درسهاى عاشورا
درسهاى عاشورا همواره بحثى زنده، حياتبخش و حركتآفرين است. هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودى به وقوع پيوست، امّا درسهاى آن ويژه زمان و مكان مشخصى نيست. اگر تا ديروز عدهاى مىپنداشتند كه عاشورا حادثهاى مقطعى است، امروز با توجه به تعاليم عاشورايى امام خمينى و در نتيجه استقرار حكومت اسلامى، بايد به عنوان رويدادى تلقّى شود كه در طول تاريخ مىتواند درسآموز بوده و پايههاى ستم و استبداد را از بيخ و بن براندازد:
«واقعه عظيم عاشورا از سال 61 هجرى تا خرداد 42 و از آن زمان تا قيام حضرت بقيةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعى انقلابساز است.»[14] پس از سال 61 هجرى، اين رويداد در عرصه رفتار سياسى الگوى بسيارى از حركتها شده است: حركت توّابين، مردم مدينه، قيام مختار، نهضت زيدبن على، قيام محمد نفس زكيّه و ابراهيم فرزندان عبداللّه…تا قيام و نهضت مقدس ملت ايران به رهبرى امام خمينى همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهى شدهاند. اقبال لاهورى، استقلال و نجات پاكستان را مرهون قيام عاشورا دانسته است.[15] گاندى، نيز، نهضت عاشورا را الهامبخش خود در رهايى هندوستان مىداند.[16] ما در اين مقال، در صدد تجزيه و تحليل قيام و انقلابهايى كه در پى رويداد عاشورا صورت گرفتهاند نيستيم و همچنين در پى صداقت و يا درستى و نادرستى اين نهضتها نيز نيستيم؛ ما بر آنيم كه اشاره كنيم كه رويداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سياسى منشأ حركتهايى عليه حاكمان ستم در دورههاى گوناگون بوده و هست. و در يك كلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حركتهاى حقطلبانه و عدالتخواهانه بناميم و بدانيم سخنى به گزاف نگفتهايم. مصعب ابن زبير با اينكه خود را رقيب امامحسين(ع) براى حكومت مىدانست مىگويد: «و ان الاولى بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا الكرام التاسيا[17]
مردان بزرگوارى از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند كه براى بزرگان تاريخ نمونه و الگو است.» بسيارى از نويسندگان، شاعران و تاريخ نگاران مسلمان و غير مسلمان از درسآموزى اين رويداد براى همه جهانيان سخن گفتهاند. از باب نمونه يكى از نويسندگان مصرى به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانايش در كتاب: «ابوالشهداء حسين بن على(ع)» چنينمىنويسد:
«نه تنها مسلمانان بلكه غير مسلمانان از اين حادثه درس جوانمردى، ايثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفير مسيحى كه در همان مجلس يزيد به او اعتراض كرد بگيريم تا برسيم به قرون ميانه، تا روزگار خودمان.»[18] آرى عاشورا از چنان عمق و غنايى برخوردار است كه تا پايان تاريخ، پيام آور ارزشهاى والاى انسانى و الهامبخش انسانهاى آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهى است كه همه طبقات از زن و مرد، كوچك و بزرگ، باسواد و بىسواد، سياه و سفيد، مسلمان و غير مسلمان از آن درس مىآموزند و در اين دانشگاه همواره استادان بنامى چون: حسين بن على(ع)، قمر بنىهاشم، زينب كبرى و ديگر عاشورائيان تدريس مىكنند. ولى متأسفانه ما تاكنون نتوانستهايم ارزشهاى عاشورا را آن چنان كه شايد و بايد به جوامع جهانى بشناسانيم. در يكى از فيلمهايى كه بر ضد اسلام به وسيله B.B.C با نام شمشير اسلام، تهيه شده، بخش مهمّى از آن را عزادارى و سوگوارىهاى دوستداران امامحسين(ع) تشكيل مىدهد. مفسّر اين فيلم مىگويد:
«بايد مراقب بود كه اگر اين عزادارىها و اين همه عشق هدفدار شود و به سوى قلب غرب نشانه رود، ديگر هيچ سلاحى نمىتواند در برابر آن مقابله كند.»[19] با توجه به سخنان فوق، مهم جهتدار شدن مراسم عاشورا و شناخت درسهاى آن در ابعاد گوناگون است. فداكارى و ايثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤوليت، صداقت و وفادارى، قاطعيت در راه هدف، دفاع از امامت و ولايت، دفاع و پاسدارى از دين و ارزشها، تولى و تبرى، ستيز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نيكيها، پرهيز از بديها و زشتيها، انس با قرآن، ترويج فرهنگ نماز، نهراسيدن از نيروى دشمن، پرهيز از سستى و تنبلى در برابر تجاوز به ارزشها، افشاى چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنويات حتّى در جبهه جنگ، نفى نژادپرستى، توبه، دعا، استغفار، تسليم در برابر خدا، قيام براى خدا و…بخشى از درسهاى عاشورا است. البته همين درسها كافى است كه يك ملّت را از ذلت به عزت برساند و همين درسها مىتواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. همانگونه ملت ايران با الهام از همين درسهاى عزّتبخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همين درسها بود كه نقش خود را در جنگ تحميلى به نمايش گذاشت. آن چه آورديم فهرست بخشى از درسها و آموزههاى عاشورا بود. صدها بلكه هزارها هزار درس از رويداد عاشورا مىتوان آموخت. شرح و تفصيل درسهاى ياد شده در اين مقال نمىگنجد. از اين روى، به شرح نمونههايى از درسها در عرصه رفتار سياسى بسندهمىكنيم:
1. عدالتخواهى و ستم ستيزى
ستيز با ستم و ستمگران به ويژه حاكمان ستم و بر پايىِ عدل يكى از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى است. عاشورا به ما مىآموزد كه انسان مسلمان نمىتواند در برابر ستم و ستمگران سكوت كند و بىتفاوت بماند؛ اگر سكوت كرد در حكم همان ستمكار است. امامحسين(ع) در يك سخنرانى كه در منزل «بيضه» در برابر سپاهيان حرّ فرمودند:
«اى مردم. رسول خدا(ص) فرمود: اگر كسى حاكم ستمگرى را ببيند كه حلال خدا را حرام مىكند، عهد و پيمان الهى را مىشكند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بيدادگرى رفتار مىكند، پس با گفتار و كردار در برابرش نايستد بر خداست كه اين فرد را نيز با همان حاكم ستمكار محشور كند.»[20] آن بزرگوار سپس از بنىاميه و پيروان آنها به عنوان نمونه و مصداقى از سخنان پيامبر گرامى اسلام ياد كرده و مىفرمايد:
«مردم آگاه باشيد كه بنىاميه و اتباع آنها پيرو شيطانند و از پيروى و بندگى خداى بخشنده سرپيچى كردهاند، فساد و تباهى را آشكار ساختهاند و حدود الهى را تعطيل كردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص دادهاند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كردهاند. من از هر كس شايستهترم كه وضع موجود را تغيير دهم…پس لازم است از روش من پيروى كنيد زيرا عمل من براى شما حجّت و سرمشق است…»[21] از سخنان ياد شده چند نكته اساسى زير استفاده مىشود: 1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانين دين واجب است. اين برنامه بايد سر لوحه زندگى امت اسلامى در گستره تاريخ در هر سرزمينى باشد. 2. سكوت در برابر حاكم ستم، گناهى بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاكم ستم است. 3. حكومت يزيدى از مصاديق حاكمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانين الهى است. از اين روى مبارزه با او نيز تكليف الهى است. امام در نامهاى به مردم كوفه مىنويسد
:
«فلعمرى ما الامام الّا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه على ذات الله؛[22]
به جان خودم سوگند، امام و پيشوا تنهاكسى است كه برابر كتاب خدا داورى كند. دادگر و متدين به دين حقّ باشد. وجود خويش را وقف و فداى فرمان خدا كند.» امامحسين(ع) در همين نامه سخنان مردم كوفه را كه نوشته بودند: «ليس لنا امام؛ ما امام نداريم، تأييد كرده است، چرا كه آن بزرگوار يزيد را داراى شرايط امامت و حكومت نمىداند. زيرا كه اجراى حقِّ و عدالت، عمل به كتاب خدا از شرايط امام و حاكم است و يزيد هيچ يك از اين شرايط را ندارد.
2. يكى ديگر از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى، درس عزّت است.
امامحسين(ع) و ديگر عاشورائيان با گفتار و عمل خود به ما آموختند كه برخورد مسلمانان با يكديگر چه در داخل كشور و چه با خارج كشور بايد از موضع عزّت باشد. چرا كه در فرهنگ اسلامى، مسلمان عزيز است و هرگز نبايد تن به ذلت و خوارى بدهد. ذلت و خوارى با مسلمانى قابل جمع نيست. بنابراين، مسلمانى كه ذلّت را پذيرفته مسلمانىاش كامل نيست. بر اين اساس دو نوع زندگى خواهيم داشت: زندگى ذليلانه و زندگى عزتمندانه. زندگى عزتمندانه در پرتو پذيرش ولايت خدا و اولياء خدا، و زندگى ذليلانه در پرتو پذيرش ولايت كفر و شرك و دشمنان خداست. همراهى و دوستى با دشمنان خدا نيز ذلت و خوارى است. بر همين اساس قرآن كريم مىفرمايد:
«يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء؛[23]
اى مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولايت بر نگيريد.» عزّت در سخن و عمل همه عاشورائيان تجلى دارد، ولى در سخن و عمل امامحسين(ع) از همه بيشتر. همه اين بزرگواران مرگ با عزّت را زندگى و زندگى با ذلّت را عين مرگ مىدانستند. يكى از شعارهاى امامحسين(ع) در روز عاشورا اين بود: الموت خيرٌ من ركوب العار و العار خير من دخول النّار.[24]
مرگ از پذيرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نيز آن بزرگوار در روز عاشورا مىفرمود:
«اين ناكس پسر ناكس مرا به پذيرش يكى از دوكار ناچار كرده است.
يا شمشير كشيدن و كشته شدن و يا پذيرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است. هيهات كه ذلت و زبونى را اختيار كنم. نه خدا به ذلت من راضى است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامنهاى پاكى كه مرا تربيت كردهاند. همچنين مردان غيرتمند و آزاده، كشته شدن را بر پيروى از انسانهاى پست ترجيح مىدهند.»[25] آرى، امامحسين(ع) در دامن پدر و مادرى تربيت شده است كه مرگ با عزّت را زندگى، و زندگى با ذلّت را عين مرگ مىدانست:
«فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكم قاهرين.»[26] آن بزرگوار در جاى ديگرى مىفرمايد:
«و الله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد؛[27]
به خدا سوگند همانند افراد فرومايه تسليم شما نمىشوم و مانند بردگان نيز فرار نمىكنم.» عزّت حسينى به او اجازه نمىدهد كه براى اينكه چند روز بيشتر زنده بماند با فردى همانند يزيد بيعت كند. چرا كه بيعت با يزيد به معناى تأييد حكومت و كارهاى ناپسند او است. چنين كارى نه تنها شايسته آن امام همام كه حتى ياران او نيز نيست. در سخنان ياد شده، امام(ع) به ما مىآموزد كه در برابر غير خدا عزيز و سربلند باشيد و تنها در پيشگاه خدا متواضع باشيد. آن بزرگوار در جاى ديگر مىفرمايد:
«فانى لا ارى الموت الّا سعادة و الحياة مع الظالمين الّا برما؛[28]
من در چنين محيط ذلتبارى مرگ را جز سعادت و زندگى با اين ستمگران را جز رنج و نكبتنمىدانم.» سخنان و رفتار امامحسين(ع) و ديگر عاشورائيان درس است به همه شيعيان به ويژه كارگزاران نظام اسلامى و هشدارى است به كسانى كه خود را شيعه مىدانند ولى در اين حال خود را در اختيار غير خدا قرار داده و مرعوب و تسليم قدرتهاى بزرگ شدهاند و ديگران را نيز به اين ذلّت فرا مىخوانند.
3. پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى
پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى يكى ديگر از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى است. پيش از يادآورى اين درس از سوى امامحسين(ع) و ديگر عاشورائيان يادآورى اين نكته مفيد مىنمايد كه: در فلسفه سياسى، امروزه در باره نقش حكومت در تأمين سعادت، اخلاق و معنويت گفت و گو بسيار است. برخى (حكومتهاى ليبرال) بر اين باورند كه اينگونه امور در قلمرو مسائل خصوصى افراد جاى دارد. از اين روى، حكومت در اين باره هيچ مسؤوليتى ندارد. امّا در انديشه سياسى اسلام، با دليلهاى بسيار اينگونه امور جزو قلمرو حكومت است. نه تنها حاكم و همه كارگزاران حكومتى بايد به اسلام و ارزشهاى اسلامى باور داشته باشند كه همگان موظف به تبليغ و پاسدارى از آن مىباشند. بر همين اساس هنگامى كه اسلام و ارزشهاى آن از سوى امويان مورد تهاجم قرار گرفته بود و يزيد و كارگزارانش به روشنى بر خلاف احكام اسلام و دستورهاى آن عمل مىكردند ولى در عين حال رفتار خودرا در برابر اسلام مىنماياندند، امامحسين(ع) براى پاسدارى از اسلام قيام كرد چرا كه اگر امامحسين(ع) قيام نمىكرد ديرى نمىپاييد كه از اسلام جز نامى باقى نمىماند. حكومت يزيد درصدد نابودى اصل اسلام بود. از اين روى وقتى كه امامحسين(ع) دعوت به سازش و بيعت با يزيد شد فرمود:
«انّا لله و انّا اليه راجعون، و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛[29]
در اين صورت بايد از اسلام براى هميشه چشم پوشيد، هنگامى كه امت به زمامدارى فردى چون يزيد گرفتار آيد.» امام(ع) در بسيارى از موارد از جمله در نامهاى كه از مكّه به مردم بصره مىنويسد همچنين به هنگام رويارويى سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نيز پاسدارى از اسلام را وظيفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مىخواهد كه او را در اين راه يارى دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنين آمده است:
«شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) فرا مىخوانم. زيرا در شرايط و وضعيتى قرار گرفتهايم كه سنّت پيامبر(ص) از ميان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذيريد شما را به راه سعادت راهنمايى مىكنم.»[30] آن بزرگوار در جاى ديگر مىفرمايد:
«لو لم يستقم دين جدّى الّا بقتلى فيا سيوف خذينى،[31]
اگر دين جدّم جز به كشته شدن من استوار نمىماند پس اى شمشيرها مرا فرا گيريد.» با سخنان ياد شده امام(ع) به ما مىآموزد كه اگر براى پاسدارى از اسلام راهى به جز فداكارى و ايثار و كشته شدن نباشد بايد جان خود را فداى اسلام كرد. نه تنها امامحسين(ع) كه همه ياران او هدفى جز پاسدارى از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام كه دست راست قمر بنىهاشم قطع مىشود مىفرمايد:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كرديد ولى من تا زنده هستم از دين خودم حمايت خواهم كرد.»
4. شهادت در راه خدا
سياستمداران حرفهاى در مبارزه دو گروه با يكديگر بر توازن قوا تأكيد مىكنند و از درگيرى مبارزان با دشمنى كه از جهت عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر مىدارند و آنان را به سكوت و گوشهگيرى فرا مىخوانند. روشنفكران آن زمان نيز امامحسين(ع) را از درگيرى با يزيد كه تا بن دندان مسلح بود بر حذر مىداشتند، امّا منطق آن بزرگوار چيز ديگرى بود. او و ديگر عاشورائيان از ايستادگى در برابر يزيد و حكومت اموى هرگز ترديدى به خود راه ندادند و با ايثار جان خود درخت اسلام را آبيارى كردند. كشته شدن در راه خدا هر چند از سوى انسانهاى ظاهر بين جدا شدن از دنيا و لذايذ آن است، ولى از نگاه انسانهاى وارسته، شهادت پايان رنجها و سختىها و رسيدن به لقاء الله است. آخرين آرزوى اينگونه انسانها شهادت است. اسلام با تحول در بينشها و ارزشها انسانهايى را تربيت كرد كه براى دفاع از مكتب، از جان و مال خويش مىگذشتند و در ميدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر يكديگر پيشى مىگرفتند.[32] و گاه براى حضور يكى از آنها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن يكى از آنها در خانه، كار به قرعه مىكشيد.[33] وقتى كه امامحسين(ع) مىخواست از مكّه حركت كند در خطبهاى، از زيبايى مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر كس آمادگى كشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بيايد:
«من كان باذلاً فينا مهجته موطّنا على لقاء الله نَفْسَهُ فليرحل معنا،[34]
هر يك از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خويش بگذرد و جانش را در راه ما نثار كند آماده حركت با ما باشد.» در جاى ديگر آن بزرگوار مىفرمايد:
«اگر اين بدنها براى مرگ آفريده شدهاند پس چه بهتر كه به صورت شهادت باشد.»[35] استقبال از مرگ در راه عقيده و آرمان نزد ملتهاى ديگر هم ارزشمند است. مردم آزاده ديگر نيز چنين مرگى را تقديس و ستايش مىكنند و آن را برتر از زندگى ذلتبار و زير ستم و همراه با ننگ و پستى مىدانند. بنابراين، چه قدر سست و بىپايه است سخنان كسانى كه امروزه، شهادتطلبى را «خشونت» خوانده و آن را محكوم مىكنند. سخنان اينان از عقل و نقل هر دو به دور است. كوتاه سخن اينكه تلاش و فداكاى و ايثار جان و مال در راه عقيده و هدفهاى الهى تا كشته شدن و شهادت در راه خدا يكى از درسهاى رويداد عاشورا در عرصه رفتار سياسى است، يعنى انسان در عرصه سياسى گاه به جايى مىرسد كه بايد در راه هدف و آرمانهاى الهى فداكارى كند و از جان و مال خود بگذرد. اين يكى از درسهاى امامحسين(ع) و ديگر عاشورائيان در قضيّهكربلاست.
5. جمع بين سياست و معنويت
جمع بين حضور در عرصههاى سياسى و توجّه به معنويات يكى ديگر از درسهاى عاشورا است. غفلت از نيازهاى روحى و معنوى به ويژه براى كسانى كه درگير كارهاى مهم و سنگيناند و مسؤوليتهاى بالايى دارند خطرساز و خطرآفرين است كه بايد در برابر آن هشيار بود. امامحسين(ع) در آن هنگام كه روياروى دشمن ايستاده و حتّى در آن هنگامى كه در محاصره دشمنان است، هرگز از اين مسأله غفلت ندارد. از اين روى، در تاريخ آمده است كه در شب عاشورا در ميان خيمه امامحسين(ع) جنب و جوش عجيب و نشاط فوقالعادهاى به چشم مىخورد؛ يكى مشغول دعا و مناجات با خداست و آن ديگرى مشغول تلاوتقرآن:
«لهم دوِىٌّ كدوىّ النحل بين قائم و راكع و ساجد.»[36]
و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امامحسين(ع) به قمر بنىهاشم مىفرمايد:
«به سوى آنان برو و اگر توانستى امشب را مهلت بگير، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازيم. خدا مىداند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شديد دارم.»[37] از اين درخواست در آن موقعيت به خوبى مىتوان به اهميت معنويت و خودسازى پى برد. اين كار امام(ع) بيانگر آن است كه هرگز نبايد به دليل كار و گرفتارى زياد از خودسازى و توجّه به معنويات غفلت كرد. چرا كه موفقيتهاى انسان در همه عرصهها در گرو همين توفيق است. ممكن است گفته شود كسى كه به خاطر خدا كار و يا مسؤوليتى را پذيرفته است و با منطق انجام وظيفه مشغول كار است، كار او بلكه همه حركتهاى او عبادت است، ولى بايد توجه داشت كه براى عباداتى كه بين انسان و خداست اثر و نقشى است كه هيچ چيز ديگر نمىتواند جايگزين آن شود.
6. امر به معروف و نهى از منكر
از درسهاى مهمى كه در عرصه رفتار سياسى مىتوان از رويداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهى از منكر است. همان گونه كه رفتار امت اسلامى با يكديگر بر اساس امر به معروف و نهى از منكر است با حاكمان نيز بر همين مبنا استوار است. دولت حاكم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد بايد بر اساس مراحل امر به معروف و نهى از منكر با او برخورد كرد. امامحسين(ع) در وصيتنامه سياسى الهى خود يكى از انگيزههاى قيام خود را امر به معروف و نهى از منكر مىداند:
«من از روى خودخواهى، غرور و خيرهسرى و يا به منظور ايجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگرى به پا نخاستهام، بلكه قيام من براى اصلاح امور مسلمانان و… اجراى برنامه امر به معروف و نهى از منكر در ميان امت اسلامى است.»[38] از اين وصيتنامه استفاده مىشود كه حركتهاى سياسى انواع گوناگون دارد: حركت از روى خودخواهى، غرور، ستم و فساد كه درست نيست و تنها حركتى كه بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهى از منكر باشد درست است و بايد آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درسهاى اين رويداد در عرصه رفتار سياسى بيش از آن است كه در اين مقال بگنجد از اين روى، به همين اندازه بسنده مىكنيم.
ثبت دیدگاه