كرد پیروز میشود، مبادا با او جنگ كنى كه حق بزرگى از خلافت دارد و مورد توجه مسلمانان است تا میتوانى با او مسالمت كن .
یزید دائم الخمر بود، در اوایل خلافتش جماعتى از مدینه نزد او آمدند، در بازگشت به او فحاشى كردند و میگفتند نزد كسى رفتیم كه اصلا دینى ندارد، شارب الخمر است، در مجلس او زنهاى رقاصه با دف و طنبور مینوازند و با سگان بازى مىكند.
عبدالله حنظله گفت كه یزید با مادر، خواهر و دختران خود وطى مینمود و نماز میخواند.
در مروج الذهب میگوید: یزید بوزینه خبیثى داشت كه او را ابوقیس مینامید، در مجلس خود او را حاضر میكرد و در محفل خود متكایى براى او آماده مینمود… اخبار زیادی در تاریخ در مذمت یزید دیده میشود که به همین مقدار بسنده میکنیم.
پس نتیجه این که اگر خداوند همه موجودات عالم را به واسطه نور پیغمبر خلق فرموده باید به واسطه حسین هم خلق شده باشد زیرا حسین از پیغمبر و پیغمبر از حسین است. پس حسین پدر همه موجودات عالم است و باید به او ابا عبدالله گفته شود.
امام حسین(علیهالسلام) میداند كه اگر چند صباحى بگذرد و بنى امیه به این منوال رفتار كنند، علاوه بر این كه خاندان آل محمد را از بین میبرند از اسلام هم اثرى نخواهد ماند، و مسلمانان هم به كلى از بین میروند، این بود كه قد علم كرده با شجاعت و رشادت وارد صحنه كربلا شد، پس او علت باقی ماندن دین جدش گشت و اسلامى را كه بنى امیه میخواست برچیند، نگه داشت .
در چنین دوران و روزگار تاریكى كه ابرهاى تیره و تار ظلمهاى معاویه و یزید سرتاسر بلاد اسلامى را فرا گرفته و مردم مسلمان را در فشار بیدادگریهاى خود گذاشته بود و هر روز ظلم تازهاى بر مردم تحمیل میشد، شاخصترین مردم روزگار در صحنه آفرینش بشریت حضرت ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) مانند كوه بلندى كه در دلش انواع معادن قیمتى باشد قد بیاراست و جان خود و اهل بیتش را در راه خدا داد و با خون خود و جوانان اصحابش شجره طیبه اسلام را كه بنى امیه قصد خشكاندن آن را داشتند چنان سیراب كرد كه تا دامنه قیامت خشك نخواهد شد. اینست كه حضرتش را اباعبدالله نام نهادند چرا که بر گردن همه عالم حق دارد.
اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتیت الزكوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر و اطعت الله و رسوله حتى اتیك الیقین

منبع:تبیان

 

 

 

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.