پ
پ

مصاحبه با یکی از پیرغلامان امام حسین(ع):

استاد زین العابدین امیدی متخلص به(( وافد)) ، فرزند حکیم دانشمند ملا ابوالقاسم امیدی زنجانی ، متولد سال 1312 هجری شمسی می باشد.وی از سن 6 سالگی شروع به تحصیل نمود و پس از آن به تحصیلات حوزوی روی آورد و از همان کودکی شاعری اهل بیت را آغاز نمود.از وی در همایش تجلیل ازییرغلامان کشور در سال 1389 در بوشهر تجلیل بعمل آمد.از این شاعر اهل بیت (ع) در مورد گذشته حسینیه اعظم پرسیدیم و او چنین پاسخ داد:طبق شنیده های من در حسینیه اعظم زنجان علاوه بر عزاداری سرور و سالار شهیدان، دروس حوزوی برای طلاب تدریس می شد و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، چندان در کشور شناخته شده نبود. ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با توجه هیئت امنای مسجد و جمعی از شیفتگان امام حسین (ع) ، امروز حسینیه اعظم زنجان در ایران زبانزد است .این پیرغلام علت حضور گسترده مردم در این حسینیه را توجه و عنایت مخصوص خداوند متعال و امام حسین(ع) دانست و گفت: مردمی که به این مکان می آیند، با توسلاتی که به حضرت اباعبدالله دارند ، حاجت خود را می گیرند و با حضور پر شور ، ارادت خود را به حضرت سیدالشهدا نشان می دهند.استاد امیدی ادامه داد:هر چه آینه صافتر باشد، اجسام را بهتر نشان می دهد، برای نتیجه گرفتن از حسینیه اعظم ، باید با نیتی پاک به این مکان آمد و تظاهر و ریا در این آستان جایی ندارد.

از شاعر اهل بیت موضوع شعر ها و کتابهایش را جویا شدیم  و گفت: برخی از شعرهای من در سالهای قبل از بین رفته است ولی جمعی از شیفتگان اهل بیت (ع) در حال جمع آوری این اشعار هستند و محوریت اشعار من ائمه اطهار هستند . مجموع اشعار من سه جلد کتاب است که یکی از این کتابها با عنوان(( نغمه موزون)) به چاپ رسیده است و دو کتاب دیگر ، ((گونه گلگون)) و(( صحنه پرخون )) به زبان ترکی در دست چاپ می باشد.وی درباره محتوای اشعار خود گفت: سعی کرده ام از اشد مصیبت شعری نگویم ، تا اگر نتوانم مقام آنها را بالا ببرم ،حداقل مقام بزرگواران را پایین نیاورم.امروز برخي شعرهايي مي نويسند كه ذ لت آوراست و در شان و منزلت اين خاندان نمي باشد، شعرهاي من جنبه ي حماسي و تبليغي دارند و در حد توان سعي كرده ام هدف امام حسين را تعقيب كنم.از اين پير غلام پرسيديم،اگر دوباره متولد مي شديدباز هم در اين آستان خدمت مي كرديد و او پاسخ داد: نه يكبار ، نه دو بار ،نه صد باربلكه هزار ها بار اگر متولد مي شدم به اين آستان مي آمدم ،بجز ائمه كسي را نداريم .خداوند ، عالم امكان را به خاطر اين بندگان خاص و پسنديده و با نور ايشان خلق كرده است و اگر اين بزرگواران نباشند خلقت باطل است .اين شاعر اهل بيت از احساس خود در حسينيه اعظم گفت: از اينكه به اين مكان آمده ام خيلي خوشحالم و از هيئت امناي مسجد خيلي تشكر مي كنم كه بنده را به اين مكان آورده اند و اين فقط عنايت خاص خداوند است.استاد اميدي از شيرينترين خاطراتش گفت: قبل از پيروزي انقلاب در قزوين همراه پدرم زندا بوديم و فردي نود ساله به نام مرحوم آيت الله شهيدي نيز در آنجا بود كه خبر دادند برادر ايشان فوت كرده است. مأمورين به او اجازه شركت در مجلس ترحيم برادرش را ندادند من و پدرم به او تسليم گفتيم و او به من گفت زماني نمي گذارد كه اين دستگاه جبار از بين مي رود و بعد از آن افراد صالح و مخلص بر روي كار مي آيد.

اين از شيرين ترين خاطرات زندگي من است.از استاد در مورد چگونگي انتخابش به عنوان پير غلام حسيني پرسيدم كه گفت: من از خود چيزي ندارم و دست اندركاران اين همايش به من لطف كردند و بنده را از زنجان انتخاب نمودند.استاد اميدي خطاب به جوانان گفت : به جوانان توصيه مي كنم از اين آستان دست برندارند، زيرا دنيا و آخرت آنها در گرو اين آستان است.جوانان سعي كنند در حد توان زير اين پرچم باشند و ريا و تزوير را كنار بگذارند و با اخلاص بيايند و خواسته هاي خود را بگيرند.سخن آخر استاد اميدي اين بود كه: من هر چه دارم از اهل بيت استو من از خود چيزي ندارم و هر چه دارم از عنايت و هدايت آنها است. قبلاً در اين آستان بودم و هنوز هم هستم و اميدوارم كه در آخرت هم با انها محشور شوم .در پايان قطعه شعري از استاد در مدح حضرت علي علي اصغر تقديم به همه ي عاشقان اهل بيت مي كنم و دعا مي كنيم اين استاد بزرگوار همواره زير سايه ي عنايت خاصه ائمه اطهار و امام حسين (ع) باشند.

ای غنچه ی پژمرده و پر پر علی اصغر                                          ای کودک شش ماهه مادر علی اصغر

با جاست كه با یاد لب تشنه و خشکت                                          همواره شود  دیده من تر علی اصغر

یک جرعه تو را آب ندادند در این دشت                                         سوز عطشت زد به دل اخگر علی اصغر

آن وقت که دگر چاره و درمان نپذیرد                                           زخمی که تو را هست به حنجر علی اصغر

بی تاب شدی ، گریه نمودی ،نقنودی                                            رفتی ز کف مادرت آخر علی اصغر

ای جان، ستم خویشتن از حد گذراندند                                          در باره تو قوم ستمگر علی اصغر

لبخند زدی در دم آخر به رخ باد                                                 دانم نکنی خنده دیگر علی اصغر

آیا چه جوابی دهد آن حرمله دون                                                            در محکمه خالق اکبر علی اصغر

شه سوی سما خون تو پاشید و از او شد                                          بر چرخ بدین زینت و زیور علی اصغر

اسم تو بود کوچک و والاست مقامت                                            در پیشگه خالق داور علی اصغر

بردی ز بزرگان جهان گوی جلالت                                               داری ز شهادت به سر افسر علی اصغر

گویند تو را اهل ولا باب حوائج                                                   وافد طلبد حاجت از این در علی اصغر

 

 

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.