بخش اول این رساله در موضوع علم امام (ع) است که علاقهمندان میتوانند برای مطالعه آن به این مجموعه مراجعه کنند. مرحوم علامه عالیمقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضتسیدالشهدا (ع) و هدف آن» به تحلیل کوتاه قیام حضرت (ع) پرداختهاند. شخصیت علمی و استحکام تحلیل ایشان که در عین اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت که در سرآغاز مقالههای این دفتر ویژه نامه متن آن را عینا از مجموعه یاد شده، برای خوانندگان ارجمند بازگو کنیم.
نهضت سیدالشهدا (ع) و هدف آن
با یک سیر اجمالی در وضع عمومی آن روز، میتوان نسبتبه تصمیم و اقدام سیدالشهدا (ع) روشن شد. تیرهترین و تاریکترین روزگاری که در جریان تاریخ اسلام به خانواده رسالت و شیعیانشان گذشته، دوره حکومتبیستساله معاویه بود.
معاویه پس از آنکه خلافت اسلامی را – با هر نیرنگ بود – به دست آورد و فرمانروای بیقید و شرط کشور پهناور اسلامی شد، همه نیروی شگرف خود را صرف تحکیم و تقویت فرمانروایی خود و نابود ساختن اهل بیت رسالت مینمود، نه تنها در اینکه آنان را نابود کند بلکه میخواست نام آنان را از زبان مردم و نشان آنان را از یاد مردم محو کند.
جماعتی از صحابه پیغمبر (ص) را که مورد احترام و اعتماد مردم بودند از هر راه بود با خود همراه و با ساختن احادیثبه نفع صحابه و ضرر اهل بیتبه کار انداخت و به دستور او در منابر اسلامی در سرتاسر بلاد اسلامی به امیرالمؤمنین (ع) – مانند یک فریضه دینی – سب و لعن میشد.
به وسیله ایادی خود مانند زیاد بن ابیه و سمرة بن جندب و بسر بن ارطاة و امثال ایشان، هر جا از دوستان اهل بیتسراغ میکرد به زندگیش خاتمه میداد و در این راهها از زر، از زور، از تطمیع، از ترغیب و از تهدید تا آخرین حد توانایی استفاده میکرد.
در چنین محیطی طبعا کار به اینجا میکشد که عامه مردم از بردن نام علی (ع) و آل علی نفرت کنند و کسانی که از دوستی اهل بیت، رگی در دل دارند از ترس جان و مال و عرض خود، هرگونه رابطه خود را با اهل بیت قطع کنند.
واقع امر را از اینجا میتوان به دست آورد که امامتسیدالشهدا (ع) تقریبا ده سال طول کشید که در همه این مدت – جز چند ماه اخیر – معاصر معاویه بود. در طول این مدت از آن حضرت که امام وقت و مبین معارف و احکام دین بود، در تمام فقه اسلامی حتی یک حدیث نقل نشده است; منظور روایتی است که مردم از آن حضرت نقل کرده باشند که شاهد مراجعه و اقبال مردم است نه روایتی که از داخل خاندان آن حضرت مانند ائمه بعدی رسیده باشد.
و از اینجا معلوم میشود که آن روز درب خانه اهل بیتبکلی بسته شده و اقبال مردم به حد صفر رسیده بوده است.
اختناق و فشار روز افزون که محیط اسلامی را فرا گرفته بود به حضرت امام حسین (ع) اجازه ادامه جنگ یا قیام علیه معاویه را نداد و کمترین فایدهای هم نداشت; زیرا:
اولا: معاویه از او بیعت گرفته بود و با وجود بیعت، کسی با وی همراهی نمیکرد.
ثانیا: معاویه خود را یکی از صحابه کبار پیغمبر (ص) و کاتب وحی و مورد اعتماد و دست راستسه نفر از خلفای راشدین به مردم شناسانیده بود و نام خالالمؤمنین را به عنوان لقبی مقدس بر خود گذاشته بود.
ثالثا: با نیرنگ مخصوص به خودش به آسانی میتوانستحضرت امام حسین (ع) را به دست کسان خودش بکشد و بعد به خونخواهی وی برخیزد و از قاتلین وی انتقام بکشد و مجلس عزا نیز برایش برپا کند و عزادار شود!
معاویه وضع زندگی امامحسن (ع) را به جایی کشانیده بود که کمترین امنیتی حتی در داخل خانه شخصی خودش نداشت، و بالاخره نیز (وقتی که میخواستبرای یزید از مردم بیعتبگیرد) آن حضرت را به دست همسر خودش مسموم کرده، شهید ساخت.
همان سیدالشهدا (ع) که پس از درگذشت معاویه بیدرنگ علیه یزید قیام کرد و خود وکسان خود – حتی بچه شیرخواره خود را در این راه فدا کرد، در همه مدت امامتخود که معاصر معاویه بود به این فداکاری قادر نشد; زیرا در برابر نیرنگهای صورتا حق به جانب معاویه و بیعتی که از وی گرفته شده بود، قیام و شهادت او کمترین اثری نداشت.
این بود خلاصه وضع ناگواری که معاویه در محیط اسلامی به وجود آورد و درب خانه پیغمبر اکرم (ص) را بکلی بسته، اهل بیت را از هرگونه اثر و خاصیت انداخت.
درگذشت معاویه و خلافت یزید
آخرین ضربت کاری وی که به پیکر اسلام و مسلمین وارد ساخت این بود که خلافت اسلامی را به سلطنت استبدادی موروثی تبدیل نمود و پسر خود یزید را به جای خود نشانید، در حالی که یزید هیچگونه شخصیت دینی – حتی به طور تزویر و تظاهر – نداشت و همه وقتخود را علنا با ساز و نواز و باده گساری و شاهد بازی و میمونرقصانی میگذرانید و احترامی به مقررات دینی نمیگذاشت و گذشته از همه اینها اعتقادی به دین و آیین نداشت چنانچه وقتی که اسیران اهل بیت و سرهای شهدای کربلا را وارد دمشق میکردند و به تماشای آنها بیرون آمده بود، بانک کلاغی به گوشش رسید، گفت:
نعب الغراب فقلت قل او لا تقل
فقد اقتضیت من الرسول دیونی (1)
و همچنین هنگامی که اسیران اهل بیت و سر مقدس سیدالشهدا (ع) را به حضورش آوردند، ابیاتی سرود که یکی از آنها این یتبود:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحی نزل
زمامداری یزید که توام با ادامه سیاست معاویه بود، تکلیف اسلام و مسلمین را روشن میکرد و منجمله وضع رابطه اهل بیت رسالت را با مسلمانان و شیعیانشان – که میبایستبه دست فراموشی مطلق سپرده شود و بس – معلوم میساخت.
در چنین شرایطی یگانه وسیله و مؤثرترین عامل برای قطعیتیافتن سقوط اهل بیت و درهم ریختن بنیان حق و حقیقت، این بود که سیدالشهدا (ع) با یزید بیعت کند و او را خلیفه و جانشین مفترض الطاعه پیغمبر بشناسند.
امام (ع) و بیعت با یزید
سیدالشهدا (ع) نظر به پیشوایی و رهبری واقعی که داشت نمیتوانستبا یزید بیعت کند و چنین قدم مؤثری در پایمال ساختن دین و آیین، بر دارد و تکلیفی جز امتناع از بیعت نداشت و خدا نیز جز این از وی نمیخواست.
اثر امتناع از بیعت
از آن طرف امتناع از بیعت اثری تلخ و ناگوار داشت; زیرا قدرت هولناک و مقاومتناپذیر وقت، با تمام هستی خود، بیعت میخواست (بیعت میخواستیا سر) و به هیچ چیز دیگر قانع نبود و از این روی کشته شدن امام (ع) در صورت امتناع از بیعت، قطعی و لازم لاینفک امتناع بود.
سیدالشهدا (ع) نظر به رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، تصمیم قطعی بر امتناع از بیعت، و کشته شدن گرفت و بیمحابا مرگ را بر زندگی ترجیح داد و تکلیف خدایی وی نیز امتناع از بیعت و کشته شدن بود. و این است معنی آنچه در برخی از روایات وارد است که رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا میخواهد تو را کشته ببیند. و نیز آن حضرت به بعضی از کسانی که از نهضت منعش میکردند فرمود: خدا میخواهد مرا کشته ببیند. و به هر حال، مراد مشیت تشریعی است نه مشیت تکوینی; زیرا چنانکه سابقا بیان کردیم مشیت تکوینی خدا تاثیری در اراده و فعل ندارد.
ترجیح مرگ بر زندگی
آری سیدالشهدا (ع) تصمیم بر امتناع از بیعت و – در نتیجه – کشته شدن گرفت و مرگ را بر زندگی ترجیح داد و جریان حوادث نیز اصابت نظر آن حضرت را به ثبوت رسانید; زیرا شهادت وی با آن وضع دلخراش، مظلومیت و حقانیت اهل بیت را مسجل ساخت و پس از شهادت، تا دوازده سال نهضتها و خونریزیها ادامه یافت و پس از آن همان خانهای که در زمان حیات آن حضرت کسی درب آن را نمیشناختبا مختصر آرامشی که در زمان امام پنجم به وجود آمد، شیعه از اطراف و اکناف مانند سیل به در همان خانه میریختند و پس از آن، روز به روز به آمار شیعیان اهل بیت افزود و حقانیت و نورانیتشان در هر گوشه و کنار جهان به تابش و تلالؤ پرداخت و پایه استوار آن، حقانیت توام با مظلومیت اهل بیت میباشد و پیشتاز این میدان، سیدالشهدا (ع) بود. حالا مقایسه وضع خاندان رسالت و اقبال مردم به آنان در زمان حیات آن حضرت با وضعی که پس از شهادت وی در مدت چهارده قرن پیش آمده و سال به سال تازهتر و عمیقتر میشود، اصابت نظر آن حضرت را آفتابی میکند و بیتی که آن حضرت – بنا به بعضی از روایات – انشاد فرموده، اشاره به همین معنی است:
و ما ان طبنا جبن و لکن
منایانا و دولة آخرینا
و به همین نظر بود که معاویه به یزید اکیدا وصیت کرده بود که اگر حسین ابن علی از بیعتبا وی خودداری کنداورا به حال خود رها کند و هیچ گونه متعرض وی نشود. معاویه نه از راه اخلاص و محبت این وصیت را میکرد، بلکه میدانست که حسین بن علی (ع) بیعت کننده نیست و اگر به دستیزید کشته شود اهل بیت، مارک مظلومیتبه خود میگیرند و این برای سلطنت اموی، خطرناک و برای اهل بیت، بهترین وسیله تبلیغ و پیشرفت است.
اشاره های مختلف امام (ع) به وظیفه خود
سیدالشهدا (ع) به وظیفه خدایی خود که امتناع از بیعتبود آشنا بود و بهتر از همه به قدرت بیکران و مقاومتناپذیر بنیامیه و روحیه یزید پی برده بود و میدانست که لازم لاینفک خودداری از بیعت، کشته شدن اوست و انجام وظیفه خدایی، شهادت را در بر دارد. و از این معنی در مقامات مختلف با تعبیرات گوناگون کشف میفرمود.
در مجلس حاکم مدینه که از وی بیعت میخواست فرمود: مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند.
هنگامی که شبانه از مدینه بیرون میرفت از جدش رسول اکرم (ص) نقل فرمود که در خواب به وی فرمود: خدا خواسته (یعنی به عنوان تکلیف) که کشته شوی.
در خطبه که هنگام حرکت از مکه خواند و در پاسخ کسانی که میخواستند آن حضرت را از حرکتبه سوی عراق منصرف سازند همان مطلب را تکرار فرمود.
در پاسخ یکی از شخصیتهای اعراب که بین راه اصرار داشت که آن حضرت از رفتن به کوفه منصرف شود و گرنه قطعا کشته خواهد شد، فرمود:
«این رای بر من پوشیده نیست ولی اینان از من دستبردار نیستند و هر جا بروم و هر جا باشم مرا خواهند کشت.»
برخی از این روایات اگر چه معارض دارد یا از جهتسند خالی از ضعف نیست ولی ملاحظه اوضاع و احوال روز و تجزیه و تحلیل قضایا، آنها را کاملا تایید میکند.
اختلاف روش امام (ع) در خلال مدت قیام خود
البته مراد از اینکه میگوییم مقصد امام (ع) از قیام، شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، این نیست که خدا از وی خواسته بود که از بیعتیزید خودداری نماید، آنگاه دست روی دست گذاشته به کسان یزید اطلاع دهد که بیایید مرا بکشید و بدین طریق خندهدار وظیفه خود را انجام دهد و نام قیام روی آن بگذارد.
بلکه وظیفه امام (ع) این بود که علیه خلافتشوم یزید قیام کرده، از بیعتبا او امتناع ورزد و امتناع خود را – که به شهادت منتهی خواهد شد – از هر راه ممکن به پایان رساند.
از اینجاست که میبینیم روش امام (ع) در خلال مدت قیام به حسب اختلاف اوضاع و احوال، مختلف بوده است:
در آغاز کار که تحت فشار حاکم مدینه قرار گرفتشبانه از مدینه حرکت کرده به مکه که حرم خدا و مامن دینی بود پناهنده شد و چند ماهی را در مکه در حال پناهندگی گذرانید.
در مکه تحت مراقبتسری مامورین آگاهی خلافتبود تا تصمیم گرفته شد توسط گروهی اعزامی در موسم حج کشته شود یا دستگیر شده به شام فرستاده شود. و از طرف دیگر سیل نامه از جانب عراق به سوی آن حضرت باز شده در صدها و هزارها نامه وعده یاری و نصرت داده او را به عراق دعوت کردند و در آخرین نامه که صریحا به عنوان اتمام حجت – چنانکه بعضی از مورخین نوشتهاند – از اهل کوفه رسید که حضرت تصمیم به حرکت و قیام خونین گرفت. اول به عنوان اتمام حجت، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود به کوفه فرستاد و پس از چندی، نامه مسلم مبنی بر مساعد بودن اوضاع نسبتبه قیام، به آن حضرت رسید.
امام (ع) به ملاحظه دو عامل که گفته شد یعنی ورود مامورین سری شام به منظور کشتن یا گرفتن وی و حفظ حرمتخانه خدا و مهیا بودن عراق برای قیام، به سوی کوفه رهسپار شد. سپس در اثنای راه که خبر قتل فجیع مسلم و هانی رسید، روش قیام و جنگ تهاجمی را به قیام دفاعی تبدیل فرموده و به تصفیه جماعتخود پرداخت و تنها کسانی را که تا آخرین قطره خون خود از یاری وی دستبردار نبودند نگهداشته، رهسپار مصرع خود شد. (2)
پینوشتها:
1) به نقل آلوسی در جزء 26 تفسیر روح المعانی، ص66 از تاریخ ابن الوردی و کتاب الوافی بالوفیات.
2) بیست مقاله، رضا استادی، نشر انتشارات اسلامی، صص 444 – 438.
فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 25
علامه سید محمد حسین طباطبایی
ثبت دیدگاه