براثر «ارتباط متقابل اجتماعى» كنشهاى اجتماعى يك انسان با كنشهاى اجتماعى انسانهاى ديگرى كه در پيرامون او هستند، مىآميزند و از اين آميزش، «كنشهاى متقابل اجتماعى» به وجود مىآيند. از «كنشهاى متقابل اجتماعى»، كه يكى از مفاهيم محورى در جامعهشناسى است، مىتوان چنين تعبير كرد: كنشهايى هستند كه بين دو يا چند انسان واقع مىشوند و در ميان آنان نوعى هماهنگى به وجود مىآورند.
كنشهاى متقابل اجتماعى در تقسيم نخستين، بر دو قسماند: پيوسته و گسسته.
كنشهاى متقابل اجتماعى پيوسته آنهايى است كه در جهتيگانهاى صورت مىگيرند; مانند گفتگو براى كشف يك حقيقت و يا تعاون براى تحقق يك امر خير.
كنشهاى متقابل اجتماعى گسسته آنهايى است كه جهتيگانهاى ندارند; مانند رقابت و ستيز.
دوام و استحكام زندگى اجتماعى به آميختن كنشهاى متقابل پيوسته و گسسته بستگى دارد و بدينگونه است كه مفهوم «همسازى» مطرح مىشود.
«همسازى» كوششى براى رفع اختلاف كنشهاى متقابل پيوسته و گسسته است. صورت كامل همسازى «سازگارى» مىباشد كه نه «سازش» است و نه «توافق»; زيرا در اين دو، تنزل از مواضع مطرح مىباشد، در حالى كه در سازگارى اصلا سخن از تنزل نيست، هر چند ممكن است در مواردى هم تنزلى رخ دهد، بلكه سخن در اين است كه مىدانند به هم نزديك مىشوند و مىخواهند كه به هم نزديك شوند. بدين دليل، از «سازگارى» به همسازىاى كه با خواست و آگاهى شخصى صورت مىگيرد، تعبير شده است. از همسازى كنشهاى متقابل پيوسته و گسسته، «گروه اجتماعى» پديد مىآيد.
«گروه اجتماعى» نيز يكى ديگر از مفاهيم محورى جامعهشناسى است و از آن به دو يا عده بيشترى از انسانها تعبير مىشود كه كنشهاى متقابلى بين آنان روى مىدهد و از همسازى برخوردارند.
كنشهاى متقابل اعضاى گروه و خردهگروهها موجب «پويايى گروهى» مىشود و بر اثر آن، اعضاى گروه در زندگى يكديگر رخنه مىكنند و به يكديگر وابسته مىشوند و در نتيجه، به اتحاد بيشترى دست مىيابند. «نفوذ متقابل گروهى» و «اتكاى متقابل گروهى» از اين طريق حاصل مىشود. از هماهنگى و سنخيتى كه بدين منظور در رفتار اعضاى گروه پديد مىآيد «رفتار گروهى» ظاهر مىشود.
گونهاى از «رفتار گروهى»، كه جنبه عاطفى شديد دارد و بر كنشها و يا واكنشهاى متقابل دورانى استوار است، «رفتار جمعى» ناميده مىشود.
كنشها يا واكنشهاى مزبور به «واگيرى اجتماعى» مىانجامد; يعنى بر اثر آنها، اعضاى گروه به سرعت و با شدتى فزاينده، رفتار عاطفى يكديگر را فرامىگيرند و در نتيجه، از نوعى مسانخت عاطفى برخوردار مىشوند.
گروه برخوردار از «رفتار جمعى» را «جمع» مىنامند.
جامعهشناسان معمولا از مفهوم «جمع»، خود را به مفهوم «جماعت»، كه مهمترين نوع جمع است، مىرسانند و آنگاه تحقيق خود را روى «جماعت» متمركز مىكنند. «جماعت» جمعى است پرمسانخت، مركب از اشخاصى كه معمولا در يكجا گرد نمىآيند، با يكديگر «ربط» مىيابند و به «جنب و جوش» مىافتند.
«ربط» رابطه عاطفى عميقى است كه دو يا چند تن را به يكديگر پيوند مىدهد، به طورى كه آنان به راحتى و خودبه خود با يكديگر هماهنگ مىشوند. «جنب و جوش» رفتار عاطفى آشكارى است كه بر اثر ربط اشخاص روى مىدهد; مانند كف زدن و يا تكبير گفتن. يكى از انواع جماعت، كه با ساير انواع آن فرق بسيار دارد و از اينرو، مىتوان آن را جمعى مستقل از جماعتبه شمار آورد، «جماعت نامجاور» يا «عامه» است. «عامه» جمعى است كم تشابه و تسانخ، مركب از افرادى كه معمولا در يك جا گرد نمىآيند، ولى به سبب مصالح مشترك خود با يكديگر ارتباط پيدا مىكنند و موجد «عقيده عمومى» و «وفاق عمومى» مىشوند.
مقصود از «عقيده عمومى» قضاوتى است كه مورد قبول عامه باشد; مانند قضاوت عامه كتابخوان كه «كتاب در وضع فعلى از عرضه و تقاضاى متناسبى برخوردار نيست» و يا قضاوت عامه ورزشكار كه «مسؤول امور ورزشى كشور، درايت كافى ندارد.» منظور از «وفاق عمومى» نيز عقيدهاى استسخت دامنهدار و ريشهدار مانند عقيده عامه كتابخوان كه «كتاب، ناصح مشفق و انيس كنج تنهايى است» و يا مانند عقيده عامه ورزشكار كه «تواضع و جوانمردى دو ويژگى جدايىناپذير ورزشكار واقعى است.»
اكنون نوبت آن است كه بحث را به گونهاى هدايت كنيم تا مناسبت طرح اين مفاهيم جامعهشناختى را با آنچه قصد اداى آن را داريم، روشن سازد:
هر جامعه انسانى (1) را مورد مداقه قرار دهيم، متوجه مىشويم به طور عمده از چندين «عامه» تشكيل شده است و هر «عامه»اى را مورد بررسى قرار دهيم، متوجه مىشويم كه بر اساس «عقيده عمومى» و «وفاق عمومى» از خويش، عمل و عكسالعمل بروز مىدهد. بنابراين، مىتوانيم بگوييم: هر جامعهاى بر اساس عقايد و وفاقهاى عمومى به حيات اجتماعىاش ادامه مىدهد.
از سخن فوق، مىتوان چنين استفاده كرد كه: نفوذ در عقايد و وفاقهاى عمومى و تغيير آنها مساوى با نفوذ و تغيير حيات اجتماعى است. به همين دليل، «عقيده عمومى» و «وفاق عمومى» به شدت مورد توجه جامعهشناسان و علماى سياست قرار دارد.
اگر بخواهيم جامعهاى را در راستاى يك مكتب قرار دهيم بايد چارهاى بينديشيم تا عقيده عمومى در اين راستا قرار گيرد. براى اين كار، به طور كلى، از چهار شيوه بهره گرفته مىشود:
الف – تطميع;
ب – تهديد;
ج – تخريب;
د – تبليغ;
در ميان اين چهار شيوه، تقريبا همه محققان قبول دارند كه چهارمين شيوه از همه كارسازتر و مؤثرتر و بنابراين، مهمتر است. (2) و باز به همين دليل، جامعهشناسان و علماى سياست، تحقيقات وسيعى در اين زمينه انجام دادهاند كه هنوز هم اين تحقيقات به گونههايى ادامه دارد. متاسفانه به سبب گستردگى آن تحقيقات و عدم مجال، در اينجا، ذكر گزارشى – هرچند اجمالى – از آنها مقدور نيست. بنابراين، فقط به چند مطلب، كه با اين بحث تناسب بيشترى دارد، اشاره مىكنيم:
يكى از شيوههاى بسيار مؤثر تبليغى، تشكيل جلسات «تذكر» درباره امرى است كه ترويج آن مورد نظر است. در اين جلسات به طور عمده، از مكانيسم «كنش و يا واكنش متقابل دورانى» استفاده مىشود; بدين صورت كه افراد گرد آمده، به وسيله «ذاكر» تحريك مىشوند. اين تحريك، واكنشى در افراد به وجود مىآورد. اين واكنش در «ذاكر» مؤثر مىافتد و واكنش شديدترى را موجب مىشود. اين واكنش شديدتر، خود تحريكى مجدد نسبتبه آن افراد خواهد بود و باز واكنش و تحريكى ديگر. به اين طريق، همواره بر شدت واكنش متناسخ آن افراد افزوده مىشود و اين همان است كه از آن اينچنين تعبير مىشود: كنشهاى متقابل و واكنشهاى درونى اينچنين، به واگيرى اجتماعى مىانجامد.
جلسات عزادارى امام حسينعليهالسلام را در اين ارتباط مىتوان مورد مداقه قرار داد. عزادارى امام حسينعليهالسلام از ابعاد گوناگون قابل بحث و بررسى است. بحمدالله، بسيارى از اين ابعاد، توسط علماى دين تا حدودى مورد بررسى قرار گرفته است، اما در اين بحث، بعدى كه ذكر شد، مد نظر است.
وقتى از اين زاويه نيز در توصيههاى ائمه اطهارعليهمالسلام به تشكيل جلسات عزادارى امام حسينعليهالسلام نگاه كنيم اين كار را بسيار حكيمانه مىيابيم، به گونهاى كه موجب مىشود بيش از پيش به اين انوار طيبهعليهمالسلام ارادت ورزيم.
يكى ديگر از شيوههاى مؤثر تبليغى، تعيين «اسوه» براى مردم است. لازم استبينديشيم كه در عين اسوه بودن و هادى بودن همه ائمه اطهارعليهمالسلام چرا امام حسينعليهالسلام به عنوان مصباح هدايت و كشتى نجات، مطرح مىشود؟ چرا تربت مرقد او از ويژگى وحرمتبرخورداراست؟آيا غير از اين است كه دقيقترين ابعاد يك اسوه، در امام حسينعليهالسلام تجلى تام يافته است.
از ديگر شيوههاى مؤثر، در مرحله نخست، جعل شعاير و در مرحله بعد، تثبيت و ترويج آن شعاير مىباشد; زيرا در صورت انجام گرفتن اين كار، آن ايده مطلوب، تثبيت و ترويجشدهاست.
راه انداختن دستههاى سينهزن و زنجير زن، پوشيدن لباس سياه، حمل پرچمهاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اينها، همه براى زنده نگهداشتنفرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اينها يا ناشى از اغراض سوء است و يا از كمال بىخبرى و بىسليقگى. آرى، برخورد اصلاحى و تكميلى و تحسينى از سوى فرزانگان آشنا با مذاق شرع، نه تنها صحيح است، بلكه لازم هم مىباشد و اعتراض به مغرضان يا بىخبرانى است كه با اين شعاير بر خورد حذفى مىكنند.
از جمله شيوههاى قابل ملاحظه، تعيين مكانهايى براى انجام دادن مناسك ويژه مىباشد تا افراد با رو آوردن به آن مكانها و انجام آن مناسك، تجديد عهدى با اعتقاد و ايده مطلوب كرده باشند و با اين كار، دلها هرچه بيشتر با آن ايده گره بخورد.
در اين ارتباط، توجه به رواياتى كه حاوى مضامين ذيل است، مفيد به نظر مىرسد:
«حرم سيدالشهداعليهالسلام مزار انبيا و ملائكه است». (3)
«زيارت سيدالشهداعليهالسلام را ترك نكنيد». (4)
«زيارت سيدالشهدا عليهالسلام موجب برآورده شدن حوايج دنيوى و به دست آوردن ثوابهاى اخروى و استكمالات معنوى مىشود». (5)
براى تكميل اين بحثبه نظر مىرسد تذكر دو مطلب ضرورى باشد:
1- ممكن است تصور شود نفوذ در عقيده عمومى عملى ناپسند است و تغيير آن را بايد نوعى خيانتبه مردم تلقى كرد; اما اين تصور هيچ اساسى ندارد و حقيقت، آن است كه صرف نفوذ در عقيده عمومى و تغيير آن را نه مىتوان خوب شمرد و نه بد. اين بدان بستگى دارد كه ببينيم نفوذ به چه قصدى و تغيير از چه چيز به چه چيزى است.(دقتشود.)
2- بعضى عقيده دارند كه اصلا برخورد تبليغاتى امر پسنديدهاى نيست، بلكه بايد فقط با روشهاى برهانى، مردم را به تشخيص حق از باطل موفق ساخت. هرچند بررسى انتقادى اين سخن مجال ديگرى مىطلبد، اما اجمالا در حد اعلان موضع بايد يادآور شويم كه:
اولا، هرگز روشهاى برهانى در سطح عمومى جامعه، ما را از برخوردهاى تبليغاتى مستغنى نمىكند و بايد گفت: هريك به جاى خويش نيكوست.
ثانيا، حتى فرزانگان و خواص جامعه نيز نيازمند تبليغات حساب شده و فنىاند تا علاوه بر تشخيص حق، انگيزه كافى براى عمل بر طبق آن داشته باشند اين مطلب دقيق و لطيف، مربوط به فلسفه اخلاق و روانشناسى تربيتى است و بايد همانجا مورد بحث قرار گيرد كه صرف اقناع عقلى نمىتواند محرك انسان به سوى عمل باشد; اگرچه ظاهر راى افلاطون مقابل اين است.
اين بحث را با ذكر فرازهايى از بيانات رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خمينىقدس سره به پايان مىبريم:
«در آن وقت، يكى از حرفها كه هى رايجبود مىگفتند: ملت گريه; براى اينكه مجالس روضه را از دستشان بگيرند. اين كه همه مجالس روضه را آن وقت تعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مىرفت و آن بازىها را در مىآورد، قضيه مجلس روضه بود يا از مجلس روضه آنها يك چيز ديگر مىفهميدند و آن را مىخواستند از بين ببرند؟» (6)
«امروز ما به مجالس تعزيه و روضه بيشتر از سابق احتياج داريم.» (7)
«زنده نگهداشتن عاشورا يك مساله بسيار مهم سياسى – عبادى است. عزادارى كردن براى شهيدى كه همه چيز را در راه اسلام داد يك مساله سياسى است. يك مسالهاى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از اين اجتماعات استفاده مىكنيم. (8) »
«مجالس عزا را با همان شكوهى كه پيشتر انجام مىگرفت و بيشتر از آن، حفظ كنيد و اهل منبر – ايدهمالله تعالى – كوشش كنند در اين كه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سياسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و از روضه دستبرنداريد كه ما با روضه زنده هستيم.» (9)
پىنوشتها:
1- غير از جوامع ابتدايى; زيرا در آنها عامه وجود ندارد.
2- هر چند در بينش اسلامى، تقديم و تاخير اين شيوهها وابسته به يك سلسله معيارهاى ارزشى ويژه اين فرهنگ الهى است و از اين حيث، بايد در فرصت مناسبت ديگرى به بحث پرداخت، لكن در اين مقال، اين بررسى از حيث تحليل جامعهشناسانه مدنظر است.
3- ر. ك. به: محمد تقى مجلسى، بحارالانوار، ابواب ما يختص بتاريخ الحسينبنعلى عليهماالسلام، باب34، بابثوابالبكاء على مصيبته و مصائب سائر الائمة عليهمالسلام و فيه ادب الماتم يوم عاشوراء، ج 44، ص 278 -296
4- ر. ك. به: كامل الزيارات، باب 38، روايت 1 و 4 و نيز باب 10 روايت 1
5- پيشين، باب 41، روايت3
6- پيشين، باب46، روايت 1 و 2 ; باب49 و روايت 1، 2 و 5 ، باب 51 ; روايت 1 باب56 ; روايت3 ، باب59 ; روايت 2، باب49 ; روايت6 ، باب 22 ; روايت 1 و 2 ، باب 44 ; روايت 1 ، باب 50 ; روايت 1 و 2 ، باب 52 ; روايت 1 و 2، باب 54 ; روايت17 و بابها و روايات ديگرى در همان كتاب
7- و 8- و 9- روح الله موسوى (رهبر كبير انقلابقدس سره)، صحيفه نور، ج 8، بيانات در جمع وعاظ و خطباى مذهبى به مناسبتحلول ماه محرم
ثبت دیدگاه