پ
پ

درس‏هاى عاشورا

درس‏هاى عاشورا همواره بحثى زنده، حيات‏بخش و حركت‏آفرين است. هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودى به وقوع پيوست، امّا درس‏هاى آن ويژه زمان و مكان مشخصى نيست. اگر تا ديروز عده‏اى مى‏پنداشتند كه عاشورا حادثه‏اى مقطعى است، امروز با توجه به تعاليم عاشورايى امام خمينى و در نتيجه استقرار حكومت اسلامى، بايد به عنوان رويدادى تلقّى شود كه در طول تاريخ مى‏تواند درس‏آموز بوده و پايه‏هاى ستم و استبداد را از بيخ و بن براندازد:
«واقعه عظيم عاشورا از سال 61 هجرى تا خرداد 42 و از آن زمان تا قيام حضرت بقيةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعى انقلاب‏ساز است.»[14] پس از سال 61 هجرى، اين رويداد در عرصه رفتار سياسى الگوى بسيارى از حركت‏ها شده است: حركت توّابين، مردم مدينه، قيام مختار، نهضت زيدبن على، قيام محمد نفس زكيّه و ابراهيم فرزندان عبداللّه…تا قيام و نهضت مقدس ملت ايران به رهبرى امام خمينى همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهى شده‏اند. اقبال لاهورى، استقلال و نجات پاكستان را مرهون قيام عاشورا دانسته است.[15] گاندى، نيز، نهضت عاشورا را الهام‏بخش خود در رهايى هندوستان مى‏داند.[16] ما در اين مقال، در صدد تجزيه و تحليل قيام و انقلاب‏هايى كه در پى رويداد عاشورا صورت گرفته‏اند نيستيم و همچنين در پى صداقت و يا درستى و نادرستى اين نهضت‏ها نيز نيستيم؛ ما بر آنيم كه اشاره كنيم كه رويداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سياسى منشأ حركت‏هايى عليه حاكمان ستم در دوره‏هاى گوناگون بوده و هست. و در يك كلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حركت‏هاى حق‏طلبانه و عدالت‏خواهانه بناميم و بدانيم سخنى به گزاف نگفته‏ايم. مصعب ابن زبير با اين‏كه خود را رقيب امام‏حسين(ع) براى حكومت مى‏دانست مى‏گويد: «و ان الاولى بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا الكرام التاسيا[17]
مردان بزرگوارى از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند كه براى بزرگان تاريخ نمونه و الگو است.» بسيارى از نويسندگان، شاعران و تاريخ نگاران مسلمان و غير مسلمان از درس‏آموزى اين رويداد براى همه جهانيان سخن گفته‏اند. از باب نمونه يكى از نويسندگان مصرى به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانايش در كتاب: «ابوالشهداء حسين بن على(ع)» چنين‏مى‏نويسد:
«نه تنها مسلمانان بلكه غير مسلمانان از اين حادثه درس جوانمردى، ايثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفير مسيحى كه در همان مجلس يزيد به او اعتراض كرد بگيريم تا برسيم به قرون ميانه، تا روزگار خودمان.»[18] آرى عاشورا از چنان عمق و غنايى برخوردار است كه تا پايان تاريخ، پيام آور ارزش‏هاى والاى انسانى و الهام‏بخش انسان‏هاى آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهى است كه همه طبقات از زن و مرد، كوچك و بزرگ، باسواد و بى‏سواد، سياه و سفيد، مسلمان و غير مسلمان از آن درس مى‏آموزند و در اين دانشگاه همواره استادان بنامى چون: حسين بن على(ع)، قمر بنى‏هاشم، زينب كبرى و ديگر عاشورائيان تدريس مى‏كنند. ولى متأسفانه ما تاكنون نتوانسته‏ايم ارزش‏هاى عاشورا را آن چنان كه شايد و بايد به جوامع جهانى بشناسانيم. در يكى از فيلم‏هايى كه بر ضد اسلام به وسيله B.B.C با نام شمشير اسلام، تهيه شده، بخش مهمّى از آن را عزادارى و سوگوارى‏هاى دوستداران امام‏حسين(ع) تشكيل مى‏دهد. مفسّر اين فيلم مى‏گويد:
«بايد مراقب بود كه اگر اين عزادارى‏ها و اين همه عشق هدف‏دار شود و به سوى قلب غرب نشانه رود، ديگر هيچ سلاحى نمى‏تواند در برابر آن مقابله كند.»[19] با توجه به سخنان فوق، مهم جهت‏دار شدن مراسم عاشورا و شناخت درس‏هاى آن در ابعاد گوناگون است. فداكارى و ايثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤوليت، صداقت و وفادارى، قاطعيت در راه هدف، دفاع از امامت و ولايت، دفاع و پاسدارى از دين و ارزش‏ها، تولى و تبرى، ستيز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نيكيها، پرهيز از بديها و زشتيها، انس با قرآن، ترويج فرهنگ نماز، نهراسيدن از نيروى دشمن، پرهيز از سستى و تنبلى در برابر تجاوز به ارزش‏ها، افشاى چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنويات حتّى در جبهه جنگ، نفى نژادپرستى، توبه، دعا، استغفار، تسليم در برابر خدا، قيام براى خدا و…بخشى از درس‏هاى عاشورا است. البته همين درس‏ها كافى است كه يك ملّت را از ذلت به عزت برساند و همين درسها مى‏تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. همان‏گونه ملت ايران با الهام از همين درس‏هاى عزّت‏بخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همين درس‏ها بود كه نقش خود را در جنگ تحميلى به نمايش گذاشت. آن چه آورديم فهرست بخشى از درس‏ها و آموزه‏هاى عاشورا بود. صدها بلكه هزارها هزار درس از رويداد عاشورا مى‏توان آموخت. شرح و تفصيل درس‏هاى ياد شده در اين مقال نمى‏گنجد. از اين روى، به شرح نمونه‏هايى از درس‏ها در عرصه رفتار سياسى بسنده‏مى‏كنيم:

1. عدالت‏خواهى و ستم ‏ستيزى

ستيز با ستم و ستمگران به ويژه حاكمان ستم و بر پايىِ عدل يكى از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى است. عاشورا به ما مى‏آموزد كه انسان مسلمان نمى‏تواند در برابر ستم و ستمگران سكوت كند و بى‏تفاوت بماند؛ اگر سكوت كرد در حكم همان ستمكار است. امام‏حسين(ع) در يك سخنرانى كه در منزل «بيضه» در برابر سپاهيان حرّ فرمودند:
«اى مردم. رسول خدا(ص) فرمود: اگر كسى حاكم ستمگرى را ببيند كه حلال خدا را حرام مى‏كند، عهد و پيمان الهى را مى‏شكند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بيدادگرى رفتار مى‏كند، پس با گفتار و كردار در برابرش نايستد بر خداست كه اين فرد را نيز با همان حاكم ستمكار محشور كند.»[20] آن بزرگوار سپس از بنى‏اميه و پيروان آنها به عنوان نمونه و مصداقى از سخنان پيامبر گرامى اسلام ياد كرده و مى‏فرمايد:
«مردم آگاه باشيد كه بنى‏اميه و اتباع آنها پيرو شيطانند و از پيروى و بندگى خداى بخشنده سرپيچى كرده‏اند، فساد و تباهى را آشكار ساخته‏اند و حدود الهى را تعطيل كرده‏اند و اموال مردم را به خود اختصاص داده‏اند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كرده‏اند. من از هر كس شايسته‏ترم كه وضع موجود را تغيير دهم…پس لازم است از روش من پيروى كنيد زيرا عمل من براى شما حجّت و سرمشق است…»[21] از سخنان ياد شده چند نكته اساسى زير استفاده مى‏شود: 1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانين دين واجب است. اين برنامه بايد سر لوحه زندگى امت اسلامى در گستره تاريخ در هر سرزمينى باشد. 2. سكوت در برابر حاكم ستم، گناهى بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاكم ستم است. 3. حكومت يزيدى از مصاديق حاكمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانين الهى است. از اين روى مبارزه با او نيز تكليف الهى است. امام در نامه‏اى به مردم كوفه مى‏نويسد

:

«فلعمرى ما الامام الّا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه على ذات الله؛[22]
به جان خودم سوگند، امام و پيشوا تنهاكسى است كه برابر كتاب خدا داورى كند. دادگر و متدين به دين حقّ باشد. وجود خويش را وقف و فداى فرمان خدا كند.» امام‏حسين(ع) در همين نامه سخنان مردم كوفه را كه نوشته بودند: «ليس لنا امام؛ ما امام نداريم، تأييد كرده است، چرا كه آن بزرگوار يزيد را داراى شرايط امامت و حكومت نمى‏داند. زيرا كه اجراى حقِّ و عدالت، عمل به كتاب خدا از شرايط امام و حاكم است و يزيد هيچ يك از اين شرايط را ندارد.

2. يكى ديگر از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى، درس عزّت است.

امام‏حسين(ع) و ديگر عاشورائيان با گفتار و عمل خود به ما آموختند كه برخورد مسلمانان با يكديگر چه در داخل كشور و چه با خارج كشور بايد از موضع عزّت باشد. چرا كه در فرهنگ اسلامى، مسلمان عزيز است و هرگز نبايد تن به ذلت و خوارى بدهد. ذلت و خوارى با مسلمانى قابل جمع نيست. بنابراين، مسلمانى كه ذلّت را پذيرفته مسلمانى‏اش كامل نيست. بر اين اساس دو نوع زندگى خواهيم داشت: زندگى ذليلانه و زندگى عزتمندانه. زندگى عزتمندانه در پرتو پذيرش ولايت خدا و اولياء خدا، و زندگى ذليلانه در پرتو پذيرش ولايت كفر و شرك و دشمنان خداست. همراهى و دوستى با دشمنان خدا نيز ذلت و خوارى است. بر همين اساس قرآن كريم مى‏فرمايد:
«يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء؛[23]

اى مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولايت بر نگيريد.» عزّت در سخن و عمل همه عاشورائيان تجلى دارد، ولى در سخن و عمل امام‏حسين(ع) از همه بيش‏تر. همه اين بزرگواران مرگ با عزّت را زندگى و زندگى با ذلّت را عين مرگ مى‏دانستند. يكى از شعارهاى امام‏حسين(ع) در روز عاشورا اين بود: الموت خيرٌ من ركوب العار و العار خير من دخول النّار.[24]
مرگ از پذيرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نيز آن بزرگوار در روز عاشورا مى‏فرمود:
«اين ناكس پسر ناكس مرا به پذيرش يكى از دوكار ناچار كرده است.
يا شمشير كشيدن و كشته شدن و يا پذيرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است. هيهات كه ذلت و زبونى را اختيار كنم. نه خدا به ذلت من راضى است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامن‏هاى پاكى كه مرا تربيت كرده‏اند. همچنين مردان غيرتمند و آزاده، كشته شدن را بر پيروى از انسان‏هاى پست ترجيح مى‏دهند.»[25] آرى، امام‏حسين(ع) در دامن پدر و مادرى تربيت شده است كه مرگ با عزّت را زندگى، و زندگى با ذلّت را عين مرگ مى‏دانست:
«فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكم قاهرين.»[26] آن بزرگوار در جاى ديگرى مى‏فرمايد:
«و الله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد؛[27]
به خدا سوگند همانند افراد فرومايه تسليم شما نمى‏شوم و مانند بردگان نيز فرار نمى‏كنم.» عزّت حسينى به او اجازه نمى‏دهد كه براى اين‏كه چند روز بيش‏تر زنده بماند با فردى همانند يزيد بيعت كند. چرا كه بيعت با يزيد به معناى تأييد حكومت و كارهاى ناپسند او است. چنين كارى نه تنها شايسته آن امام همام كه حتى ياران او نيز نيست. در سخنان ياد شده، امام(ع) به ما مى‏آموزد كه در برابر غير خدا عزيز و سربلند باشيد و تنها در پيشگاه خدا متواضع باشيد. آن بزرگوار در جاى ديگر مى‏فرمايد:
«فانى لا ارى الموت الّا سعادة و الحياة مع الظالمين الّا برما؛[28]
من در چنين محيط ذلت‏بارى مرگ را جز سعادت و زندگى با اين ستمگران را جز رنج و نكبت‏نمى‏دانم.» سخنان و رفتار امام‏حسين(ع) و ديگر عاشورائيان درس است به همه شيعيان به ويژه كارگزاران نظام اسلامى و هشدارى است به كسانى كه خود را شيعه مى‏دانند ولى در اين حال خود را در اختيار غير خدا قرار داده و مرعوب و تسليم قدرت‏هاى بزرگ شده‏اند و ديگران را نيز به اين ذلّت فرا مى‏خوانند.

3. پاسدارى از اسلام و ارزش‏هاى اسلامى

پاسدارى از اسلام و ارزش‏هاى اسلامى يكى ديگر از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى است. پيش از يادآورى اين درس از سوى امام‏حسين(ع) و ديگر عاشورائيان يادآورى اين نكته مفيد مى‏نمايد كه: در فلسفه سياسى، امروزه در باره نقش حكومت در تأمين سعادت، اخلاق و معنويت گفت و گو بسيار است. برخى (حكومت‏هاى ليبرال) بر اين باورند كه اين‏گونه امور در قلمرو مسائل خصوصى افراد جاى دارد. از اين روى، حكومت در اين باره هيچ مسؤوليتى ندارد. امّا در انديشه سياسى اسلام، با دليل‏هاى بسيار اين‏گونه امور جزو قلمرو حكومت است. نه تنها حاكم و همه كارگزاران حكومتى بايد به اسلام و ارزش‏هاى اسلامى باور داشته باشند كه همگان موظف به تبليغ و پاسدارى از آن مى‏باشند. بر همين اساس هنگامى كه اسلام و ارزش‏هاى آن از سوى امويان مورد تهاجم قرار گرفته بود و يزيد و كارگزارانش به روشنى بر خلاف احكام اسلام و دستورهاى آن عمل مى‏كردند ولى در عين حال رفتار خودرا در برابر اسلام مى‏نماياندند، امام‏حسين(ع) براى پاسدارى از اسلام قيام كرد چرا كه اگر امام‏حسين(ع) قيام نمى‏كرد ديرى نمى‏پاييد كه از اسلام جز نامى باقى نمى‏ماند. حكومت يزيد درصدد نابودى اصل اسلام بود. از اين روى وقتى كه امام‏حسين(ع) دعوت به سازش و بيعت با يزيد شد فرمود:
«انّا لله و انّا اليه راجعون، و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛[29]
در اين صورت بايد از اسلام براى هميشه چشم پوشيد، هنگامى كه امت به زمامدارى فردى چون يزيد گرفتار آيد.» امام(ع) در بسيارى از موارد از جمله در نامه‏اى كه از مكّه به مردم بصره مى‏نويسد همچنين به هنگام رويارويى سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نيز پاسدارى از اسلام را وظيفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مى‏خواهد كه او را در اين راه يارى دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنين آمده است:
«شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) فرا مى‏خوانم. زيرا در شرايط و وضعيتى قرار گرفته‏ايم كه سنّت پيامبر(ص) از ميان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذيريد شما را به راه سعادت راهنمايى مى‏كنم.»[30] آن بزرگوار در جاى ديگر مى‏فرمايد:
«لو لم يستقم دين جدّى الّا بقتلى فيا سيوف خذينى،[31]
اگر دين جدّم جز به كشته شدن من استوار نمى‏ماند پس اى شمشيرها مرا فرا گيريد.» با سخنان ياد شده امام(ع) به ما مى‏آموزد كه اگر براى پاسدارى از اسلام راهى به جز فداكارى و ايثار و كشته شدن نباشد بايد جان خود را فداى اسلام كرد. نه تنها امام‏حسين(ع) كه همه ياران او هدفى جز پاسدارى از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام كه دست راست قمر بنى‏هاشم قطع مى‏شود مى‏فرمايد:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كرديد ولى من تا زنده هستم از دين خودم حمايت خواهم كرد.»

4. شهادت در راه خدا

سياست‏مداران حرفه‏اى در مبارزه دو گروه با يكديگر بر توازن قوا تأكيد مى‏كنند و از درگيرى مبارزان با دشمنى كه از جهت عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر مى‏دارند و آنان را به سكوت و گوشه‏گيرى فرا مى‏خوانند. روشن‏فكران آن زمان نيز امام‏حسين(ع) را از درگيرى با يزيد كه تا بن دندان مسلح بود بر حذر مى‏داشتند، امّا منطق آن بزرگوار چيز ديگرى بود. او و ديگر عاشورائيان از ايستادگى در برابر يزيد و حكومت اموى هرگز ترديدى به خود راه ندادند و با ايثار جان خود درخت اسلام را آبيارى كردند. كشته شدن در راه خدا هر چند از سوى انسان‏هاى ظاهر بين جدا شدن از دنيا و لذايذ آن است، ولى از نگاه انسان‏هاى وارسته، شهادت پايان رنج‏ها و سختى‏ها و رسيدن به لقاء الله است. آخرين آرزوى اين‏گونه انسان‏ها شهادت است. اسلام با تحول در بينش‏ها و ارزش‏ها انسان‏هايى را تربيت كرد كه براى دفاع از مكتب، از جان و مال خويش مى‏گذشتند و در ميدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر يكديگر پيشى مى‏گرفتند.[32] و گاه براى حضور يكى از آن‏ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن يكى از آن‏ها در خانه، كار به قرعه مى‏كشيد.[33] وقتى كه امام‏حسين(ع) مى‏خواست از مكّه حركت كند در خطبه‏اى، از زيبايى مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر كس آمادگى كشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بيايد:
«من كان باذلاً فينا مهجته موطّنا على لقاء الله نَفْسَهُ فليرحل معنا،[34]
هر يك از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خويش بگذرد و جانش را در راه ما نثار كند آماده حركت با ما باشد.» در جاى ديگر آن بزرگوار مى‏فرمايد:
«اگر اين بدن‏ها براى مرگ آفريده شده‏اند پس چه بهتر كه به صورت شهادت باشد.»[35] استقبال از مرگ در راه عقيده و آرمان نزد ملت‏هاى ديگر هم ارزشمند است. مردم آزاده ديگر نيز چنين مرگى را تقديس و ستايش مى‏كنند و آن را برتر از زندگى ذلت‏بار و زير ستم و همراه با ننگ و پستى مى‏دانند. بنابراين، چه قدر سست و بى‏پايه است سخنان كسانى كه امروزه، شهادت‏طلبى را «خشونت» خوانده و آن را محكوم مى‏كنند. سخنان اينان از عقل و نقل هر دو به دور است. كوتاه سخن اين‏كه تلاش و فداكاى و ايثار جان و مال در راه عقيده و هدف‏هاى الهى تا كشته شدن و شهادت در راه خدا يكى از درس‏هاى رويداد عاشورا در عرصه رفتار سياسى است، يعنى انسان در عرصه سياسى گاه به جايى مى‏رسد كه بايد در راه هدف و آرمان‏هاى الهى فداكارى كند و از جان و مال خود بگذرد. اين يكى از درس‏هاى امام‏حسين(ع) و ديگر عاشورائيان در قضيّه‏كربلاست.

5. جمع بين سياست و معنويت

جمع بين حضور در عرصه‏هاى سياسى و توجّه به معنويات يكى ديگر از درس‏هاى عاشورا است. غفلت از نيازهاى روحى و معنوى به ويژه براى كسانى كه درگير كارهاى مهم و سنگين‏اند و مسؤوليت‏هاى بالايى دارند خطرساز و خطرآفرين است كه بايد در برابر آن هشيار بود. امام‏حسين(ع) در آن هنگام كه روياروى دشمن ايستاده و حتّى در آن هنگامى كه در محاصره دشمنان است، هرگز از اين مسأله غفلت ندارد. از اين روى، در تاريخ آمده است كه در شب عاشورا در ميان خيمه امام‏حسين(ع) جنب و جوش عجيب و نشاط فوق‏العاده‏اى به چشم مى‏خورد؛ يكى مشغول دعا و مناجات با خداست و آن ديگرى مشغول تلاوت‏قرآن:
«لهم دوِىٌّ كدوىّ النحل بين قائم و راكع و ساجد.»[36]
و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام‏حسين(ع) به قمر بنى‏هاشم مى‏فرمايد:
«به سوى آنان برو و اگر توانستى امشب را مهلت بگير، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازيم. خدا مى‏داند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شديد دارم.»[37] از اين درخواست در آن موقعيت به خوبى مى‏توان به اهميت معنويت و خودسازى پى برد. اين كار امام(ع) بيانگر آن است كه هرگز نبايد به دليل كار و گرفتارى زياد از خودسازى و توجّه به معنويات غفلت كرد. چرا كه موفقيت‏هاى انسان در همه عرصه‏ها در گرو همين توفيق است. ممكن است گفته شود كسى كه به خاطر خدا كار و يا مسؤوليتى را پذيرفته است و با منطق انجام وظيفه مشغول كار است، كار او بلكه همه حركت‏هاى او عبادت است، ولى بايد توجه داشت كه براى عباداتى كه بين انسان و خداست اثر و نقشى است كه هيچ چيز ديگر نمى‏تواند جايگزين آن شود.

6. امر به معروف و نهى از منكر

از درس‏هاى مهمى كه در عرصه رفتار سياسى مى‏توان از رويداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهى از منكر است. همان گونه كه رفتار امت اسلامى با يكديگر بر اساس امر به معروف و نهى از منكر است با حاكمان نيز بر همين مبنا استوار است. دولت حاكم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد بايد بر اساس مراحل امر به معروف و نهى از منكر با او برخورد كرد. امام‏حسين(ع) در وصيت‏نامه سياسى الهى خود يكى از انگيزه‏هاى قيام خود را امر به معروف و نهى از منكر مى‏داند:
«من از روى خودخواهى، غرور و خيره‏سرى و يا به منظور ايجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگرى به پا نخاسته‏ام، بلكه قيام من براى اصلاح امور مسلمانان و… اجراى برنامه امر به معروف و نهى از منكر در ميان امت اسلامى است.»[38] از اين وصيت‏نامه استفاده مى‏شود كه حركت‏هاى سياسى انواع گوناگون دارد: حركت از روى خودخواهى، غرور، ستم و فساد كه درست نيست و تنها حركتى كه بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهى از منكر باشد درست است و بايد آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درس‏هاى اين رويداد در عرصه رفتار سياسى بيش از آن است كه در اين مقال بگنجد از اين روى، به همين اندازه بسنده مى‏كنيم.

 

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.