پ
پ

و چقدر مظلوم بودی و علی از تو هم، مظلوم‏تر.
و آن‏گاه که پدر، در بسترِ ارتحال افتاد، قلبت شکست.
هیچ‏وقت، تو را چنین غمگین ندیده بودم.
پدر که گریه‏هایت را دید، در آغوشت کشید؛ هر چند خود نیز می‏گریست! راستی! نگفتی پدر، برایت چه گفت؟
چه زود او را فراموش کردند و حرف‏هایش را! چه زود، تو را خشمگین کردند و خدا را.
آمده بودند تا علی را بِبَرند. یادت می‏آید؟ هر چند، به یاد آوردنش نیز قلبم را می‏آزارد. هر چند، هیچ‏کس نمی‏خواهد تو را به یاد بیاوَرَد، اما من شهادت می‏دهم خونِ تو را و کودک نیامده‏ات را و «فضه» نیز با من همزبانی خواهد کرد آغوشِ گرم و خونینت را.
تمامِ مظلومیت، در چشم‏های علی علیه‏السلام جمع شده بود و ریسمان، فریاد را در گلویش می‏شکست.
دیگر وقتِ نشستن نبود. انگار پیامبر بود که برخاست و از پسِ پرده ـ در مسجد مدینه ـ سخن گفت؛ برآشفت و تو ـ دیگر ـ هیچ نگفتی؛ هر چند کودکانت را در برابر دیدگان اشکبارِ علی علیه‏السلام در آغوش گرفتی؛ هر چند علی علیه‏السلام ۳۰ سال، تنها شد؛ هر چند… .

ویژه مراسم  شهادت صدیقه طاهره حضرت زهرا (س) در حسینیه اعظم زنجان

سخنران: حجت الاسلام سرابی ( میهمان از قم )

مداح: حاج مرتضی حیدری

زمان:15 لغایت17 اردیبهشت ماه از ساعت 10 شب

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.