پ
پ

 

وجود مقدّس او از جانب حضرت ربّ العزّه به عنوان چهارمین اختر تابناک امامت، برای اینکه تمام عالمیان در همهّ شئون جنابش را برای یافتن سعادت دنیا و آخرت اُسوه و سرمشق قرار دهند، انتخاب شد، و همین مسئله در باز شناساندن شخصیت و عظمت حضرت در تمام جهات حیات کافی است.
امام علیه السّلام همچون سلف صالح و خلفت پاکش از تمام محاسن و محامد اخلاقی بهره جامع داشت، و ازهرگونه عیب و نقصی در زمینه اخلاق و سائر شئون حیات پاک بود. هیچ برخورد و حادثه و مصیبتی آن حضرت را از تجلّی دادن حسنات الهی بازنداشت، و وی را به سیّئات اخلاقی آلوده نکرد.

برخی از ویژگیهای شخصیتی ان حضرت:
1. برخورد آن مایه الهی با مردی تندخو
مردی از نزدیکانش به آن حضرت دشنام داد و ناسزا گفت، حضرت جواب وی را نداد تا به بدگوئیش پایاین داد و رفت. آنگاه اآن منبع فیض به دوستانش رو کرد و فرمود: شنیدید به من چه گفت؟ من دوست دارم مرا همرهی کنید تا پاسخ مرا به وی بشنوید.
عرضه داشتند: با تو می آئیم. حضرت حرکت کرد و در حالی که قدم بر می داشت این آیه را قرئت می کرد:
وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُـحْسِنِینَ.
… و آنانکه خشم را فرو می خورند، واز مردم گذشت کننده اند; و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.
برای ما معلوم شد که حضرت کاری به دشنام دهنده ندارد. چون به در خانه آن مرد رسیدیم، حضرت فرمودند: به صاحب خانه بگوئید علی بن الحسین است. صاحب منزل در حالیکه نگران تلافی بود و در این داستان شکّی نداشت، به در خانه آمد. حضرت به او فرمودند: لحظاتی قبل مطالبی را درباره من گفتی، اگر در من وجود دارد، به خاطر آن از حضرت حق طلب مغفرت می کنم، اگر در من نیست و تو اشتباه کردی، برای تو عفو و بخشش می خواهم!!
صاحب خانه پیشانی حضرت سجّاد را بوسید، و عرضه داشت: یابن رسول اللّه آنچه گفتم در تو نبود، این منم که باید مورد عفو حقّ قرار بگیرم.
2. رفتار با آسیب دیدگان از جذام
در حال سواره بر جمعی گذشت که گرفتار بیماری خطرناک و مهلک جذام بودند و کسی حاضر نبود با آنان نشست و برخاست کند!!
آنان سفره غذا انداخته و می خواستند مشغول خودرن شوند، تا حضرت را دیدند وی را با غذا خوردن با خود دعوت کردند.
فرمود: اگر روزه نبودم پیاده می شدم و کنار سفره شما می نشستم. چون به منزل رسید دستور داد غذائی مخصوص آماده کنند، سپس همه جذامیان را به خانه خواست و همراه آنان سر یک سفره نشست، و از آنان بدینگونه دلجوئی فرمود.
بیائیم همچون سیّد عابدان، و زینت عبدت کنندگان، و فخر سالکان به فریاد آنان که به فریادشان نمی رسند برسیم، و دست نوازش به سر آنان که دستی بر سرشان نمی کشند بکشیم، و به رفع نیاز آنان که کسی به رفع نیازشان بر نمی خیزد اقدام کنیم، و خلاصه در این چند روزه عمر کسب معرفت و فضیلت کنیم، و به اخلاق اولیاء حقّ و عاشقان جمال و جلال آراسته گردیم.
3. گذشت عجیب امام از استاندار معزول
هشام بن اسماعیل از طرف عبدالملک مروان به استانداری مدینه منصوب شد.
مقام ریاست او را به دایره غرور و کبر و ستم و ظلم کشید7 حقّ را ناحقّ کرد، و هر چه در توان داشت به میدان آورد. از افرادی که ازاو رنج بسیار و آزار فراوان دیدند حضرت زین الابدین علیه السّلام بود.
پس از مدّتی از مقامش عزل شد. استاندار جدید مدینه به نام وَلید، وریّت یافت استاندار قدیم را در برابر مردم به ستونی ببندد، تا هر کس بخواهد آزارهای او را تلافی کند بتواند!
در چنان حالی می گفت تمام وحشت من از برخورد با زین العابدین است، زیرا وی را زیاد آزار داده ام.
امام در آن هنگام به یاران و دوستانش فرمود، به هیچ صورت متعرّض وی نشوید، آنگاه به دیدن هشام بن اسماعیل رفت و فرمود: پسر عمو از آنچه برایت پیش آمده ناراحتم، آنچه دوست داری از من بخواه که من در اجابت درخواست تو مضایقه ندارم. هشام بن اسماعیل فریاد زد:
اَللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ:
4. از تو درامانم
وجود مقدّسش، روزی یکی از خدمتکارانش را دوبار صدا زد، از پاسخ دادن خودداری کرد. چون بار سوّم جواب داد، حضرت فرمود: صدای مرا در دوبار گذشته نشدنیدی؟ عرضه داشت: چرا، فرمود: چرا جوابم را نمی دادی؟ گفت: یا ابن رسول اللّه از سیاستت درامان بودم. امام چهارم زبان به شکر گشود و به پیشگاه حقّ عرضه داشت: خدا را سپاس که مملوکان من خودشان را از این بنده ربّ در امان می بینند.
5. اینهمه عنایت از کجاست
خانواده های فقیری در مدینه بودند که از وسائل زندگی و خورد و خوراک آنچه کم داشتند تأمین می شد، ولی نمی دانستند اینهمه لطف و مرحمت و اینگونه مهر و عنایت از کجاست. چون زین العابدین علیه السّلام شهید شد و تمام آن برنامه ها به تعطیلی رسید، دانستند که منبع آنهمه فیض و فضیلت حضرت سجّاد علیه السّلام بود!
6. دیونت بر عهده من است
زید بن اُسامة بن زید به وقت مشاهده آثار مرگ به سختی گریست. حضرت سجّاد در حالی که ناظر وضع او بود، سبب گریه و ناله او را پرسید. عرضه داشت: پانزده هزار درهم بدهکارم، آنچه از من می ماند خلإ قرضم را پُر نمی کند. حضرت فرمود: تمام دیونت بر عهده من است، از گریه خودداری کن که هم اکنون به هیچ کس بدهکار نیستی. آنگاه به ادای دَین زید اقدام کرد و او را از سختی حقّ النّاس نجات داد.
7. در مسیر مسجد
در شبی سرد غلامی از غلامانش آن حضرت را در مسیر مسجد دید در حالیکه جبّه و لباس و عمامه ای از خز بر سر داشت و با خوشبوترین عطرخود را زینت داده بود. عرضه داشت: مولای من در این ساعت با این وضع و شکل کجا می روی؟ فرمود: مسافر مسجد جدّم رسول خدایم، تا برنامه ازدواج با حورالعین را برای خود فراهم آورم…
چه نیکوست که تمام مسلمانان برای رفتن به مسجد جهت انجام نماز جماعت علاوه بر نیّت خالص، از بهترین لبس و خوشبوتریت عطر استفاده کنند، تا در برخورد با یکدیگر غرق در نشاط و انبساط گشته، و محلّ عبادت هم بطور دائم از بهداشت و طهارت برخوردار باشد.
8. روزی حلال صدقه خدا بر بندگان است
برای کسب معاش اوّل صبح از خانه بیرون می رفت. چون به آن حضرت می گفتند: این وقت روز کجا می روی؟ می فرمود: جهت صدقه دادن به عیالاتم می روم. با تعجّب عرضه می داشتند؟ صدقه پاسخ می داد: آری آنچه از حلال به دست می آید، صدقه حقّ بر بندگان است.
9. دوست دارم تسلیم محض باشم
امام چهارم علیه السّلام می فرماید: به بیماری سختی دچار شدم. پدرم حضرت حسین علیه السّلام به من فرمود: چه میل داری؟ عرضه داشتم: میل دارم نسبت به خود برای حضرت حقّ تعیین تکلیف نکنم; او آنچه به نفع من است از باب لطف و مهرش تدبیر می کند، من علاقه دارم در پیشگاه حضرتش تسلیم محض باشم. پدرم فرمود: آفرین، با ابراهیم خلیل هماهنگ شدی، به هنگامی که می خواستند او را در آتش بیندازند، جبرئیل به او گفت: چه حاجتی داری؟ پاسخ داد برای حقّ تعیین تکلیف نمی کنم; او مرا کفایت می فرماید که بهترین وکیل من در تمام شئون حسات است.
10. سرگذشتی عاشقانه
روزی از روزها کنیزش از ابریقی گلین به روی دستش جهت وضو آب می ریخت، از بی توجّهی کنیز آفتابه رها شد و پیشانی حضرت را مجروح کرد!
حضرت سربلند کرد; کنیز عرضه داشت: خداوند عزّوجلّ می فرماید:
وَ الْکاظِمینَ الْغَیظَ
(و آنانکه خشم خود را فرو می خورند)
حضرت فرمود: خشمم را فرو خوردم.
عرضه داشت:وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ
(و آنانکه ازمردم گذشت می کنند)
فرمود: از تو گذشت نمودم.
گفت:وَ اللّه یُحِبُّ الْمُحْسرنینَ
(و خداوند نیکوکاران را دوست دارد) فرمود: برو در راه خدا آزادی!
11. داستانی بسیار عجیب
امام صادق علیه السّلام می فرماید: مرد هرزه ای در مدینه بود که مردم از اطوار و افعال و حرکات و اداهای او می خندیدند.
روزی در حالی که حضرت علی بن الحسین با دو نفر از خادمانش در حرکت بود، به دنبال آن جناب آمد و قصد کرد کاری خنده دار انجام دهد; در برابر دیدگان مردم عبای حضرت را از گردن آن جناب کشید، سپس دور شد; دوباره آمد عبا را برداشت و فرار کرد; آنگاه بازگشت و عبا را به طرف آنجناب انداخت. حضرت بدون آنکه به وی التفات کند، فرمودند: این شخص کیست؟ عرضه داشتند: دلقکی است که مردم مدینه را می خنداند، حضرت فرمودند: به او بگوئید: برای خداوند روزی است که در آن روز اهل باطل غرق در خسارتند.
12. واقعه ای حیرت آور
امام صاق علیه السّلام می فرمایند: حضرت سجّاد در سفرهای خود با کسانی همراه می شدند که آن حضرت را نشناسند، و با آنان شرط می کرد در تمام امور قافله را خدمت کند!
همراه با قافله به سفر رفت; از هیچ خدمتی نسبت به آنان مضایقه نفرمود. شخصی در برخورد به کاروان حضرت را شناخت. از اهل قافله پرسید، این انسان والا را می شناسید؟ گفتند: نه!
گفت: او حضرت علی بن الحسین علیه السّلام است. به جناب حضرت هجوم بردند و دستو پایش را غرق بوسه کردند و آن مقام بزرگ عرضه داشتند: می خواستی دچار عذاب حقّ شویم! اگر ترا نمی شناختم وخدای ناخواسته با دست و زبان به آزارت بر می آمدیم چه می کردیم! بی شک به هلاکت ابدی دچار می شدیم.
حضرت سجّاد فرمودند: من یک بار با قافله ای همفسر شدم; آنان مرا می شناختند; محض رسول خدا به آنچه شایسته آن نبودم از من پذیرائی و احترام کردند; من به آن خاطر از کار خیر باز ماندم; اینبار با شما آمدم که مانند گذشته گرفار نشوم، که اینگونه سفر برای من محبوب تر است!!
13. این است محبّت و عدالت
حضرت زین العابدین به وقت وفات، به فرزندش حضرت باقر علیه السّلام فرمود: باشتری که دارم بیست مرتبه به حجّ خانه حقّ رفتم، و برای یک باراین حیوان را تازیانه نزدم.چون شتر بمیرد، او را در زمینی دفن کن تا پیکرش نصیب درندگان نشود، که رسول الهی صلّی اللّه علیه و آله فرمود: شتری که هفت بار در سفر حجّ به موقف عرفات قرار بگیرد، از نعمت های بهشت است و خداوند در نسلش برکت قرار می دهد. چون شتر مُرد، حضرت باقر بر اساس وصیّت پدر عمل کرد.
14. این است نهایت جود و کرم
امام صادق علیه السّلام می فرماید: حضرت زین العابدین علیه السّلام روزی که روزه می گرفتند، امر می فرمودند گوسپندی را ذبح کنند و آن را قطعه قطعه کرده در دیگ بریزند تا پخته شود بوی لذّت بخش آبگوشت به مشامش می خورد در حالیکه نزدیک افطار بود; دستور می داد چند عدد سینی حاضر کنند;
غذای پخته را قسمت قسمت می کرد و می فرمود: این غذاها را در خانه فلان و فلان برسانید. آنگاه حخود حضرت با قطعه ای نان و مقداری خرما افطار می کردند!!
15. رسیدگی به نیازمندان
امام باقر علیه السّلام می فرماید: چون تاریکی شب همه جا را فرا می گرفت پدرم حضرت سجّ اد انبانیاز چرم به دوش می گرفت، در حالیکه در آن انبان مایحتاج نیازمندان را قرر داده بود، آنگاه خانه به خانه می رفت و هر کس را به مقدار نیازش کمک می فرمود، ولی به خاطر اینکه صورت مبارکش را می پوشاند او را نمی شناختند!!
به وقت غسل بدن شریفش، آثار به دوش کشیدن آن انبان را به صورت سیاهی پوست بر شانه مبارکش مشاهده کردند.
16 بی اعتنایی به زر و زیور دنیا
امام صادق علیه السّلام می فرماید: لباسش از پشم بود، و چون قصد نماز می کرد لباسی خشن می پوشید، و از نماز روی فرش و تشک و جانماز خاص پرهیز داشت، سجاده اش بر زمین بود. به کوه جَبّان که در نزدیکی مدینه قرار داشت می آمد و بر سنگی سوزان قیام و قعود می نمود. آنچنان از عشق و خوف خدا در سجده های عاشقانه اش می گیریست که چون سر بر می داشت گوئی چهره مبارکش را در آب فرو برده!!
17. در کنار قرآن
امام سجّاد حضرت زین العابدین علیه السّلام می فرمود:
لَوْماتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أنْ یَکونَ الْقُرْآنُ مَعی:
اگرتمام انسانهای مشرق و مغرب یکجاب بمیرند، و جز من کسی در روی زمین نماند، به خاطر اینکه اهل قرآنم و اُنس
با این منبع فیض حقّ شدید است، وحشتی نخواهم کرد.
18. برنامه ای حیرت آور
یکی از پسرعموهای زین العابدین از نظر معیشت در سختی و مشقّت بود.
امام چهارم شبانه بدون اینکه شناسائی شود برای او پول می برد، او هر کجا می نشست می گفت: علی بن الحسین اهل صله رحم نیست، خداوند جزایش را از وی دریغ کند. امام چهارم می شنید و برای حفظ آبروی او تحمّل می کرد.
چون از دنیا رفت، پسر عمّش متوجّه داستان شد، از شدّت غصّه کنار قبر حضرت می آمد و مدّتها بر آنجناب ناله و ندبه داشت!
19. اخلاق الهی حضرت سجّاد
روزی با غلامانش از راهی می گذشت، مردی به آن حضرت ناسزا گفت. غلامان به سوی او هجوم کردند، حضرت فرمود: دست نگاه دارید. خودش روبروی آن مرد آمد و فرمود: آنچه از ما بر تو پوشیده است خیلی بیش از آنست که می دانی، اگر نیازی داری بگو تا برآورده کنم. آن شخص خجالت کشید، حضرت عبای خود را به او داد، و دستور داد هزار درهم به او بپردازند. آن مرد پس از آن می گفت: شهادت می دهم که تو از اولاد انبیائی.
20. نمونه ای از عظیم ترین بردباری
برای حضرت زین العابدین مهمان رسیده بود. غلامان حضرت درآوردن غذای گرم در یک سینی بزگر عجله کرد، سینی از دستش رها شد و از بالای پلّه ها به سر یکی از فرزندان حضرت فرود آمد و او را از بین برد. امام در حالی که غلام در اضطراب سختی قرار داشت فرمودند: برو در راه خدا آزادی، تو در این برنامه عمدی نداشتی!
21. بهترین اُسوه فضیلت
امام باقر علیه السّلام می فرماید: پدرم خادمش را دنبال کاری فرستاد، و او در آن کار، کندی به خرج داد; حضرت یک تازیانه غلام زد، غلام گفت: اللّه، ای پسر حسین به من کار رجوع می کنی، تازیانه هم می زنی! حضرت گریه کرد و فرمود: ای محمّد بن علی پسر عزیزم، کنار قبر رسول خدا برو و دو رکعت نماز بخوان و بگو: خدایا در روز قیامت از علی بن الحسین بگذر. آنگاه رو به غلام کرد و فرمود: برو در راه خدا آزادی. ابو بصیر می گوید: به حضرت عرضه داشتم: آیا آزادی کفّاره یک ضربه تازیانه است؟ امام پاسخ نگفتند.
منبع: استاد حسین انصاریان / دیار عاشقان(شرح و تفسیر صحیفه سجادیه) / ج

 

 

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.