پ
پ

نذر حضرت زینب س

دوست دارد سر دهد بر نیزه،بی پیکر شود

دوست دارد چون برادر پیکرش بی سر شود

می رود مردانه شیربیشه ی غیرت شود

دوست دارد که شبیه حضرت حیدر شود

آیه” انا فتحنا…” دارد این زن بر لبش

می رود تا مثل حیدر فاتح خیبر شود

اسوه ی مردانگی،تندیس زرّین عفاف

می رود تا زیر معجر حیدری دیگر شود

او نخواهد داد حتی یک نخ از چادر شبش

سرّ ناموس خدا هیهات بی معجر شود

سینه را کرده سپر تا که فداکاری کند

دوست دارد که شبیه حضرت مادر شود

می برد انگشت هایش را به سمت قتلگاه

می رود که مانع رسوایی خنجر شود

دست از دامان نیزه برنمی دارد که تا

عمر چندین ساله اش در راه یارش سر شود

پرچم دین را گرفته روی دوش زخمی اش

تاعلمداری کند،سقّای نام آور شود

بند بندش راببُرّی دل نمی بُرّد ز عشق

درعبا گر قطعه قطعه چون تن اکبر شود

می رود آتش بیندازد به جان حرمله

تاتسلّی بخشِ قلبِ مادرِ اصغر شود

خطبه اش آنقدر سوزنده است که نمرود شام

بیم آن دارد بسوزد دود و خاکستر شود

زیر صدها تازیانه می رود باجان و دل

تامبادا یاس کوچک مثل نیلوفر شود

آب ونانش را به طفلان می دهد بانو که تا

در خرابه حافظ اولاد پیغمبر شود

مادر غم هاست،اما گوشه ویرانه ای

باید او باجان و دل غمخوار یک دختر شود…

شعر : از ناصر دوستی

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.