پ
پ

حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری  و تب شدید از آن حادثه جان به سلامت برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش – با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت – به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد . این بیماری موقت چند روزی  بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد
«از آنجا که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت در افکار عمومى براى حکومت اموى بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سوال برده بود، براى آنکه این فاجعه فرموش نشود. امام با گریه بر شهیدان و زنده نگهداشتن خاطره آنان مبارزه منفى را به صورت گریه ادامه مى داد. شک نیست که این اشکهاى سوزان وگریه هاى پرسوز ریشه عاطفى داشت زیرا عظمت فاجعه و مصیبت کربلا به قدرى بزرگ و دلخراش بود که هیچ یک از شهود عینى آن حادثه، تا زنده بودند، آن را فراموش نمى کردند، اما بى شک چگونگى برخورد امام سجاد با این موضوع اثر و نتیجه سیاسى داشت، یادآورى مکرر فاحعه کربلا نمى گذاشت ظلم و جنایت حکومت اموى از خاطره ها فراموش شود. امام هر وقت مى خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب مى افتاد، اشک از چشمانش سرازیر مى شد. وقتى علت این کار را مى پرسیدند، مى فرمود: چگونه گریه نکنم در حالى که یزیدیان آب را براى وحوش و درندگان بیابان آزادگان گذاشتند، ولى به روى پدرم بستند و او را تشنه کشتند
امام مى فرمود:هروقت کشته شدن فرزندان فاطمه سلام الله علیها را به یاد مى آورم، گریه گلویم را مى گیرد.
روزى خدمتگزار حضرت عرض کرد: آیا عم و اندوه شما تمامى ندارد؟!
حضرت فرمود: واى بر تو، یعقوب پیامبر که تنها یکى از دوازده پسرش ناپدیدشده بود، در فراق فرزند خویش آنقدر گریست که چشمانش نابینا شد و از شدت اندوه کمرش خم شد، در حالى که پسرش زنده بود و کاملاً از یافتن او نا
امید نگشته بود ولى من ناظر کشته شدن پدرم، برادرم، عمویم و هفده نفر از بستگانم بودم که پیکرهایشان در اطرافم نقش زمین شده بود، پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پایان یابد؟! «سهل بن شعیب»، یکى از بزرگان مصر، مى گوید: روزى به حضور على بن الحسین رسیدم و گفتم: حال شما چگونه است؟ فرمود: فکر نمى کردم شخصیت بزرگى از مصر مثل شما نداند که حال ما چگونه است؟ اینک اگر وضع ما را نمى دانى، برایت توضیح مى دهم:
«وضع ما، در میان قوم خود، مثل وضع بنى اسرائیل در میان فرعونیان است که پسرانشان را مى کشتند و دخترانشان را زنده نگه مى داشتند. امروز وضع بر با به قدرى تنگ و دشوار است که مردم، با سب و ناسزاگویى به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرب مى جویند.»(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1)  مهدی پیشوایی سیره پیشوایان،

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.