برخی از حوادث روز عاشورا عبارتند از:
خواب دیدن امام قاتل خود را
ابن اعثم گوید:
سحرگاهان امام حسین ـ علیه السلام ـ را خوابی مختصر ربود. چون بیدار شد فرمود: میدانید هم اینك در خواب چه دیدم؟ سگهایی را دیدم كه بر من حمله آوردهاند و مرا میدرند. در میان آنها سگ خال خالی بود كه بر من بیشتر حمله میآورد. فكر میكنم آنكه قاتل من است، مردی لك و پیسدار از این گروه است. پس از آن جدم رسول خدا را دیدم كه با گروهی از اصحاب خود بود و به من میفرمود: پسرم! تو شهید آل محمدی. آسمانیان و ملكوتیان مژده آمدنت را میدهند. شبانگاه امشب مهمان ما خواهی بود. بشتاب و تأخیر مكن. اینك این فرشته توست كه از آسمان فرود آمده تا خون تو را در شیشهای سبز بگیرد. این خوابی بود كه دیدم. آن لحظه فرا رسیده و زمان كوچ از این دنیا نزدیك شده است و شكی در آن نیست. [1]
توصیه یاران به صبر و تقوا
ابن قولویه با سند خود از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل میكند:
حسین بن علی ـ علیه السلام ـ صبح روز شهادتش با یاران خود نماز خواند و فرمود: گواهی میدهم كه به شهادت شما اجازه داده شد. پس ای گروه! تقوا داشته باشید و مقاومت كنید. [2]
دعای امام در روز عاشورا
ابن عساكر با سند خود از ابو مخّف از ابو خالد كاهلی چنین نقل میكند:
چون سپاه امام صبح كردند، امام حسین ـ علیه السلام ـ دست به دعا برداشت و چنین گفت: خداوندا! تو در هر گرفتاری تكیه گاه من و در هر سختی امید منی؛ در هر حادثه كه بر من پیش آید، تو پناه و توان منی. چه بسیار اندوهی كه دل در آن ناتوان میشود، چاره كم میگردد و دوست تنها میگذارد و دشمن شماتت میكند، كه این غصه و دردها را نزد تو آورده و با تو در میان گذاشتهام. دل به تو بسته و از دیگران بریدهام و تو آن اندوه را زدودهای. تو صاحب هر نعمت و نیكی و سرانجام هر پایانی.[3]
ابن اثیر گوید: امام حسین ـ علیه السلام ـ سوار برمركب خود شد و قرآنی خواست. آن را در مقابل خود گذاشت، یارانش پیش روی وی به جهاد پرداختند، دستان خود را به دعا بلند كرد و گفت: خداوندا تو در هر گرفتاری تكیه گاه منی….. [4]
نصیحت بریر به كوفیان
خوارزمی گوید:
حسین ـ علیه السلام ـ صبح نماز را با یاران خود خواند. اسب او را آوردند. سوار شد و همراه جمعی از یاران به سوی آن گروه رفت. پیشاپیش آنان بریر بن خضیر بود. امام فرمود: ای بریر! با اینان حرف بزن و نصیحتشان كن. بریر جلو رفت تا نزدیك آنان قرار گرفت. آنان اطراف وی را گرفتند. بریر به آنان گفت: ای گروه از خدا پروا كنید! فرزند بزرگوار پیامبر میان شماست. اینان فرزندان و خاندان پیامبرند. چه میگویید و چه میخواهید و میخواهید با آنان چه میكنید؟ گفتند: میخواهیم آنان را نزد ابن زیاد ببریم تا او تصمیم بگیرد. بریر گفت: آیا راضی نمیشوید به همان جایی بروند كه آمدهاند؟ وای بر شما ای كوفیان! آیا نامهها و پیمانهای خود را فراموش كردید؛ آن پیمانی كه برای فداكاری بستید و خدا را بر آن شاهد گرفتید، و خدا برای شهادت كافی است. وای بر شما! اهل بیت پیامبرتان را دعوت كردید و خیال كردید خودتان را فدای آنان میكنید؟ تا اینكه نزد شما آمدند، آنان را به عبیدالله زیاد تسلیم كردید و بین آنان و آب فرات كه جاری بود و یهود و نصارا و مجوس از آن میخوردند و سگها و خوكها وارد آن میشدند، فاصله انداختید!؟ پس از محمد ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ چه بد رفتاری با خاندانش كردید!؟ شما را چه میشود؟ خدا روز قیامت سیرابتان نكند. چه بد گروهی هستید.
عدهای به او گفتند: فلانی! اما نمیفهمیم چه میگویی. بریر گفت: خدا را سپاس كه بصیرت مرا نسبت به شما افزود. خدایا! من از كارهای این گروه نزد تو بیزاری میجویم. خدایا آنان را با تیر خودت هدف قرار بده، تا تو را در حالی دیدار كنند كه از ایشان خشمگینی. آن گروه شروع كردند به تیراندازی كردن به طرف او بریر به عقب برگشت. [5]
آمادگی عمومی در دو لشگر
دینوری نقل میكند:
چون عمر سعد نماز صبح را خواند، سربازانش را آماده ساخت. عمرو بن حجاج را بر جناح راست و شمر را بر جناح چپ فرماندهی داد؛ عزره بن قیس را فرمانده سوارهها و شبث بن ربعی را فرمانده پیادهها قرار داد. پرچم را هم به دست غلامش زید سپرد. به زید دستور داد كه پرچم را جلو ببرد. آن را جلو برد و جنگ آغاز شد. [6]
نیزگوید:
امام حسین ـ علیه السلام ـ یاران خود را كه 34 سواره و 40 پیاده بودند، آراست. زهیر بن قین را بر میمنه و حبیب بن مظاهر را بر مسیره گماشت. پرچم را به برادرش عباس سپرد، سپس خود ایستاد و آنان هم همره او در مقابل خیمهها ایستادند.[7]
بلاذری گوید:
امام حسین ـ علیه السلام ـ دستور داد نی و هیزم در گودی پشت خیمهها ریختند كه مثل نهر بود و شبانه آن را حفر كرده بودند و مثل خندق شده بود. در آن نیها و هیزمها ریختند و گفتند: صبح كه شود و با ما جنگ آغاز كنند، در آنها آتش میافكنیم تا از پشت سر به ما حمله نكنند و چنان كردند. [8]
صدوق با اسناد خود از امام صادق ـ علیه السلام ـ چنین روایت میكند:
امام آنان را برای جنگ آرایش داد و دستور داد در گودال پشت لشكرگاه خود آتش افروختند تا از یك سو با آنان بجنگد. سوارهای از سپاه عمر سعد به نام ابن جوریه چون نگاهش به آتشهای برافروخته افتاد، دست و كف زد و ندا داد: ای حسین و یاران حسین! بشارتتان باد به آتش در دنیا به سوی آتش شتاب كردید. امام پرسید: این مرد كیست؟ گفتند: ابن ابی جوریه. امام نفرین كرد: خدایا در دنیا عذاب آتش به او بچشان. اسب او رمید و او را در آن آتش افكند و سوخت. مرد دیگری از سپاه عمر سعد بیرون آمد، به نام حصین بن تمیم[9] و صدا زد: ای حسین و ای یاران حسین! این آب فرات را نمیبینید كه همچون شكم ماهی میدرخشد؟ به خدا یك قطره از آن نخواهید نوشید تا از تشنگی بمیرید. امام پرسید: او كیست؟ گفتند: حصین بن تمیم. امام فرمود: او و پدرش اهل دوزخند. خدایا او را امروز از تشنگی بمیران. گوید: تشنگی نفس او را برید، از اسبش بر زمین افتاد و زیر سم اسب ماند و مُرد. مرد دیگری از سپاه عمر سعد به نام محمد بن اشعث بیرون آمد گفت: ای حسین پسر فاطمه! تو نسبت به پیامبر خدا چه حرمتی داری كه دیگران ندارند؟ امام فرمود: این آیه « ان اللهَ اصطفی آدم….»[10] سپس فرمود: به خدا قسم محمد از آل ابراهیم است و عترت پیامبر هم از آل محمد است. این مرد كیست؟ گفتند: محمد اشعث. امام دست به آسمان برد و فرمود: خدایا امروز ذلت و خواری را به محمد بن اشعث نشان بده، ذلتی كه پس از امروز هرگز روز عزت نبیند. نیاز به قضای حاجت پیدا كرد، از لشكرگاه بیرون آمد، عقربی او را گزید، در حالی كه عورت او آشكار بود از دنیا رفت.[11]
بی میلی امام به آغاز جنگ
شیخ مفید از امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ روایت میكند:
دشمنان آمدند و اطراف خیمهگاه امام به جولان پرداختند. خندق پر از آتش مشتعل را دیدند. شمر با صدای بلند فریاد زد: ای حسین قبل از قیامت دچار آتش شدهای. امام پرسید: او كیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن است؟ گفتند: آری. امام فرمود: ای پسر بزچران! تو بر آتش شایستهتری. مسلم بن عوسجه خواست با تیر او را هدف قرار دهد، امام حسین ـ علیه السلام ـ نگذاشت. مسلم گفت: بگذار او را با تیر بزنم، او فاسقی از دشمنان خدا و از گردنكشان بزرگ است و خدا این گونه فرصت پیش آورده است. امام فرمود: تیرنینداز؛ دوست ندارم كه آغازگر جنگ باشم. [12]
خطبه امام هنگام رویارویی با آنان
نیز گوید:
امام اسب خود را خواست. سوار شد و با صدای بلند فریاد زد (در حالی كه بیشترشان میشنیدند) : ای اهل عراق، ای مردم! سخنم را بشنوید و شتاب نكنید تا موعظهای شایسته كنم و عذر آمدنم را بگویم. اگر انصاف به خرج دادید، بدین وسیله كامیابترید، و گرنه «تصمیم خود را بگیرید و كارتان بر شما پوشیده نماند. سپس مرا از بین ببرید و مهلتم ندهید. سرپرست من خدایی است كه قرآن فرو فرستاد و او عهدهدار كارصالحان است.[13]» سپس حمد وثنای الهی كرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان و انبیای الهی درود فرستاد، به سختی كه نه پیش از آن و نه پس از آن سخنوری شنیده نشده بود. سپس فرمود:
اما بعد، نسب مرا بنگرید و ببنید من كیستم؟ آنگاه به وجدان خویش برگردید و آن را ملامت كنید. بنگرید آیا كشتن من و هتك حرمتم برای شما شایسته است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما و پسر وصی او و پسر عموی او و پسر اولین مسلمانِ تصدیق كننده و نبوت پیامبر نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عمومی من نیست؟ آیا جعفر طیار عموی من نیست؟ آیا سخن پیامبر كه درباره من و برادرم فرمود كه این دو سرور جوانان بهشتند به شما نرسیده است؟ اگر حرفم را قبول دارید و آن حق است و به خدا قسم از آن دم كه دانستم خداوند دروغگویان را دشمن میدارد، دروغی نگفتهام و اگر میپندارید دروغ میگویم، در میان شما كسانی هستند كه اگر از ایشان بپرسید شما را خبر میدهند. از جابر بن عبدالله انصاری، از ابوسعید حذری، سهل ساعدی، زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید تا خبر دهند كه این سخن را از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره من و برادرم شنیدهاند. آیا این شما را از ریختن خونم باز نمیدارد؟ شمر گفت: او خدا را بر یك حرف میپرستد، اگر بداند چه میگوید. حبیب بن مظاهر گفت: به خدا! میبینمت كه تو خدا را بر هفتاد حرف میپرستی. گواهی میدهم كه راست میگویی كه (نمیدانی چه میگویی)، خداوند بر دلت مهر زده است.
امام حسین ـ علیه السّلام ـ به آنان فرمود: اگر در این شك دارید، كه من پسر دختر پیامبر شمایم؟ به خدا بین مشرق و مغرب، پسر دختر پیامبری جز من در میان شما و غیر شما نیست. وای بر شما! آیا از شما كسی كشتهام كه به خونخواهی آمدهاید؟ مالی به یغمار بردهام یا زخمی زدهام كه میخواهید قصاص كنید؟ (آنان هیچ نگفتند.) امام صدا زد: ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر، قیس بن اشعث، یزید بن حارث! مگر شما برای من ننوشتید كه میوهها دسیده و درختها و باغها سرسبر است و اگر بیایی، بر سپاهی سازمان یافته وارد خواهی شد؟ قیس بن اشعت گفت: نمیدانیم چه میگویی، ولی به اطاعت فرمان پسر عمویمان درآی. از آنان جز آنچه دوست داری نخواهی دید. امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرمود: نه، به خدا قسم هرگز دست ذلت به شما نمیدهم و مثل بردگان نمیگریزیم.
سپس ندا داد: ای بندگان خدا! من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم كه مرا سنگسار كنید. به پروردگار خودم و شما پناه میبرم از هر متكبری كه به روز حساب ایمان ندارد. آنگاه شتر خود را خواباند و به عقبه بن سمعان دستور داد آن را ببندد. سپاه دشمن به طرف او حمله آوردند. [14]
خطبه امام برای اهل كوفه
خوارزمی با سند خویش از عبدالله بن حسن نقل میكند:
چون عمر سعد سپاه خود را برای جنگ با حسین ـ علیه السّلام ـ سامان داد و هر كس را در جایگاه خود قرار داد و پرچمها را در جایگاههای خود برافراشت و حسین ـ علیه السّلام ـ هم یاران خود را آراست و آنان را در جناح چپ و راست قرار داد، از هر سو حسین ـ علیه السّلام ـ را احاطه كردند و دور او حلقه زدند. امام از جمع یاران خود نزد آنان آمد و خواست كه سكوت كنند، اما گوش نكردند. فرمود: وای بر شما! چرا ساكت نمیشوید و به سخنم گوش نمیدهید؟ من شما را به راه راست فرا میخوانم. هر كه اطاعتم كند راه یافته است و هر كه نافرمانی كند از هالكان است. همه شما از دستور من سر پیچی میكنید و به حرفم گوش نمیدهید. عطایای شما از حرام است، شكمهایتان نیز از حرام انباشته است و خدا بر دلهایتان مهر زده است. وای بر شما! چرا ساكت نمیشوید و گوش نمیدهید؟
اصحاب عمر سعد یكدیگر را سرزنش كردند و گفتند گوش دهید. حسین ـ علیه السّلام ـ فرمود: هلاكت بر شما باد ای گروه! آیا آن هنگام كه سرگشته و حیران ما را به فریاد رسی خواندید و ما شتابان و آماده به یاریتان آمدیم، شمشیر بر گردن ما كشیدید و آتش فتنه را كه علیه دشمنان شما و ما افروخته بودیم، علیه ما برافروختید و به سود دشمن با دوستان خود دشمنی كردید، بی آنكه دشمنان برای شما عدالتی آشكار كرده باشند یا آرزویی از شما برآورده باشند، مگر دنیای حرام كه به شما دادهاند و زندگی پستی كه طمع داشتید، بی آنكه از ما گناهی سرزده باشد یا اندیشهای از ما به سستی گراییده باشد.
وای بر شما! اگر ما را نمیخواستید، به حال خود میگذاشتید. پس چرا در حالی كه شمشیرها در نیام است و سینهها آرام و افكار پانگرفته، بر ما فتنه فراهم كردید و همچون ملخهای شتابان بر ما تاختید و مثل همخوانی پروانهها، یكدیگر را علیه ما فرا خواندید؟ بدا بر شما! شما از طاغوتهای امت و نابابهای گروهها و دور افكنان قرآن و بارور شدگان شیطان و هواداران گناهید و تحریفگران قرآن و خاموش سازان سنتها و كشندگان فرزندان انبیا و نابود كنندگان اولاد اوصیا و نسب سازان برای حرامزادگان و آزار دهندگان اهل ایمان و فریادرس پیشوایان استهزا كنندهاید، آنان كه قرآن را پاره پاره كردند. شما بر ابوسفیان و هوادارانش تكیه دارید و ما را تنها میگذارید. آری به خدا قسم، یاری نكردن شما معروف است و ریشههایتان به آن آمیخته و شاخ و برگ شما از ریشههایتان ارث برده و دلهایتان از آن آكنده است. شما بر پادارنده پلیدترین نهال و غصبخوران روزگارید. لعنت خدا بر پیمانشكنانی كه پس از عهدهای استوار، پیمانها میشكنند. شما خدا را ضامن پیمان خود گرفتید. به خدا شما همانهایید. آگاه باشید كه ناپاكِ ناپاك زاده، مرا بین دو چیز میخكوب كرده است، بین كشته شدن و ذلت. هیهات كه ما به پستی تن دهیم! خدا و پیامبر و نیاكان پاك و دامنهای مطهر و غیوران دلاور و جانهای سرفراز، آن را بر ما نمیپذیرند. اطاعت از فرومایگان را بر شهادت پر افتخار ترجیح نمیدهیم. آگاه باشید كه من عذر آمدن آورم و بیم دادم. من با همین خاندان و با همین كمی ساز و برگ و یاری نكردن اصحاب، با شما میجنگم.
سپس این اشعار را خواند:
« اگر پیروز شویم و دشمن را بشكنیم، از دیر باز دشمن شكن بودهایم و اگر مغلوب شویم، شكست نخوردهایم. ما را از مرگ، باكی نیست، ولی این مرگها و اجلهای ماست و دولت دیگران.»
آگاه باشید! پس از كشتن ما جز به اندازهای كه پیادهای بر اسب سوار شود مهلت نخواهید داشت، تا آنكه چرخش آسیاب مرگ بر سر شما باشد. وعدهای است كه پدرم به نقل از جدم به من داده است:« پس كار و نیرنگ شریكان خود را گرد آورید و همه بر من نیرنگ بزنید و مهلتم ندهید. من بر خداوند، پروردگار من و شما تكیه كردهام. هیچ جنبندهای نیست مگر آنكه اختیارش دست اوست. پروردگارم بر راه راست است.»[15]
پروردگارا! رحمت آسمان را از ایشان باز دار و سالهای قطحی را همچون قطحی دوران یوسف بر آنان بگمار و غلام ثقیف [16] را بر آنان مسلط كن كه جام تلخ مرگ بر آنان بنوشاند و كسی از آنان را باقی نگذارد، و هر كشتهای را به كشتهای و هر ضربتی را به ضربتی انتقام گیرد و انتقام من و دوستان و خاندان و پیروان را از آنان بگیرد. اینان ما را فریب دادند و دروغ گفتند و یاریمان نكردند. تو پروردگار و تكیهگاه مایی؛ به سوی تو باز میگردیم و سر انجام كار به سوی توست.
آنگاه فرمود: عمر سعد كجاست؟ صدایش كنید. او را صدا كردند. خوش نداشت كه با امام رو به رو شود. امام فرمود: ای عمر! تو مرا با این خیال میكشی كه ابن زیاد ناپاك، تو را به ولایت ری و گرگان خواهد گماشت. به خدا كه هرگز به این مراد خود نمیرسی؛ عهدی است حتمی. پس هر چه میخواهی بكن، پس از من نه در دنیا و نه در آخرت شادمانی نخواهی داشت. گویا سر تو را در كوفه بر سر نی میبینم كه كودكان آن را هدف سنگ اندازی خود قرار دادهاند. عمر سعد از سخن حضرت برآشفت و از او روی برگرداند و با یاران خود خطاب كرد: منتظر چه هستید؟ همگی حمله كنید، این یك لقمه بیشتر نیست!
امام حسین ـ علیه السّلام ـ سوار بر اسب رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شد، یاران خود را آماده ساخت. عمر سعد حمله كرد و به غلامش درید گفت: پرچم خود را جلو ببر. آنگاه تیر در كمان نهاد و به سوی امام پرتاب كرد و گفت: نزد امیر گواهی دهید كه من اولین تیر انداز بودم. در پی او سربازانش یكباره باران تیر به سوی یاران امام رها كردند. هیچ یك از یاران امام نبود مگر اینكه تیری از آنان به او اصابت كرد. [17]
گفتگوی امام با كوفیان
صدوق گوید:
امام برخاست و تكیه به شمشیر خود داد و با صدایی رسا ندا داد: شما را به خدا آیا مرا میشناسید؟ گفتند: آری. فرمود: شما را به خدا آیا میدانید مادرم فاطمه دختر پیامبر است؟ گفتند: آری میدانیم. فرمود: شما را به خدا آیا میدانید پدرم علی بن ابی طالب است؟ گفتند: آری. فرمود: شما را به خدا آیا میدانید جده من خدیجه كبری، اولین زن مسلمان از این امت است؟ گفتند: آری. پرسید: شما را به خدا آیا میدانید كه حمزه سید الشهدا عموی پدر من است؟ گفتند: آری. فرمود: شما را به خدا آیا میدانید جعفر طیار عموی من است؟ گفتند: آری میدانیم. فرمود: شما را به خدا آیا میدانید این شمشیر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است كه در دست من است؟ گفتند: آری. فرمود: شما را به خدا آیا میدانید این عمامه پیامبر است كه بر سر من است؟ گفتند: آری. فرمود: شما را به خدا آیا میدانید كه علی، اولین مسلمان و از همه آنان داناتر و بردبارتر بود و او ولی و سرپرست هر زن و مرد با ایمان است؟ گفتند: آری. فرمود: پس چرا ریختن خونم را روا میدانید، در حالی كه پدرم فردای قیامت، حامی كوثر است و افرادی را از كنار حوض كوثر عقب میراند، آن گونه كه شتران بازگشته از آبشخور را میرانند، و روز قیامت لوای حمد در دست جد من است؟ گفتند: آری همه اینها را میدانیم، ولی از تو دست بر نمیداریم تا از تشنگی بمیری.
امام حسین ـ علیه السّلام ـ كه آن روز 57 ساله بود، با دست، محاسن خود را گرفت و فرمود: خشم خدا بر یهود آنگاه فزونی یافت كه گفتند: عزی پسر خداست و خشم الهی بر نصارا وقتی شدت گرفت كه گفتند: مسیح پسر خداست و غضب خدا بر مجوس آن دم زیاد شد كه غیر از خدا آتش پرست شدند و خشم الهی بر قومی آن زمان شدت یافت كه پیامبرشان را كشتند و غضب الهی بر این گروه نیز شدت یافته كه میخواهند، پسر پیامبرشان را بكشند. [18]
سید بن طاووس افزوده است: چون امام این خطبه را خواند و دخترانش و خواهرش سخن او را شنیدند، گریه و شیون كردند و صدای نالههایشان بلند شد. امام، برادرش عباس و پسرش علی اكبر را فرستاد كه آنان را آرام كنید. به جانم سوگند گریه آنان بسیار خواهد بود. [19]
نزول نصرت الهی
نیز از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت میكند كه فرمود:
از پدرم شنیدم چون حسین ـ علیه السّلام ـ و عمر سعد رویاروی شدند و جنگ در گرفت، خداوند نصرت و یاری خود را فرستاد، آن چنان كه بالای سر امام بال و پر گشود. آنگاه امام مخیرشد كه بر دشمنانش پیروز شود یا به دیدار خدا رود. امام، دیدار خدا را برگزید. [20]
طبری گوید:
چون امام حسین ـ علیه السّلام ـ در میدان كربلا قرار گرفت، گروههایی از جن، پروازكنان آمدند و گفتند: ما یاوران توییم، هر دستوری داری بده. اگر فرمان دهی دشمنت را بكشیم، چنین میكنیم. امام دعای خیرشان كرد و فرمود: من با سخن جدم رسول خدا مخالفت نمیكنم كه دستور داد هر چه زودتر نزد او روم. هم اینك خوابم برده بود. جدم پیامبر خدا را دیدم كه مرا به سینهاش فشرد و میان دو چشمم را بوسید و فرمود: حسین جان! خداوند خواسته است تو را كشته و آغشته به خون ببیند كه از پشت سر، سر بریده باشی و خدا خواسته كه خانوادهات را بر پشت شترها اسیر ببیند. به خدا من صبر میكنم تا خدا داوری كند و او بهترین داوران است.[21]
وامدار، همراهم كشته نشود
بغدادی به سند خود از موسی بن عمیر نقل میكندكه پدرم میگوید:
حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ مرا دستور داد: ندا بده «كسی كه بدهكار است، همراه من كشته نشود». این را میان غلامان هم اعلام كن. چون از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شنیدم كه میفرمود: هر كس بمیرد در حالی كه بدهكار باشد، روز قیامت از حسنات او بر میدارند. [22]
و در نقل دیگر آمده است: كسی كه بدهكار است همراه من پیكار نكند، چرا كه هیچ بدهكاری نیست كه بمیرد و قرض خود را ادا نكرده باشد مگر آنكه وارد آتش میشود. مردی برخاست و گفت: همسرم عهدهدار آن شده است. فرمود: عهدهداری زن چیست؟ آیا زن ادا میكند؟ [23]
مژده به یاران در روز عاشورا
راوندی با سند خویش از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت میكند:
امام حسین ـ علیه السّلام ـ پیش از شهادت به اصحاب خویش فرمود: پسرم! تو به سرزمین عراق كشانده میشوی. سرزمینی كه میعادگاه پیامبران و اوصیای انبیاست و« عمورا» خوانده میشود و آنجا به شهادت میرسی. گروهی از یاران تو نیز شهید میشوند كه سوزش برخورد آهن و سلاح را حس نمیكنند. آنگاه این آیه را خواند: «قلنا یا نارُ…؛ گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و ایمن باش.» [24] جنگ هم بر آنان و بر تو سرد و سلامت خواهد بود. پس شما را مژده باد! به خدا كه اگر ما را بكشند، به محضر پیامبرمان میرسیم. [25]
ویژگیهای امام و اصحاب او
شیخ صدوق روایت میكند:
امام سجاد ـ علیه السّلام ـ فرمود: چون كار بر حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ دشوار شد همراهانش به آن حضرت نگاه كردند. وی بر خلاف آنان بود. هرچه كار سخت میشد، آنان رنگ میباختند و دلهاشان هراسان میشد، ولی حسین ـ علیه السّلام ـ و برخی همراهان ویژه آن حضرت رنگ چهرههاشان تابانتر و اعضایشان آرامتر و دلهایشان استوارتر میشد. بعضی به یكدیگر میگفتند: ببینید! باكی از مرگ ندارد. حسین ـ علیه السّلام ـ به آنان فرمود: صبر كنید ای بزرگ زادگان! مرگ جز پلی نیست كه شما را از رنج و سختی به بهشتهای گسترده و نعمتهای همیشگی عبور میدهد. كدام یك از شما دوست ندارید از زندان به كاخ منتقل شوید؟ و برای دشمنان شما وضع آن گونه است كه گویا از قصری به زندان و عذاب منتقل میشوند. پدرم از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت كرد كه فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ، پل اینان است به سوی بهشتهایشان و پل آنان است به سوی دوزخشان، نه دروغ میگویم و نه به من دروغ گفتهاند.[26]
همچنین با سند خویش از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت میكند كه:
در پاسخ سؤال عماره درباره اصحاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ و شهادت طلبیشان، فرمود: پرده از برابر دیدگانشان كنار رفت، جایگاه خود را در بهشت دیدند، هر كدام به سوی مرگ میشتافتند تا به حوری بهشتی برسند و جایگاه خود در بهشت را دریابند. [27]
——————————————————————————–
[1] . الفتوح، ج 5، ص 111.
[2] . كامل الزیارات، ص 153.
[3] . تاریخ ابن عساكر (شرح حال امام حسین)، ص 213.
[4] . كامل، ج 2، ص ن516.
[5] . مقتل الحسین، ج 1، ص 252.
[6] . الاخبار الطوال، ص 256.
[7] . همان.
[8] . انساب الاشراف، ج 3، ص 187.
[9] . در برخی منابع حصین بن نمیر است و آن درست تر است.
[10] . سوره آل عمران، آیه 33.
[11] . امالی، ص 134.
[12] . ارشاد، ص 233.
[13] . مضمون آیه 71 سوره یونس و 196 سوره اعراف.
[14] . ارشاد، ص234.
[15] . مضمون آیه 71 سوره یونس، و آیه 55 و 56 سوره هود.
[16] . شاید منظور حضرت، مختار بن ابی عبیده ثقفی باشد.
[17] . مقتل الحسین، ج2، ص5.
[18] . امالی، ص135.
[19] . لهوف. ص147.
[20] . همان، ص 158.
[21] . المنتخب، ص450.
[22] . احقاق الحق، ج19، ص 429.
[23] . همان.
[24] . سوره انبیاء، آیه 69.
[25] . الخرائج و الجرائح، ج2، ص848.
[26] . معانی الاخبار، ص288.
[27] . علل الشرایع، ج1، ص229.
کتاب مقتل چهارده معصوم(ع)(با اندكي تصرف)- ترجمه جواد محدثي، ج2، ص122
ثبت دیدگاه