بُعد تاریخی: تاریخ میکوشد اصل ماجرا را آنطور که اتفاق افتاده روایت کند. در واقع این بُعد، مهمترین وجه در هر مطالعه قیام عاشورا است، چرا که اکنون این قیام، واقعهای تاریخی محسوب میشود و هرگونه مطالعه درباره آن، کاملاً نیازمند اطلاعاتِ تاریخی صحیح و کافی است.
بُعد کلامی: کلام علمی است که به دفاع عقلانی از گزارههای دینی میپردازد. در رابطه با عاشورا، شیعیان بسیاری که حرکت امام حسین را حق دانسته و لشکر مقابلش را باطل، با بحثهای مختلف در مقام دفاع از این حق و زنده نگه داشتن آن برآمدهاند.
بُعد جامعهشناختی: جامعهشناسی در پی این است که تأثیر نیروی جامعه را ـ که نیرویی مستقل از تک تک افراد و خارج از کنترل هر یک از آنهاست ـ بر کُنشهای افراد بسنجد و با اطمینان قابل قبولی بتواند وقایع اجتماعی آتی را پیشبینی نماید. به عبارت دیگر، «جامعهشناسی به دنبال یافتن قاعده کلی رفتار انسانهاست تا با کمک آن، تونایی پیشبینی و کنترل وقایع اجتماعی را بیابد و با به کارگیری تجربه علمی به کشف روابط میان پدیدهها نایل شود(2)».
در ارتباط با قیام عاشورا، جامعهشناسی میتواند در شناسایی عوامل و نیروهای اجتماعی مؤثر بر این واقعه به ما کمک کند.
1 ـ روش مطالعه
همانطور که اشاره شد، سعی میکنیم با دید و روش جامعهشناسی به بررسی واقعه عاشورا بپردازیم. امّا از آنجا که جامعهای که این واقعه در آن رخ داده (جامعه سال 61 ه ق) اکنون وجود ندارد، ناچاریم با استفاده از مدارک تاریخیِ قابل اطمینان، به بازسازی شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه آن زمان بپردازیم و سپس با استفاده از نظریات جامعهشناسیی که به شرایط آن دوران نزدیک هستند به تبیین علل افول جنبش کوفه و وقوع عاشورا بپردازیم. از آنجا که جامعهای را که موضوع مطالعه است با استفاده از منابع تاریخی بررسی میکنیم، روش کار «روش تاریخی» بوده و مطالعه ما در حوزه مطالعات «جامعهشناسی تاریخی» قرار میگیرد.
2 ـ تفاوت جامعهشناسی تاریخی و تحلیل تاریخی
در تحلیل تاریخی مورّخ میکوشد با شناسایی و مقایسه جریانات مؤثر بر یک رویداد تاریخی از طریق استنتاج عقلی به علّتیابی در مورد وقوع یک واقعه تاریخی بپردازد؛ امّا جامعهشناسی تاریخی «علاوه بر این» با استفاده از نظریات جامعهشناسی (که شامل قواعد معتبر رفتار جمعی انسان است(3)) میکوشد علاوه بر علّتیابی عقلانیِ واقعه (که توسط تحلیلگر تاریخی نیز صورت میگیرد) به تبیین علّی دقیقتر و جامعتری از یک واقعه تاریخی دست یابد، چرا که نظریات جامعهشناسی حاصل مطالعه کُنشهای اجتماعیِ(4) متعدّد و مکرّر است و مورد تجربه و آزمون قرار گرفته است و طبیعتا نسبت به تحلیلی که حاصل مطالعه یک کنش اجتماعی تاریخی میباشد (= تحلیل تاریخی)، دقّت و جامعیت بیشتری دارد.
در واقع تشابه این دو مطالعه در: 1) استنتاج عقلانی 2) «بازسازی گذشته و مطالعه پدیده تاریخی در بستر زمانی خود»(5) و تفاوت آنها در «استفاده و جامعهشناسی تاریخی از نظریات جامعهشناسی» به عنوان منبعی برای علّتیابی وقایع تاریخی است. البته این امر بدان معنی نیست که ما در اینجاکلمهای جز نظریات جامعهشناسی نخواهیم گفت، بلکه از آنجا که بسیاری از نظریات جامعهشناسی با شرایط جامعه آن روزگار همخوانی ندارد و نیز هر واقعه اجتماعی ویژگیهای مختصّ به خود دارد که در سایر وقایع دیده نمیشود، مطالب دیگری علاوه بر نظریات نیز ذکر شده است.
3 ـ قیام عاشورا، انقلاب یا جنبش؟
حرکتهای جمعی در جامعهشناسی با اصطلاحات مختلفی چون انقلاب (revolution)، شورش (rebellion)، جنبش اجتماعی (socail movement) و کودتا نام برده میشوند. از آنجا که قیام حسین بن علی علیهالسلام حرکتی جمعی بود در ابتدا باید مشخص شود که جزء کدام دسته جای میگیرد. بدین جهت که در حرکت امام تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی مد نظر بود، حرکت ایشان نمیتواند شورش یا کودتا تلقّی شود؛ چرا که کودتا «گرفتن حکومت توسط عدهای محدود به زور اسلحه است و در آن هیچ جنبش مردمی وجود ندارد»(6) و شورش نیز چنانچه هدف سیاسی داشته باشد به دنبال تغییر رژیم حاکم است نه تغییر کل ساختار سیاسی، لذا قیام حسین بن علی علیهالسلام با ویژگیهایی که داشت تنها میتواند انقلاب یا جنبش تلقّی شود.
در تعریف انقلاب نظریات مختلفی وجود دارد(7)، امّا تعریفی که تا حدی فصل مشترک سایر تعاریف است از آنتونی گیدنز (Giddens)، جامعه شناس معاصر انگلیسی است. وی میگوید:
«انقلاب عبارت است از تصرّف قدرت دولتی از طریق وسایل خشن به وسیله رهبران یک جنبش تودهای، به منظور استفاده از آن برای ایجاد اصلاحات عمده اجتماعی.»(8)
مطابق این تعریف قیام امام حسین علیهالسلام از آنجا که به تصرّف قدرت دولتی و نیز ایجاد یک جنبش عمومی نینجامید، نمیتواند انقلاب تلقّی شود.
از آنجا که بعضی پدیدهها منتسب به انقلاب هستند، مثل انقلاب صنعتی، انقلاب کشاورزی و انقلاب فرهنگی ـ که البته این اطلاق هیچ مبنایی در جامعهشناسی ندارد ـ برخی معتقدند «عاشورا به دلیل زنده بودن محرّم و اوج سوگواری مسلمانان در این ماه، انقلاب زنده روزگار ماست. عاشورا نه تنها مبانی ارزشها را دگرگون کرد و سلطه بنی امیه را از درون فرو پاشاند، خود، اسطورهای شد که فراتر از بحث دگرگونی حکومت در قلمرو روح انسانها تحول ایجاد میکند.»(9)
هر چند این گفته بر اساس شواهد تاریخی و آنچه ما امروزه در جامعه شاهدیم تأیید میشود، امّا از آنجا که ما این مطالعه را بر مبنای آرای جامعهشناسی انجام میدهیم، نمیتوانیم یک اصطلاح جامعهشناسی (مثل انقلاب) را بدون در نظر گرفتن تعریف و شرایط آن، به دلخواه به کار بریم. لذا نمیتوانیم قیام عاشورا را یک انقلاب به معنای جامعهشناسی بدانیم.
حال به تعریف «جنبش اجتماعی» میپردازیم. «جنبش اجتماعی را میتوان کوششی جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تأمین هدفی مشترک، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد.»(10) در تعریفی دیگر جنبش اجتماعی «تلاش سازمان یافته توسط گروهی از افراد برای تغییر یا حفظ برخی از عناصر جامعه»(11) تلقّی شده است.
میبینیم که دایره شمول جنبش اجتماعی بسیار وسیعتر از انقلاب است، چرا که در جنبش اجتماعی لازم نیست که عمل جمعی موجب انتقال قدرت سیاسی گردد یا حتّی خشونتآمیز باشد، بلکه فقط کافی است جمعی، هدفمند و غیر دولتی باشد. در این صورت باید گفت قیام حسین بن علی علیهالسلام از نظر جامعهشناسی یک جنبش اجتماعی است.
امّا جنبشهای اجتماعی نیز انواع مختلفی دارند که شرح تفصیلی آنها در اینجا لازم نیست(12). تنها اشاره میکنیم که جنبش انقلابی «خواستار دگرگونی سریع و اساسی در جامعه است و میکوشد نظام اجتماعی موجود را از پایه براندازد و نظام تازهای جای آن بنشاند.»(13) جنبش دگرگون ساز نیز «به دنبال دگرگونی سریع، عظیم، فراگیر و غالبا خشن است.»(14)
تعریف اول از کوئن و تعریف دوم از آبِرل (Aberle) میباشد. با مقایسه این دو تعریف میتوان فهمید که جنبشهای انقلابی و دگرگونساز در ماهیت یکی هستند و تفاوت آنها تنها در لفظ است، لذا در اینجا مختصرا هر دو را جنبش انقلابی مینامیم. در مقابلِ جنبش انقلابی، جنبش اصلاحی که خواستار تغییر «برخی» جنبههای نظم موجود و جنبش محافظهکار که خواستار «حفظ نظم موجود» و عدم تغییر آن است قرار میگیرد.
با این توضیحات میتوان نتیجه گرفت؛ از آنجا که قیام امام حسین علیهالسلام به قصد تغییر ساختار سیاسی صورت گرفت(15) و با استفاده از قدرت نظامی همراه بود، «جنبش انقلابی» میباشد.
یادآوری میشود که قلمداد کردن قیام عاشورا به عنوان یک جنبش اجتماعی و نه انقلاب، تنها به دلیل تعیین جایگاه این قیام در بررسیهای جامعهشناسی است و از نظر جامعهشناسی، انقلاب هیچ برتری بر جنبش، شورش یا هر نوع حرکت جمعی دیگر ندارد. این تفکیک تنها جنبهای علمی دارد و نباید تصوّر کرد که با قرار دادن قیام عاشورا میکوشد هر موضوعی را فارغ از ارزشگذاری مطالعه کند.
از آنجا که این قیام، جنبش انقلابی است که مراحل یک انقلاب را طی کرد ـ و در مرحله پایانی به علّت عدم حمایت مردمی با رکود مواجه شد ـ باید در تحلیل آن از نظریات انقلاب کمک گرفت. سعی میکنیم از کل نظریات موجود، آنهایی را که با شرایط زمان وقوع قیام سازگارترند مورد استفاده قرار دهیم.
4 ـ حلقههای مفقودِ جنبش
در این بخش میخواهیم به این پرسش، پاسخ دهیم که «چه چیز مانع تبدیل قیام حسین بن علی علیهالسلام به انقلابی فراگیر شد؟»
برای این منظور میکوشیم با استفاده از نظریههای انقلاب، عناصر لازم برای انقلاب را بشناسیم و از این طریق عناصر موجود و مفقود در این جنبش برای تبدیل شدن به انقلاب را بیابیم.
«گوتشالک (Gottschalk)، پیدایش انقلاب را به علل زیر میداند:
1 ـ تقاضا و نیاز مردم برای یک تغییر، که خود از دو علّت ناشی میشود:
الف) تحریک مردم؛ ب) هم عقیدگی فشرده و قوی بین مردم مبنی بر ضرورت تغییر.
2 ـ امیدواری مردم به موفقیت که خود در پی عوامل زیر به وجود میآید:
الف) داشتن یک برنامه برای تغییر؛ ب) داشتن رهبری.
3 ـ ضعف نیروی حاکم و تردید آنها در دفاع از خود.»(16)
«تیلی (Tilly) این عوامل را موجب بروز انقلاب میداند:
1 ـ پیدایش یک گروه رقیب که خود را مُحقِ به کنترل حکومت میداند.
2 ـ وابستگی و پایبندی یک بخش مهم از مردم به هدف این گروه رقیب در حدّی که بتوان آن بخش از مردم را برای رسیدن به اهداف گروه بسیج نمود.
3 ـ عدم توانایی یا عدم تمایل ارتش برای متلاشی کردن گروههای انقلابی.»(17)
«به نظر تیلی چنانچه بتوان از بسیج مردم جلوگیری کرد و ارتش با شدّت و خشونتِ تمام، گروههای انقلابی را متلاشی کند، در آن صورت احتمال وقوع انقلاب کاهش مییابد.»(18)
«زیمرمان (Zimmermann) معتقد است، چنانچه مشروعیت نظام کاهش یابد و بین نخبگان و نظام سیاسی، جدایی رخ دهد و حکومت توسط نخبگان نفی شود، در این شرایط اگر توده مردم ناراضی، بر اساس یک ایدئولوژی نویددهنده و رهبری توانا، سازماندهی و بسیج شوند و ارتش به علل نارضایتی، نافرمانی و یا شکست در یک جنگ بیرونی نتواند جلوِ جنبش را بگیرد، در آن صورت انقلاب روی میدهد.»(19)
از آنجا که این نظریات از مطالعه و مقایسه انقلابهای قرون اخیر (18 به بعد) به دست آمده، معنای برخی مفاهیم به کار رفته در آنها با معنای این مفاهیم در زمان قیام عاشورا متفاوت است؛ مثلاً در آن زمان «ارتش» منظّم و حقوقبگیر مانند امروز وجود نداشت، بلکه ارتش در آن زمان نیروی نظامی سادهای بود که در استخدام حکومت نبود و بسته به شرایط از نزدیکترین شهرها فراهم میشد. همچنین «نخبگان» در آن زمان شامل هر کسی بود که از نفوذ و تأثیرگذاری اجتماعی برخوردار بود که عمدتا شامل بزرگان قبایل میشد؛ امّا به رغم این تفاوتها این نظریات باز هم راهگشاست.
با توجّه به نظریات فوق میتوان گفت: مشروعیت حکومت با سرکار آمدن یزید کاهش یافته بود. با مرگ معاویه امید به موفقیت افزایش یافت. در اثر روشهای تبعیضآمیز دوران معاویه، توده مردم ناراضی شکل گرفته بود. وجود رهبری درستکار و قوی با برنامهای برای حکومت بر مبنای اصول اسلامی (مطابق الگوی حکومت امام علی علیهالسلام ) بر تمایل مردم برای قیام میافزود.
در نتیجه میتوان عوامل موجود و مفقود جنبش را در مسیر تبدیل به انقلاب این گونه برشمرد:
عوامل موجود: 1) توده مردم ناراضی؛ 2) امیدواری به پیروزی؛ 3) ایدئولوژی نویددهنده (ایدئولوژی اسلامی با الگوی حکومت امام علی علیهالسلام )؛ 4) رهبر توانا (با حضور حسین بن علی علیهالسلام ).
عوامل مفقود: 1) سازماندهی جنبش (اگر این عامل موجود بود مردم از تبلیغات حکومتی متأثر نمیشدند و متقابلاً دست به تبلیغات ضد حکومتی میزدند)؛ 2) گسترش بسیج مردمی؛ 3) ضعف و ناکارایی ارتش برای سرکوب جنبش.
از بین عوامل موجود جنبش، توده مردم ناراضی، ایدئولوژی و رهبر توانا در زمان معاویه هم وجود داشت، امّا عامل «امیدواری به پیروزی» در اثر مرگ معاویه ایجاد شد و همین عامل بود که باعث تحرّک کوفیان و دعوت از امام حسین علیهالسلام شد.
یکی از موانع اصلی جنبش، عدم تردید حکومت و نیروی نظامی وابسته به آن (ارتش به زبان امروزی) در استفاده از زور و خشونت در برخورد با جنبش بود. هر چند قبل از ورود عبید اللّه به کوفه این تردید وجود داشت و همین امر موجب ایجاد تصوّری ضعیف از حکومت در بین مردم کوفه شده بود، ولی بعد از آمدن وی این روند کاملاً معکوس شد و چنان که خواهیم گفت، ضعف حکومت به قوّت تبدیل گشت.
5 ـ سؤالات قیام
اصلیترین سؤالاتی که از دید جامعهشناسی میتوان درباره این جنبش مطرح کرد عبارتاند از:
1) چرا بسیج(20) مردمی کوفه در حمایت از جنبش تداوم نیافت؟
2) چگونه ضعفِ حکومت به قوّت و قوّتِ جنبش به ضعف بدل شد؟
این سؤالات از آنجا ناشی میشود که میدانیم جنبش در ابتدا بسیار امیدوارانه پیش میرفت. معاویه که سیاستمداری قَدَر بود از میان رفته بود و پسرش، یزید، که فردی بدنام و خوشگذران بود، جانشین او شده بود. در این شرایط حسین بن علی علیهالسلام به عنوان رهبری با نفوذ و درستکار مورد حمایت گسترده مردم کوفه قرار گرفت. صدها دعوتنامه از جانب کوفه برایش فرستاده شد و حدود هجده هزار تن در کوفه با فرستاده او، مُسلم بن عقیل، بیعت کردند(21).
6 ـ چرا بسیج مردمی در کوفه تداوم نیافت؟
یک ـ نقش حکومت
اگر بخواهیم نقش حکومت را در این زمینه بررسی کنیم باید کل جنبش را به دو مقطع «قبل و بعد از ورود عبیداللّه بن زیاد به کوفه» تقسیم کنیم. در این زمینه از نظریه کورپی (Korpi) در مورد احتمال بسیج مردمی استفاده میکنیم و متغیرهای آن را در هر دو مقطع بررسی میکنیم.
«کورپی احتمال بسیج مردمی را تابع و حاصل ضرب احتمال دستیابی به هدف و انتظار فایده از حرکت جمعی میداند: (احتمال دستیابی به هدف × انتظار فایده) f = احتمال بسیج مردم.
از طرف دیگر کورپی معتقد است هر چه تعداد افراد بیشتری در جامعه احساس محرومیت و بی عدالتی نسبی داشته باشند و هر چه هزینه دستیابی به هدف (احتمال دستگیری، مجروح یا کشته شدن) کمتر باشد در آن صورت، فایده بسیج از نظر مردم بیشتر میشود. متغیر دیگری که کورپی مطرح میکند «فاصله قدرت» بین گروه حاکم و انقلابگر است. وی معتقد است هر چه فاصله قدرت گروه حاکم از گروههای انقلابی بیشتر باشد احتمال درگیری بین آن دو گروه کاهش مییابد؛ امّا اگر تفاوت قدرت این دو گروه کم شود و این امر توسط افراد گروه انقلابی درک شود، از یک طرف انتظار موفقیت توسط گروه انقلابی افزایش مییابد و از طرف دیگر هزینه مورد انتظار برای رسیدن به هدف کمتر ارزیابی میشود، در نتیجه احتمال بسیج نیرو در گروه انقلابی و وقوع درگیری بیشتر میشود.»(22)
چه قبل از ورود عبیداللّه به کوفه و چه بعد از آن، احساس محرومیت و بی عدالتی نسبی در مردم کوفه وجود داشت (هر چه فاصله بین انتظارات و امکانات ارضای آنها بیشتر باشد احساس محرومیت نسبی بیشتر میشود)(23). شهر آنان در زمان عمر همواره مورد ستایش وی بود و او کوفه را قبة الاسلام (= برج اسلام) و مردم آن را سرور مسلمین خطاب میکرد(24). در خلافت علی بن ابی طالب علیهالسلام نیز کوفه مرکز خلافت بود؛ امّا کوفیان بعد از این دوره تحت سلطه شام قرار گرفتند و همواره توسط بنی امیه تحقیر میشدند. خراج کوفه به دمشق فرستاده میشد و در تقسیم بیت المال، شامیان مقدّم بودند. لذا بازگشت به دوره درخشان پیشین یکی از آرزوهای کوفه بود.
قبل از ورود عبید اللّه به کوفه هزینه شرکت در جنبش (= هزینه دستیابی به هدف به بیان کورپی) بسیار پایین بود. علّت این امر در رفتار حاکم کوفه بود. نُعمان بن بَشیر، حاکم کوفه در این مقطع، به خلاف عبید اللّه، مردی آرام و بردبار بود. وی فعالیت شیعیان و آمدن مسلم به کوفه را با دیده اغماض مینگریست. وقتی مسلم به کوفه آمد و خبر رفت و آمد شیعیان نزد او به نعمان رسید وی گفت: «من جز با کسی که به من حمله کند نزاع نخواهم کرد و کسی را به تهمت و سوء ظن نگیرم، ولی هر کس بیعت خود بشکند و آشکارا رویاروی من قرار گیرد، با او جنگ خواهم کرد.»(25)
از طرف دیگر، بزرگان شیعه کوفه نیز نعمان را احترامی نکرده و در نمازش شرکت نمیکردند. در نامه سلیمان بن صُرَد و حبیب بن مظاهر به امام چنین آمده است:
«امروز ما را نه امیری است و نه امامی که در جُمَعات و اعیاد بدو اقتدا توانیم کرد. نعمان بن بشیر انصاری از دست یزید اینجاست. او را حرمتی و جاهی نیست. شبها در کوشکِ امارت نشسته، نه خراجی بدو میدهند و نه خدمتی او را میکنند. اگر کسی را بخواند، اجابت نکنند و امیری است بیحرمت.»(26)
از این جملات میتوان فهمید که در زمان نعمان، مردم کوفه از اینکه همراه جنبش شوند هراسی نداشتند، چون میدانستند تا وقتی که دست به شمشیر نبرند نعمان به آنها کاری نخواهد داشت. لذا هزینه دستیابی به هدف در این مقطع بسیار پایین بود. همچنین در این زمان، فاصله قدرت بین گروه حاکم و انقلابی بسیار کم شده بود. اگر در این زمان حسین بن علی علیهالسلام به کوفه میرسید، مسلما با استقبال کوفیان مواجه میشد. شاهد تاریخی برای اثبات این ادّعا آن است که وقتی عبید اللّه از جانب یزید حکم امارت کوفه را دریافت کرد و عازم این شهر شد، در نزدیکی کوفه، مدتی توقف کرد تا هوا تاریک شود، سپس با چهرهای پوشیده وارد شهر شد. مردم کوفه به تصوّر اینکه حسین بن علی علیهالسلام وارد شهر شده است به استقبالش آمدند و دائما میگفتند: «ای پسر پیغمبر خوش آمدی، اینجا لشکرهای آماده و گوش به فرمان، منتظر تو هستند.»(27)
پس اگر در آن زمان واقعا حسین بن علی علیهالسلام به جای عبید اللّه وارد کوفه میشد مورد حمایت مردم قرار میگرفت.
بعد از ورود عبید اللّه به کوفه هزینه شرکت در جنبش و دستیابی به هدف برای مردم بسیار بالا رفت، به طوری که هزینه آن تقریبا مساوی «مرگ» بود. اقدامات عبید اللّه در آن زمان که موجب بالا رفتن هزینه شرکت در جنبش شد عبارتاند از:
وقتی عبیداللّه با ترفندی که به کار برد، شبانه با چهرهای پوشیده وارد شهر شد و مردم به تصوّر اینکه امام حسین علیهالسلام آمده به او خوش آمد گفتند، او توانست برآوردی از محبوبیت امام حسین به دست آورد و حامیان او را شناسایی کند. این امر موجب غافلگیری و انفعال کوفیان شد و آنها را هر چه بیشتر از عبید اللّه ترساند.
در خطبهای کوتاه و کوبنده مردم را از نافرمانی بیم داد و به مطیعان وعده بخشش داد(28).
با استفاده از غلام مخصوص خود، معقل، با حیله و فریب، مخفیگاه مسلم بن عقیل را شناسایی کرد و به این ترتیب ضربه روحی دیگری به جنبش وارد ساخت(29).
هانی بن عُروه، میزبان مسلم و بزرگ قبیله بنی مذحج را در عین ناباوری کوفیان دستگیر و مضروب کرده، سپس به زندان افکند(30). این اقدام جسارت بسیار و شدّت خشونت عبید اللّه را مینمایاند؛ چرا که در آن زمان بین عرب رسم بر آن بود که اگر کوچکترین گزندی به بزرگ قبیلهای وارد میشد همه آن قبیله برای انتقام بسیج میشدند. عبید اللّه بیهیچ ترسی از این عکسالعمل، هانی را در کمال خونسردی به زندان افکند. این اقدام جسورانه نیز ترسی مضاعف در دل مردم کوفه نسبت به پیوستن به جنبش ایجاد کرد.
وقتی پس از دستگیری هانی، مسلِم با چهار هزار مرد، عبید اللّه را با حدود پنجاه تا دویست تن(31) در قصر حکومتی محاصره کرد، عبید اللّه خود را نباخت و نا امید نشد، بلکه با برنامهریزی دقیق و زیرکانه، تبلیغاتی وسیع علیه مسلِم و جنبش ترتیب داد. این تبلیغات شامل فعالیتهای زیر بود:
«1) کثیر بن شهاب را که از سران کوفه بود مأمور کرد که با عدهای از طایفه مذحج که طرفدار اویند در شهر گردش کنند و با تبلیغ زبانی مردم را از مسلم باز دارند.
2) برافراشتن «پرچمهای امان» در پنج نقطه از کوفه و تبلیغ اینکه هر کس در لوای این پرچمها قرار گیرد از عقوبت عبید اللّه در امان خواهد بود.
3) سخنان تهدیدآمیز اطرافیان عبید اللّه از بالای بام قصر و شایع کردن اینکه سپاه شام به سمت کوفه حرکت کرده و اگر کسی تا امشب در خارج از خانه خود با مسلِم بماند عبید اللّه دودمان او را از بیت المال محروم میکند و او میکشد.»(32)
ابن اعثم کوفی نقل میکند: «چون آن جماعت که با مسلم بیعت کرده بودند، این کلمات بشنیدند، عظیم بترسیدند و آهسته آهسته ده نفر بیست نفر بازپس میگریختند»(33).
در هنگام غروب آفتاب تنها سی تن با مسلم مانده بودند و پس از نماز شام هیچ کس با او باقی نماند(34). بدین ترتیب عبید اللّه، آخرین ضربه را به جنبش وارد ساخت.
با اقدامات عبید اللّه ورق برگشت، مردم کوفه مردّد شده، مرعوب تبلیغات حکومتی گشتند، لذا هزینه دستیابی به اهداف، بسیار بالا رفت. همچنین از آنجا که مردم کوفه خود را نه در برابر سربازان عبید اللّه، بلکه در برابر سپاه شام دیدند، «فاصله قدرت» آنها با حکومت آن قدر زیاد شد که دیگر کسی جرئت مخالفت نداشت؛ در نتیجه، «انتظار فایده» از بسیج در نظر مردم کوفه کاهش یافت و نهایتا بر اساس معادله [(احتمال دستیابی به هدف × انتظار فایده) f = احتمال بسیج مردم]، احتمال تداوم بسیج مردم بسیار ضعیف شد.
دو ـ نقش مردم
آنچه در جریان جنبش، بعد از ورود عبید اللّه به صحنه مشاهده میشود، آن است که همبستگی اجتماعی(35) مردم کوفه از هم پاشید و یک حالت بیهنجاری یا آشفتگی(36) در بین مردم ایجاد شد و دیگر هیچ نوع هنجارِ (= قاعده عملِ) مورد توافق عمومی وجود نداشت. این حالت به تدریج بعد از ورود عبید اللّه شروع شد و بعد از کشته شدن مسلِم به اوج رسید. بعد از شهادت مسلم، حالتِ بیهنجاریِ کامل حکمفرما شد، چرا که مردم ارتباط خود را با رهبر جنبش از دست دادند و وظیفه و تکلیف خود را نمیدانستند. حکومت از این حالت بیهنجاری استفاده کرد و مردم را با زور و تهدید به نبرد با حسین بن علی علیهالسلام فرستاد. این آن چیزی بود که اتفاق افتاد.
حال میخواهیم علل اجتماعی (= نقش مردم) در ایجاد این معلولها (یعنی فروپاشی همبستگی اجتماعی و برقراری حالت بیهنجاری) را بررسی کنیم. برای نیل به این هدف باید ویژگیهای جامعه کوفه را بشناسیم. باید توجّه داشت که برخی ویژگیهای این جامعه در واقع ویژگی مشترک همه جوامع عربِ آن زمان بوده و برخی دیگر ویژگی خاص کوفه بوده است.
ویژگیهای مشترک
به طور کلی در بین عرب، «احساس و عاطفه بر عقل غلبه داشت». اعراب به شعر و ادب بیشتر علاقه نشان میدادند تا به علم و دانش. به رغم تأکید پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر سوادآموزی و فراگیری دانش هنوز علم آموزی در بین اعراب عمومیت نیافته بود. در عوض توجّه آنان به شعر همچنان از دوره جاهلیّت حفظ شده بود. این امر نشانگر آن است که آنها از نظر عاطفی، تأثیرپذیرتر بودند تا از نظر عقلی. البته باید این نکته را ذکر کرد که کلاً در اغلب جوامعِ ما قبل مدرن به دلیل عدم همهگیری دانش و سواد، احساس و عاطفه مردم در تصمیم گیریهایشان بیش از تعقّل نقش داشته و این ویژگی، مخصوصِ اعراب آن دوران نیست، ولی در اعراب به شکل بارزی وجود داشته است.
دیگر ویژگی عرب که از دوره جاهلیّت تا آن زمان همچنان حفظ شده بود، «پیروی اعراب از اشراف و سران قبائل خود» بود. این امر تعصّبهای قبیلهای را رشد میداد و مانع شکلگیری امّت واحد اسلامی میشد و به بیان جامعهشناسی «همبستگی اجتماعی را تضعیف میکرد». هر چند پیامبر در زمان حیات خود با مسئله تعصبهای قبیلهای برخورد کرد و عملکرد او در مدینه که باعث از بین رفتن خصومت دیرینه دو قبیله اوس و خزرج در آنجا شد، نشانگر مخالفت پیامبر با این مسئله است و عُمر نیز با گماردن عمار یاسر ـ که مردی فاقد امتیازات قبیلهای بود ـ به عنوان حاکم کوفه کوشید این ویژگی را، لااقل در کوفه، از بین ببرد(37)، امّا این امر محقّق نشد و در زمان قیام حسین بن علی علیهالسلام همچنان روابط قبیلهای نقش بسیار مهمی در معادلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشت.
ویژگیهای خاص جامعه کوفه
شهر کوفه در سال هفدهم هجری به دستور عمر و توسط سعد بن ابی وقاص، فرمانده ارتش اسلام، در عراق بنا شد. این شهر در واقع برای اسکان و سازماندهی سربازان عربی شکل گرفت که قرار بود در نبرد قادسیه و گسترش فتوحات شرکت کنند. تعداد کل اولین مهاجران برای سکونت در این شهر 24 هزار نفر بوده است(38). از آنجا که این عده از نقاط مختلف عربستان و از قبایل مختلف بودند، کوفه ماهیتی نامتجانس یافت و در آن هیچ قبیلهای اکثریت نداشت. بافتِ جمعیتی کوفه بعدها با مهاجرت اعرابِ دیگر و نیز ورود تعداد زیادی غیر عرب (= مَوالی) که عمدتا از مناطق تازه فتح شده به کوفه میآمدند پیچیدهتر و ناهمگونتر شد. «کوفه شهری مهاجرنشین بود که از تیرهها و نقاط مختلف با فرهنگهای مختلف به آن آمده بودند. لذا همبستگی معمول شهرهای آن زمان رانداشت»(39). در ابتدای خلافت عثمان در کوفه 40 هزار مرد جنگی وجود داشت(40).
برای درک رفتار کوفه نسبت به امام حسین علیهالسلام ، ابتدا باید جناحبندی کوفه در قبال علی بن ابی طالب علیهالسلام را بشناسیم. «اهالی کوفه اوّلین کسانی بودند که با هدایت مالک اشتر با حضرت علی علیهالسلام بیعت کردند.(41)» حضرت علی علیهالسلام با کمک همین مردم در جنگ جمل و نهروان پیروز شد(42). وقتی او خلافت را به دست گرفت، کوشید ساختار قبیلهای کوفه را اصلاح کند. وی رهبرانِ سابق (در زمان عُمر) را که سابقه اسلامی قوی داشتند مجدّدا به ریاست قبایل منصوب کرد و در تقسیم بیت المال هیچ گونه تفاوتی بین قبایل و حتّی عرب و موالی قائل نمیشد. این عملکرد موجب نارضایتی هر چه بیشتر اشراف قبیلهای ـ که قدرتشان بر مبنای قبیله استوار بود ـ از حضرت علی علیهالسلام شد(43).
«بدین ترتیب سه گونه موضعگیری در قبال امام علی علیهالسلام در کوفه وجود داشت:
1) شیعیان مؤمن به حقّانیت حضرت علی علیهالسلام که از طرفداری آن حضرت، انگیزهای مذهبی داشتند.
2) اَشراف قبیلهای که در سیاست مساوات امام علی علیهالسلام ، امتیازات خود را بر باد رفته میدیدند و از حضرت ناراضی شده بودند. این عده در ابتدای خلافت امیرالمؤمنین هواداران سیاسی او را تشکیل میدادند.
3) توده مردم کوفه، عمدتا شامل موالی و قبایل یمنی (اعراب جنوبی) که متمایل به آرمانهای شیعه بودند، ولی از مواجهه با خطر هراس داشتند. هرگاه امید موفقیت را در یکی از رهبران شیعه میدیدند، به سویش میشتافتند و چنانچه امید موفقیت کمرنگ میشد از گِردش پراکنده میشدند»(44). موضعگیری گروه سوم نقش تعیینکنندهای در سرنوشت تحولات کوفه داشت؛ چرا که گروه اول و دوم همواره در اقلیّت بودند. بنابراین برای تحلیل رفتار کوفه در قیام عاشورا باید عمدتا به تحلیل گروه سوم پرداخت. در زمان معاویه گروه دوم تقویت شدند و بسیاری از سران گروه اول به خارج کوفه تبعید شدند(45).
کوفه شهری ارتشی بود، ارتشی که در نبرد صفین نهایتش به جریان حکمیت منجر شد. «شکست ارتش در یک جنگ موجب تضعیف روحیه و سازمان آن میشود»(46). همچنین در دوران معاویه، ارتش کوفه ـ که قبلاً مستقل بود ـ تحت فرمان دمشق قرار گرفت و استقلال خود را از دست داد. این امر موجب سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس سیاسی کوفه شد. باید این نکته را متذکر شد که ویژگی ارتشی بودن منحصر به کوفه نبود، بلکه بصره نیز چنین بود، ولی بیشتر فرماندهان و سرداران عالیرتبه در کوفه سکونت داشتند و ویژگی ارتشی بودنِ کوفه بارزتر بود.
کوفه در زمان معاویه دورهای از استبداد و بی ثباتی را با حاکمانی چون مُغیرة بن شعبه(47) و زیاد بن اَبیه(48) پشت سر گذارده بود. در این دوره «مردم شاهد جنگها، نزاعها، دستگیریها و اعدامهای فراوان بودند. بیثباتی وضع سیاسی، مردم را از آینده خود بیمناک میکرد و نسبت به هیچ وضعیتی اطمینان نداشتند. لذا یک حالت روانی بیثبات و عدم اطمینان در آنها ایجاد شده بود»(49). عهدی میبستند، امّا به علت همین حالت روانی به محض تغییر اوضاع آماده برگشت به حالت قبلی و نقض عهد خود بودند.
حال میخواهیم بر اساس این ویژگیها علل عملکرد مردم کوفه را ـ که به گسسته شدن همبستگی اجتماعی، برقراری حالت بیهنجاری و ایجاد یک انبوهه(50) به جای یک گروه سازمان یافته در کوفه انجامید ـ بیان کنیم.
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت:
علّت جامعهشناختی رفتار ناپایدار مردم کوفه (عمدتا دسته سوم) در عهد و پیمانها: 1) شکست در صحنه مبارزه با شام و از دست دادن اعتماد به نفس سیاسی و 2) بیثباتی سیاسی در دوران معاویه و ایجاد حالت روانی عدم اطمینان بود.
به علّت اینکه کوفه از قبایل گوناگون و متعدّدِ مهاجر که هیچ یک قدرت حاکم را در شهر در اختیار نداشتند تشکیل شده بود، ساخت اجتماعی(51) چند پارهای، متشکّل از قبایل کم قدرت و فراوان داشت. در این ساختار حکومت راحتتر میتوانست قبایل کوچک و ضعیف را ـ از طریق وعدههای اقتصادی و سیاسی تطمیع کند یا از طریق تهدید و ارعاب ـ به همراهی وادارد. اگر کوفه مانند بسیاری از شهرهای ریشهدار و تاریخی عرب دارای ساخت منسجم قبیلهای و به تبع آن ساخت یکپارچه اجتماعی بود، این همراهی با حکومت به راحتی و سرعت انجام نمیگرفت. چندپارگی ساخت اجتماعی کوفه موجب ضعف هر چه شدیدتر همبستگی اجتماعی این شهر میشد.
مردم کوفه به دلایلی که در بالا اشاره شد، در بیشتر مواقع به دلیل عدم سازمان یافتگی و فقدان رهبری مشترک، و به علّت ساختار اجتماعی چندپاره حالتی شبیه یک انبوهه (crowds) داشتند. یکی از ویژگیهای انبوههها، «تلقینپذیری» و «سرایت رفتار» در آنهاست. بر اساس «نظریه سرایت»(52)، هم میتوان رفتار جمعی کوفیان در دعوت از امام و هم رفتار جمعی آنها در کنارهگیری از جنبش را تحلیل کرد.
عبید اللّه بعد از ورود به کوفه توانست برخی از سران قبیلهای(53) و حامیانشان را ـ که عمدتا جزء دسته دومِ طبقهبندی مردم کوفه قرار میگرفتند ـ با خود همراه کند. از آنجا که مردم تقریبا همچون یک انبوهه عمل میکردند، هم تبلیغات این دسته بر آنها بسیار کارگر افتاد و هم رفتار آنها در حمایت از عبید اللّه، به سرعت به بسیاری از مردم دیگر «سرایت» کرد. به این امر باید ویژگی مشترک مردم عرب آن دوران مبنی بر غلبه احساس بر تعقّل را افزود که موجب اثرگذاری هر چه بیشتر تبلیغات، مرعوب شدن هر چه بیشتر مردم و رکود کامل جنبش شد.
در هنگام مرگ معاویه هم میبینیم مردم کوفه به شکل جمعی امام را دعوت کردند. در این زمان بزرگان شیعه کوفه(54) ـ که جزء دسته اول مردم کوفه قرار میگرفتند ـ این تصمیم را پیشنهاد کردند و سپس به علّت خصلت انبوهگیِ رفتار کوفیان، این رفتار به سرعت به سایر مردم نیز سرایت کرد، به گونهای که حتّی بسیاری از افراد دسته دوم همانند شَبَث بن رِبعی، و عمرو بن حجّاج نیز برای امام دعوتنامه نوشتند(55).
چگونگی تبدیل ضعف حکومت به قوّت و قوّت جنبش به ضعف
پس از مرگ معاویه، افکار عمومی مسلمانان، یزید را در سیاست و تدبیر بسیار پایینتر از پدرش ارزیابی میکرد. تصوّری که از حکومت یزید در بین مسلمانان، خصوصا اهل عراق رایج بود، تصویر یک حکومت ضعیف بود. بر اساس همین تصوّرِ ضعفِ حکومت بود که مردم کوفه جرئت یافتند از امام حسین دعوت کنند، امّا این ضعف مدت زیادی دوام نیاورد، چرا که هر چند یزید کشورداری نمیدانست، امّا از زمان پدرش افرادی زیرک، مستبد و خشن باقی بودند که میتوانستند در پسِ خون و خدعه و خفقان، آرامش را برقرار سازند.
هر چند همگی کارگزاران حکومت یزید نسبت به او وفادار بودند، امّا دستهای از آنان مانند ولید بن عتبه (والی مدینه) و نعمان بن بشیر (والی کوفه قبل از عبید اللّه) حاضر نبودند خون بیگناهی را بریزند، خون فرزند رسول خدا را به گردن گیرند و بی گناهی را به جای گناهکار عقوبت کنند. عملکرد ولید بن عتبه در مدینه هنگامی که حاضر نشد ـ به رغم دستور یزید و تشویق مروان حکم ـ پس از امتناع امام حسین علیهالسلام از بیعت، ایشان را به قتل برساند و نعمان بن بشیر در کوفه که بر مسلِم سخت نمیگرفت، گواه این مدّعاست. دستهای دیگر همچون عبید اللّه بن زیاد(56)، مروان حکم و عمر سعد حاضر بودند بیگناه را به جای گناهکار بگیرند و حتّی خون فرزند پیامبرشان را به گردن گیرند. در جریان سرکوب جنبشِ مردم کوفه نقش اصلی را دسته دوم داشتند.
برای پاسخ به این سؤال، در اینجا بیشتر به عملکرد نماینده حکومت (عبید اللّه بن زیاد) و نماینده جنبش (مسلم بن عقیل) میپردازیم. هر چند که پاسخ این سؤال، جنبه اجتماعی هم دارد، امّا از آنجا که در صفحات قبل به این جنبه پرداختیم، اکنون به جنبهای دیگر میپردازیم.
«مسلم به هنگام ورود به کوفه جوانی 28 ساله بود. مسلمانی پاک و پرهیزکار بود و این نخستین مأموریت سیاسی و نظامی او بود»(57).
در مقابل، عبید اللّه در این زمان تجربه سیاسی و نظامی زیادی داشت. سالها بود که همراه پدرش در عراق به سر میبرد و روحیه مردم آنجا را میشناخت و شیوه پدر را در حکومت آموخته بود. همچنین پس از بازگشت پیروزمندانه عبید اللّه از خراسان، معاویه امارت بصره را نیز به او سپرد(58)
بعد از ورود عبید اللّه به کوفه، این شهر به صحنه «مبارزهای امنیّتی ـ اطلاعاتی» بین عبید اللّه و مسلِم تبدیل شد. مسلِم در این مبارزه در سه جا از عبید اللّه عقب افتاد و همین امر یکی از دلایل به ضعف گراییدن جنبش بود:
اوّل) مسلِم به دلیل آموزش ندیدگی یارانش و زودباوری آنها، پوشش امنیتی ضعیفی داشت و محل اختفای وی توسط جاسوس عبید اللّه ـ و به واسطه سادگی و بی تجربگی مسلم بن عوسجه در امور امنیتی ـ شناسایی شد.
دوم) پس از دسگیری هانی، مسلم با 4 هزار نفر(59)، قصر حکومتی را محاصره کرد. به روایتی در این وقت «عبید اللّه تنها 30 پاسبان داشت و 20 تن از سران کوفه و خانواده ابن زیاد در آنجا بودند.»(60) اولاً مسلم بلافاصله دستور حمله نداد و زمان به نفع عبید اللّه سپری شد و ثانیا محاصره قصر کامل نبود، لذا برخی از بزرگان کوفه که در خدمت عبید اللّه بودند توانستند از قصر خارج شده، در شهر بر ضد مسلم تبلیغ کنند، مردم را مرعوب کرده، از گرد مسلم پراکنده کنند(61).
سوم) فرصت دیگری که مسلم میتوانست (البته از طریق ترور) بر عبید اللّه غلبه کند، زمانی بود که شریک بن اعور که ـ از بزرگان بصره بود و ـ همراه عبید اللّه به کوفه آمده بود، بیمار شد. ابن زیاد به وی پیغام داد که شب هنگام به عیادت او میآید. شریک، مسلم را خبر کرد تا در پستوی خانه پنهان شود و وقتی عبید اللّه به آنجا آمد، بر وی بتازد و او را بکشد. مسلم به اقامتگاه شریک آمد، در پستو پنهان و آماده حمله شد، امّا عبید اللّه را نکشت. به روایتی مسلم به این دلیل که به یاد حدیثی از پیامبر افتاد که در آن از ترور (فتک) نهی شده بود(62) و به روایتی دیگر به خاطر اینکه هانی میزبان شریک بود و خوش نمیداشت که کسی در خانه او کشته شود(63)، این کار را نکرد.
اگر عدم استفاده از فرصت سوم را ـ به دلیل عدم تطابق آن با احکام دینی ـ موجّه بدانیم، باز هم فرصتهایی برای غلبه بر عبید اللّه وجود داشت که از دست رفت. همچنین مسلم به دلایلی نتوانست نیروی بزرگ موالی را که علاوه بر اینکه تعصّبات قبیلهای عرب را نداشتند، به خاطر سیاست مساوات علی علیهالسلام ، به شیعه نیز متمایل بودند جذب کند؛ کاری که بعدها مختار بن ابو عبیده ثقفی انجام داد.
سه عامل اصلی از جانب حکومت که باعث قوّت هر چه بیشتر آن و ضعف جنبش شد به این قرار است:
حکومت به دلیل پیکهای سریع و مطمئنی که داشت «شبکه ارتباطی قویتری» نسبت به جنبش داشت. گواه این مدّعا آن است که: 1) یزید به موقع، توسط مأموران خود، از اوضاع غیر عادی کوفه آگاه شد و عبید اللّه را به موقع به کوفه فرستاد؛ 2) عبید اللّه از زمان دقیق حرکت امام از مکّه و محل دقیق آنها در راه کوفه آگاه بود و توانست لشکر حُر را به موقع مقابل امام بفرستد تا وی نتواند خود را به کوفه برساند یا حتّی به آن نزدیک شود. از طرف دیگر با کنترل راهها مانع رسیدن پیکهای امام حسین علیهالسلام به کوفه و بصره میشد و ایشان تنها میتوانست از طریق مسافرانی که عازم حجاز بودند از اخبار کوفه مطلع شود(64).
عبید اللّه در «امور اطلاعاتی ـ امنیّتی» بر مسلِم برتری داشت، چرا که جاسوسان آموزش دیده و متبحّری در اختیار داشت و توانست مخفیگاه مسلِم را، به کمک عدم مهارت امنیتی یاران مسلم، شناسایی کند. این امر آنجا اهمیت نهایی خود را مینمایاند که بدانیم قبل از قتل مسلم و خصوصا قبل از شناسایی مخفیگاه وی هنوز اغلب کوفیان ـ هر چند از تهدیدات عبید اللّه ترسیده بودند ـ به پیروزی جنبش امیدوار بودند و انتظار موفقیت بالایی داشتند.
عبید اللّه توانست در اوج ضعف، هنگامی که در محاصره سپاه چهار هزار نفری(65) مسلم در قصر محبوس شده بود با تدابیر ماهرانه «تبلیغاتی ـ روانی»، جَوّ اجتماعی را که بر ضد خودش بود، معکوس کند و از این طریق با دستگیری و کشتن مسلم آخرین ضربه را به جنبش وارد کرد.
پس عوامل اصلی موفقیت حکومت بر جنبش، برتری در سه چیز بود:
1) شبکه ارتباطات؛
2) امور امنیتی ـ اطلاعاتی؛
3) تبلیغات و جنگ روانی.
میدانیم این سه عامل، امروزه نیز بخشی از عناصر قدرت را در جهان تشکیل میدهند.
سخن پایانی
از آنچه گفته شد، میتوان به یک چیز پی برد و آن اینکه «نه مردم کوفه آنقدر قوی بودند که بتوانند بر حکومت غلبه یابند و نه حکومت آنقدر ضعیف بود که تسلیم جنبش شود».
هر چند کوفیان نقاط ضعفی داشتند، ولی اگر سیاستمداری کارکشته و آشنا به ضعفهای آنان، مانند عبید اللّه، به سراغشان نمیآمد یا اینکه حسین بن علی علیهالسلام قبل از ابن زیاد به کوفه میرسید، مردم کوفه با رهبری آن حضرت مسلما سرنوشت دیگری برای حکومت یزید رقم میزدند؛ چرا که اگر کنترل کوفه از دست حکومت خارج میشد، قیام به مردم ناراضی سایر شهرها ـ که تعدادشان کم نبود ـ سرایت میکرد و دیگر نمیشد جلوِ آن را گرفت.
گر چه برخی ویژگیهای فرهنگیِ مردم کوفه مثل تعصّبِ قبیلهای و غلبه احساس بر تعقّل و بعضی ویژگیهای اجتماعی آنها، مانند چندپارگی ساخت اجتماعی، از دست دادن اعتماد به نفس سیاسی و روحیه عدم اطمینان به اوضاع، در افول جنبش کوفه نقش داشت، امّا این عملکرد ماهرانه عبید اللّه ـ در استفاده از همه پتانسیلهای حکومت و بهرهگیری از تمام نقطهضعفهای مردم کوفه، جهت سرکوب قیام ـ بود که ضربه اصلی را به جنبش وارد کرد. لذا میتوان اقدامات ابن زیاد را علّت نهایی شکست جنبش مردم کوفه قلمداد کرد. البته باید در پایان به این نکته اشاره کرد از آنجا که هدف اصلی قیام امام حسین علیهالسلام ، اصلاح اُمّت اسلامی بود با توجّه به نفوذ و تأثیر قیام ایشان در اعصار بعد که منجر به قیامهای متعدد علیه بیعدالتیهای حکومتهای وقت شد اقدام ایشان موفقیتآمیز بود.
منابع و مآخذ
1 ـ ابن اعثم کوفی، محمّد بن علی، الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، انتشارات و آموزش اسلامی، 1372ش.
2 ـ باقی، عماد الدین، جامعهشناسی قیام امام حسین و مردم کوفه، تهران، نشر نی، 1379ش.
3 ـ توسّلی، غلامعباس، نظریههای جامعهشناسی، چاپ ششم: تهران، انتشارات سمت، بهار 1376ش.
4 ـ جعفری، سید حسین، تشیّع در مسیر تاریخ، ترجمه محمّد تقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359ش.
5 ـ دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبار الطِّوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1364ش.
6 ـ رفیعپور، فرامرز، توسعه و تضاد، چاپ دوم: تهران، شرکت سهامی انتشار، 1377ش.
7 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، آناتومی جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1378ش.
8 ـ روشه، گی، کنش اجتماعی، ترجمه هما زنجانیزاده، چاپ سوم: مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1374ش.
9 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، چاپ هشتم: تهران، نشر نی، 1377ش.
10 ـ ساروخانی، باقر، روشهای تحقیق در علوم اجتماعی، چاپ دوم: تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و ارتباطات فرهنگی، 1378ش.
11 ـ شهیدی، سید جعفر، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیهالسلام ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359ش.
12 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، خلاصه پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیهالسلام ، تهران، مؤسسه کتاب همراه، 1376ش.
13 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، تاریخ تحلیلی اسلام، چاپ یازدهم: تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1370ش.
14 ـ صالحی نجف آبادی، نعمت اللّه، شهید جاوید، چاپ هفدهم: تهران، انتشارات امید فردا، 1381ش.
15 ـ کوئن، بروس، درآمدی به جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ هفتم: تهران، نشر توتیا، 1378ش.
16 ـ کوزر، لوئیس، روزنبرگ، برنارد، نظریههای بنیادی جامعهشناختی، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، نشر نی، 1378ش.
17کوزر، لیوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ ششم: تهران، انتشارات علمی، 1376ش.
18 ـ کوهن، آلوین استانفورد، تئوریهای انقلاب، ترجمه علیرضا طیّب، تهران، نشر قومس، 1369ش.
19 ـ گولد، جولیوس و دیگران، فرهنگ علوم اجتماعی، ویراستار محمّد جواد زاهدی مازندرانی، تهران، انتشارات مازیار، 1376ش.
20 ـ گیدنز، آنتونی، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، چاپ سوم: تهران، نشر نی، 1376ش.
21 ـ مهاجرانی، عطاءاللّه، انقلاب عاشورا، چاپ ششم: تهران، مؤسسه اطلاعات، 1379ش.
22 ـ مجله مشکوة، شماره 76 و 77، پاییز و زمستان 1381، مشهد.
23 ـ نجمی، محمّد صادق، سخنان حسین بن علی، قم، انتشارات اسلامی، 1364ش.
24 ـ نصیری رضی، محمّد، تاریخ تحلیلی اسلام، چاپ نهم: قم، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها، 1378ش.
——————————————————————————–
1 ـ بنگرید به: غلامرضا جلالی، «مراسم عاشورا در جهان اسلام»، مجله مشکوة، ش 77 و 76، پاییز و زمستان 1381ش.
2 ـ غلامعباس توسلی، نظریههای جامعهشناسی، انتشارات سمت، بهار 1376ش، ص 52.
3 ـ منظور از قواعد معتبر، نظریاتی است که هنوز موارد خلاف آن مشاهده نشده و «ابطال» نگردیده است.
4 ـ کُنش اجتماعی عبارت است از «رفتار معنیدارِ جهتگیری شده به سوی دیگران.» (گی روشه، کُنش اجتماعی، ص 21).
5 ـ باقر ساروخانی، روشهای تحقیق در علوم اجتماعی، 1378ش، ج 2، ص 212.
6 ـ آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، 1376ش، ص 794.
7 ـ برخی صاحبنظران تحولات نادری را انقلاب میدانند. تعریف آنها انقلابهای کبیر را شامل میشود. این دسته شش شرط برای انقلاب نامیدن یک حرکت جمعی لازم میدانند: «1) استحاله ارزشها؛ 2) دگرگونی در ساختار اجتماعی؛ 3) تحول نهادهای سیاسی؛ 4) غیر قانونی بودن تحول [از نظر رژیم حاکم]؛ 5) تغییر نخبگان؛ 6) رفتار خشونتآمیز.» (آلوین استانفورد کوهن، تئوریهای انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، 1369ش، ص 26-25). گروهی دیگر که «کارکردگرایان» نامیده میشوند، بیشتر به جنبه غیر قانونی و خشونتآمیز بودن انقلاب توجّه دارند تا تحولات بعد از آن. (همان، ص 25).
8 ـ گیدنز، جامعهشناسی، ص 652.
9 ـ عطاء اللّه مهاجرانی، انقلاب عاشورا، چاپ ششم: مؤسسه اطلاعات، 1379ش، ص 16.
10 ـ گیدنز، جامعهشناسی، ص 671.
11 ـ کوئن، درآمدی به جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، 1378ش، ص 315.
12 ـ برای اطلاع بیشتر از انواع جنبشهای اجتماعی بنگرید به: گیدنز، جامعهشناسی، ص 673؛ کوئن، درآمدی به جامعهشناسی، ص 316.
13 ـ کوئن، درآمدی به جامعهشناسی، ص 317.
14 ـ گیدنز، جامعهشناسی، ص 673.
15 ـ امام در وصیتنامه خود به برادرش محمّد بن حنفیه اهداف خود را از قیام چنین بازگو میکند: «هدف من از این قیام، اصلاح امّت جدّم، احیای سنّت رسول خدا و ترویج امر به معروف و نهی از منکر است» (محمّد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی، انتشارات اسلامی، قم، 1364ش، ص 37؛ ابن اعثم، الفتوح، ص 832). این هدف، هدف مذهبی ایشان بود که اسباب مادّی آن، قیام علیه نظام سیاسی موجود بود که از نظر امام حسین منشأ همه انحرافاتی بود که او از اصلاح آن سخن میگفت.
16 ـ رفیعپور، توسعه و تضاد، 1377ش، ص 33.
17 ـ همان، ص 48.
18 ـ همان، ص 50.
19 ـ همان، ص 52.
20 ـ مفهوم بسیج (Mobilization) در جامعهشناسی «عبارت از منابع مالی، تکنیکی، انسانی یا سایر منابعی است که برای کُنش جمعی در اختیار یک قدرتِ قابل قبول قرار گرفته باشد.» (گی روشه، تغییرات اجتماعی، 1377ش، ص 213).
21 ـ دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص 291.
22 ـ فرامرز رفیعپور، توسعه و تضاد، ص 55-54.
23 ـ برای اطلاع بیشتر از مفهوم محرومیت نسبی بنگرید به: نظریاتِ تِدگور (Ted Gurr) در این منابع: رفیعپور، توسعه و تضاد، ص 44؛ لیوئیس کوزر و دیگران، نظریههای بنیادی جامعهشناختی، 1378ش، ص 620.
24 ـ سید حسین جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، 1359ش، ص 98.
25 ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 279.
26 ـ ابن اعثم، الفتوح، ص 840.
27 ـ شهیدی، خلاصه پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیهالسلام ، 1376ش، ص 34.
28 ـ همان .
29 ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 284.
30 ـ مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 59 به نقل از: محمّد نصیری رضی، تاریخ تحلیلی اسلام، 1378ش، ص 207.
31 ـ طبری این رقم را 50 و دینوری آن را 200 نفر نقل کرده است. طبری، ج 4، ص 276؛ دینوری، اخبار الطوال، ص 286.
32 ـ طبری، تاریخ، ج 4، ص 276 و ارشاد مفید، ص 191، به نقل از: صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 74-73.
33 ـ ابن اعثم، الفتوح، ص 857.
34 ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 287.
35 ـ همبستگی اجتماعی (Social Cohesion) «کشش به سوی گروه» و «میدان کلی نیروهایی که بر اعضا در جهت ماندن در گروه [در اینجا جنبش] وارد میشود». (جولیوس گولد و دیگران، فرهنگ علوم اجتماعی، 1376ش، ص 905).
36 ـ آنومی (anomie) که به بیهنجاری و آشفتگی اجتماعی ترجمه شده، حالتی است که «تنظیمهای اجتماعی از هم گسیخته شده، نظارت جامعه بر افراد کارایی خود را از دست داده و افراد جامعه به حال خود رها شدهاند. در این حالت تمایلات فردی با هنجارهای مشترک تنظیم نمیشوند و هر کسی تنها هدفهای شخصیاش را دنبال میکند». (لیوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، 1376ش، ص 192).
37 ـ بنگرید به: جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، 1359ش، ص 98.
38 ـ بلاذری، ترجمه فتوح البلدان، ص 436، به نقل از: جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 97، شامل 12 هزار تن از اعراب جنوبی (یمنی)، 8 هزار تن از اعراب شمالی (نزاری) و 4 هزار تن از اهل فارس که از طریق سعد ابی وقاص اسلام آورده بودند و به نام رئیسشان، دیلم، دیلمیان نامیده میشدند.
39 ـ باقی، جامعهشناسی قیام امام حسین علیهالسلام و مردم کوفه، 1379ش، ص 62.
40 ـ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 100-92.
41 ـ همان، ص 107.
42 ـ شهیدی، خلاصه پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیهالسلام ، ص 20.
43 ـ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 111-107.
44 ـ همان، ص 112.
45 ـ همان، ص 112 و 114.
46 ـ چالمرز جانسون، 1966، به نقل از: رفیعپور، توسعه و تضاد، ص 42.
47 ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 265.
48 ـ همان، ص 267.
49 ـ باقی، جامعهشناسی قیام امام حسین علیهالسلام و مردم کوفه، ص 48.
50 ـ مجموعههای انسانی از نظر ساختار و سازماندهی به چهار دسته تقسیم میشوند: «گروه (group)، توده (masses)، حضّار [= عامّه] (public) و انبوهه [= جماعت[ (crowds). گروه دارای رهبر مشترک و نقشهای تفکیک شده و بیشترین سازماندهی و انسجام درونی است. انبوهه بدون رهبر و تفکیک نقش است و تقریبا فاقد انسجام و سازماندهی است. توده و حضّار وضعیتی بین این دو دارند». (رفیعپور، آناتومی جامعه، 1378ش، ص 119).
51 ـ ساخت اجتماعی (Social Structure) عبارت است از مجموعه عناصر و اجزای جامعه و روابط پایدار بین آنها. در این باره بنگرید به: غلامعباس توسلی، نظریههای جامعهشناسی، ص 125؛ گیدنز، جامعهشناسی، ص 786.
52 ـ بنگرید به: کوئن، درآمدی به جامعهشناسی، ص 250-249. نظریه سرایت بر این پایه استوار است که از آنجا که در انبوهه رهبریِ مؤثر و با نفوذ و هنجارهای (الگوهای رفتارِ) عمومی وجود ندارد، افراد آن بیشتر بر اساس تلقین عمل میکنند و در اینجاست که تبلیغات بسیار کارگر میافتد. همچنین وقتی رفتاری توسط عدهای از افراد انبوهه انجام میگیرد این رفتار بدون ارزیابی و سنجش عقلانی به سرعت به دیگران سرایت میکند و همهگیر میشود.
53 ـ افرادی چون کثیر بن شهاب، عمرو بن حجاج، شَبَث بن رِبعی و عمر سعد.
54 ـ افرادی چون سلیمان بن صُرَد، حبیب بن مظاهر و عبد اللّه بن وال. بنگرید به: ابن اعثم، الفتوح، ص 839.
1 ـ بنگرید به: محمّد علی چنارانی، «پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین»، مجله مشکوة، شماره 76 و 77؛ همچنین ابن اعثم، الفتوح، ص 841.
55 ـ زیاد بن اَبیه، پدر عبید اللّه، مردی بسیار خشن و زیرک بود. او از طرف معاویه به امارت عراق منصوب شد. اهل کوفه و بصره به خاطر خشونتهای زیاد به شدّت از او میترسیدند. او خود میگفت: «به خدا سوگند، من ولی را به گناه مولی و مقیم را به گناه مسافر و تندرست را به گناه بیمار میگیرم». (شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، 1370ش، ص 172). سیاست زیاد «گرفتن بیگناه به جرم گناهکار» بود. عبید اللّه نیز از سیاست پدرش پیروی میکرد.
56 ـ شهیدی، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیهالسلام ، 1359ش، ص 123-122.
57 ـ عبید اللّه از طرف معاویه برای گسترش فتوحات به خراسان فرستاده شد. وی پس از پیروزی در جنگها با غنائم و تحفههای بسیار نزد معاویه آمد. معاویه از او خرسند شد و امارت بصره را به او داد. بنگرید به: ابن اعثم، الفتوح، ص 789.
58 ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 275 و ارشاد مفید، ص 190 به نقل از: صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 78.
59 ـ شهیدی، خلاصه پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیهالسلام ، ص 38. عبید اللّه در آن زمان آن قدر ترسیده بود که وقتی شب رسید و مردم از همراهی مسلم دست کشیدند و از اطراف قصر پراکنده شدند او به گمان اینکه این حیله جنگی مسلم است و او و یارانش در مسجد (که مجاور قصر بود) پنهان شدهاند جرئت بیرون آمدن نداشت. در نهایت دستور داد «دستههای نی را آتش زنند و در حیاط مسجد اندازند تا روشن شود و ببیند کسی در مسجد هست یا نه». (دینوری، اخبار الطوال، ص 287)، این امر قوّت مسلم و جنبش و ضعف کامل حکومت را در زمان محاصره قصر برای ما روشن میکند.
60 ـ بنگرید به: صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 78.
61 ـ شهیدی، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیهالسلام ، ص 123. «الایمان قید الفتک» (طبری، تاریخ، ج 7، ص 248 به نقل از: همان، ص 130).
62 ـ ابن اعثم، الفتوح، ص 850.
63 ـ شهیدی، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیهالسلام ، ص 151.
64 ـ هر چند مسلم سپاهی چهار هزار نفری فراهم کرد، امّا این سپاه به دلیل عدم انسجام، همچون یک انبوهه عمل کرد و بسیار تلقینپذیر بود.
مجله مشکوة، شماره 79
هادی سعیدی رضوانی
ثبت دیدگاه