پ
پ

 

منم سـقّای نـام آور ابوالفضلم ابوالفضلم
وزیـر سبط پیغمبر ابوالفضلم ابوالفضلم

من آن شیرم که در میدان قیامت می کنم برپا
من آن عبدم که در سجده ز من معنا شود تقوا
قیامت قامتی دارم،قوی بازو، بصر شهلا
الا یا ایها الانسان منم سرلشکر هیجا
یل ام البنینم من غلام حضـرت زهرا
مرا زهرا بُود سرور ابوالفضلم ابوالفضلم

دمی که پا نهادم من در این گیتیِّ پهناور
به من شیر شجاعت را بنوشانده ز دل مادر
بفرموده مرا مادر حسین باشد تو را رهبر
به پابوس همان رهبر شما را می کشم آخر
شعارم یاحسین باشد هوادارم علی اصغر
مددکارم بُود حیدر ابوالفضلم ابوالفضلم

به نام زاده ی هاجر سند خورده اگر زمزم
اگر مهرییّه زهـرا بُود آب فرات این دم
اگر جاری بُود کوثر به عشق مرتضی شاهم
منم پرچم زنم شیعه کنار ساحل علقم
در این ره بگذرم از سر شود نقش تنم درهم
مرا علقم همی کوثر ابوالفضلم ابوالفضلم

کسی گوید مرا عاشق به دور از وادیِ احساس
نگو از شمع و پروانه بزن بر گلشن پُریاس
به ما معنا بکن غیرت شود مشهور خلق الناس
بگویم مرد و مردانه نگو غیرت بگو عباس
چو دریا می کند طغیان به کف گیرد اگر الماس
بگو با من کمی بهتر ابوالفضلم ابوالفضلم

به یاد آرم همان لحظه عدو خواند رجز بیجا
به یوم عصر عاشورا همان غیرت کند غوغا
بگوید یا اَخا رخصت به تنگ آمد دل دریا
برادر مشک من خالی منم ساقی منم سقّا
ندای العطش پیچد میان جنگل و صحرا
کِشد خجلت شها نوکر ابوالفضلم ابوالفضلم

الا ای سرور عالم دل تنگم کند طغیان
عیان رخصت بده مولا در این میدان کنم طوفان
به کف تیغ و علم گیرم نشان خون مظلومان
تو خورشید دل زهرا منم شاها مه تابان
به هیجا رعد برق آسا همان شیرافکنم اصلان
منم خون خواه آن اکبر ابوالفضلم ابوالفضلم

دل تنگم شرر دارد علی را در عبا بینم
به من مولا بده رخصت به در خود دوا بینم
به دست حضرت قاسم ز خون رنگین حنا بینم
تو مولایی منم نوکر اطاعت در وفا بینم
به راه دین ولی شاها شهادت را روا بینم
به راه تو شوم بی سر ابوالفضلم ابوالفضلم

الا ای سینه یه تنگم بکش آهی بکش آهی
تو که بر خون مظلومان هواخواهی هواخواهی
عیان شمس و قمر باهم مکن ای دل تو کوتاهی
قیامت گوئیا برپا به میدان مَه شده راهی
ز هجر بی نظیر او دلا گریان شده شاهی
عیان فرموده بر لشکر ابوالفضلم ابوالفضلم

منم پور علی حیدر به تنهایی منم لشکر
به خون خواهیِّ من آید به این میدان علی اصغر
الا ای لشـکر عدوان الا ای لشکر کافر
سَنان و خولی و شمر و عمرسعد جفاپرور
حسین ابن علی باشد در این عالم مرا رهبر
علمدارم بر آن رهبر ابوالفضلم ابوالفضلم

هراس از من هراسان و شما از آن هراسان تر
شود کی دایه از مادر به اولاد از همه جان تر
به راه دین شما عدوان شدید آزاده انسان تر؟
شرافت غیرت و مردی ز کف دادید ارزان تر
سـزای کافران باشد جهنم نار سوزان تر
هراسانم من از اخگر ابوالفضلم ابوالفضلم

غرض فرزند خیبرکَن شده فاتح در آن میدان
به پیش روی ضرغامی علم قد کی کند موران
شکسته سد علقم را زده پرچم در آن اصلان
ننوشد جرعه ی آبی به سر دارد فقط احسان
در ان علقم چه بُگذشته خدا داند فقط یاران
تو ای شاعـر بگو بگذر ابوالفضلم ابوالفضلم

علم را کَنده از جایش چِکد آب از سرِپایش
علم خوشحال و پابرجا ثناخوان شد به مولایش
نسیم گرم عاشورا لب عطشان دیده سقّایش
بدیده صف به صف عدوان شده خیره به اعضایش
چو کرکس بهر خون پاشی،پُر از خون گشته بینایش
ز دل گفتا بیا مادر ابوالفضلم ابوالفضلم

دوباره طبل و شیپور و رجزخوانی شده آغاز
به جنگی نابرابر زد به شکوه کی کند لب باز
لب عطشان مشکِ پر آبش مقامش می¬کند ممتاز
علم بال ملک گشته زدل قصدی کند پرواز
عروج کهکشانی را علم هی می¬کند دمساز
به خیمه کی رسد دیگر ابوالفضلم ابوالفضلم

ز سر عمّامه ی سبزش چو برگی شد خزان افتاد
دو بازوی قوی پنجه به راه حق عیان افتاد
لب عطشان حضرت ساقی ز نطق و هم بیان افتاد
شده نقش زمین سقّا زمین از آسمان افتاد
ندای سیدی مولا به مولا از زبان افتاد
برادر خواند و شد محشر ابوالفضلم ابوالفضلم

غریبم من برادر جان غریبی درد بی¬درمان
تو خوش لحنیّ و خوش خوانی بخوان چند آیه ای قرآن
برادر،بی برادر شد به بالین اش روان سلطان
بگفتا جانِ من عباس برادر گو،برادر جان
بگو من نیمِه جان گشتم، کمر بشکسته ام الان
شدی از چه چنین پرپر ابوالفضلم ابوالفضلم

*دوبیتی*

ای در وفـا شجاعت ای بی نظیرعباس
عمری به عشق پاکت گشتم اسیر عباس
بااینکه بی وفایم زین در نمی روم من
ای دستگیرِ بی دست دستم بگیر عباس

 

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.