پ
پ

صادقانه  میگویم ابر بارانی ام آقا،

نگهی کن به منت سرد و طوفانی ام آقا ،

دگر از بی  توئی سیرم ای نمود عاشورا

گریه های خاموشم اشک پنهانی ام آقا،

جمعه هایم که بی تو می گذرد کاش می مردم،

پس کجا و کی به حضورت بخوانی ام آقا،

ای پناه سهله به تماشایت آمده ام،

آیا مرا به خیمه ات می رسانی ام آ قا،

دیگر برای شما حتی اشک هم فراهم نیست،

رحمی به عمه سه ساله  بر جوانی ام آقا،

گم شد د لم به شکنج زلف سیاه شما،

طاقت تمام شد به کجا می کشانی ام   آقا،

بگذار صادقانه بگویم که نوکرت نیستم،

فهمیده ام حال که چرا می رهانی ام  آقا،

شعر از : وحید الله ورن

 

 

 

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.