من اشکم…
همان اشکی که زهرا (س) ریخت برای مظلومیت علی (ع)…
همان اشکی که علی (ع) در نخلستان به داخل چاه ریخت در فراق زهرا (س)…
آری…
من همان اشکم که حسن (ع) ریخت برای سادگی و مظلومیت مسلمانان و جگر پاره شدنش…
من همان اشکم که حسین (ع) داخل گودال ریخت برای آتش گرفتن خیمه ها…
همان اشکم…
همان اشکم که رباب ریخت برای گلوی پاره پاره اصغر…
و همان اشکم که زینب (س) برای حسین (ع) و یارانش ریخت…
آه…
آه…
آه…
من همان اشکم…
همان اشکی که عباس (ع) ریخت برای تشنگی خیمه ها و پارگی مشک…
من…
من…
من همان اشکم که سکینه ریخت برای زخم های اسارت…
و همان اشکم که رقیه (س) ریخت در خرابه ها…
قصه ام طولانی است و پر درد…
دردی به بلندای تاریخ…
من همان اشکم…
همان اشکی که صاحب الزمان (عج) برای دوری شیعیان می ریزد…
و برای دل سوخته اش…
آه…
تحریر : از خادمین افتخاری حسینیه اعظم زنجان
ثبت دیدگاه