پ
پ

بُعد تاریخی: تاریخ می‏کوشد اصل ماجرا را آن‏طور که اتفاق افتاده روایت کند. در واقع این بُعد، مهم‏ترین وجه در هر مطالعه قیام عاشورا است، چرا که اکنون این قیام، واقعه‏ای تاریخی محسوب می‏شود و هرگونه مطالعه درباره آن، کاملاً نیازمند اطلاعاتِ تاریخی صحیح و کافی است.

بُعد کلامی: کلام علمی است که به دفاع عقلانی از گزاره‏های دینی می‏پردازد. در رابطه با عاشورا، شیعیان بسیاری که حرکت امام حسین را حق دانسته و لشکر مقابلش را باطل، با بحثهای مختلف در مقام دفاع از این حق و زنده نگه داشتن آن برآمده‏اند.

بُعد جامعه‏شناختی: جامعه‏شناسی در پی این است که تأثیر نیروی جامعه را ـ که نیرویی مستقل از تک تک افراد و خارج از کنترل هر یک از آنهاست ـ بر کُنشهای افراد بسنجد و با اطمینان قابل قبولی بتواند وقایع اجتماعی آتی را پیش‏بینی نماید. به عبارت دیگر، «جامعه‏شناسی به دنبال یافتن قاعده کلی رفتار انسانهاست تا با کمک آن، تونایی پیش‏بینی و کنترل وقایع اجتماعی را بیابد و با به کارگیری تجربه علمی به کشف روابط میان پدیده‏ها نایل شود(2)».

در ارتباط با قیام عاشورا، جامعه‏شناسی می‏تواند در شناسایی عوامل و نیروهای اجتماعی مؤثر بر این واقعه به ما کمک کند.

1 ـ روش مطالعه

همان‏طور که اشاره شد، سعی می‏کنیم با دید و روش جامعه‏شناسی به بررسی واقعه عاشورا بپردازیم. امّا از آنجا که جامعه‏ای که این واقعه در آن رخ داده (جامعه سال 61 ه ق) اکنون وجود ندارد، ناچاریم با استفاده از مدارک تاریخیِ قابل اطمینان، به بازسازی شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه آن زمان بپردازیم و سپس با استفاده از نظریات جامعه‏شناسیی که به شرایط آن دوران نزدیک هستند به تبیین علل افول جنبش کوفه و وقوع عاشورا بپردازیم. از آنجا که جامعه‏ای را که موضوع مطالعه است با استفاده از منابع تاریخی بررسی می‏کنیم، روش کار «روش تاریخی» بوده و مطالعه ما در حوزه مطالعات «جامعه‏شناسی تاریخی» قرار می‏گیرد.

2 ـ تفاوت جامعه‏شناسی تاریخی و تحلیل تاریخی

در تحلیل تاریخی مورّخ می‏کوشد با شناسایی و مقایسه جریانات مؤثر بر یک رویداد تاریخی از طریق استنتاج عقلی به علّت‏یابی در مورد وقوع یک واقعه تاریخی بپردازد؛ امّا جامعه‏شناسی تاریخی «علاوه بر این» با استفاده از نظریات جامعه‏شناسی (که شامل قواعد معتبر رفتار جمعی انسان است(3)) می‏کوشد علاوه بر علّت‏یابی عقلانیِ واقعه (که توسط تحلیلگر تاریخی نیز صورت می‏گیرد) به تبیین علّی دقیق‏تر و جامع‏تری از یک واقعه تاریخی دست یابد، چرا که نظریات جامعه‏شناسی حاصل مطالعه کُنشهای اجتماعیِ(4) متعدّد و مکرّر است و مورد تجربه و آزمون قرار گرفته است و طبیعتا نسبت به تحلیلی که حاصل مطالعه یک کنش اجتماعی تاریخی می‏باشد (= تحلیل تاریخی)، دقّت و جامعیت بیشتری دارد.

در واقع تشابه این دو مطالعه در: 1) استنتاج عقلانی 2) «بازسازی گذشته و مطالعه پدیده تاریخی در بستر زمانی خود»(5) و تفاوت آنها در «استفاده و جامعه‏شناسی تاریخی از نظریات جامعه‏شناسی» به عنوان منبعی برای علّت‏یابی وقایع تاریخی است. البته این امر بدان معنی نیست که ما در اینجاکلمه‏ای جز نظریات جامعه‏شناسی نخواهیم گفت، بلکه از آنجا که بسیاری از نظریات جامعه‏شناسی با شرایط جامعه آن روزگار همخوانی ندارد و نیز هر واقعه اجتماعی ویژگیهای مختصّ به خود دارد که در سایر وقایع دیده نمی‏شود، مطالب دیگری علاوه بر نظریات نیز ذکر شده است.

3 ـ قیام عاشورا، انقلاب یا جنبش؟

حرکتهای جمعی در جامعه‏شناسی با اصطلاحات مختلفی چون انقلاب (revolution)، شورش (rebellion)، جنبش اجتماعی (socail movement) و کودتا نام برده می‏شوند. از آنجا که قیام حسین بن علی علیه‏السلام حرکتی جمعی بود در ابتدا باید مشخص شود که جزء کدام دسته جای می‏گیرد. بدین جهت که در حرکت امام تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی مد نظر بود، حرکت ایشان نمی‏تواند شورش یا کودتا تلقّی شود؛ چرا که کودتا «گرفتن حکومت توسط عده‏ای محدود به زور اسلحه است و در آن هیچ جنبش مردمی وجود ندارد»(6) و شورش نیز چنانچه هدف سیاسی داشته باشد به دنبال تغییر رژیم حاکم است نه تغییر کل ساختار سیاسی، لذا قیام حسین بن علی علیه‏السلام با ویژگیهایی که داشت تنها می‏تواند انقلاب یا جنبش تلقّی شود.

در تعریف انقلاب نظریات مختلفی وجود دارد(7)، امّا تعریفی که تا حدی فصل مشترک سایر تعاریف است از آنتونی گیدنز (Giddens)، جامعه شناس معاصر انگلیسی است. وی می‏گوید:

«انقلاب عبارت است از تصرّف قدرت دولتی از طریق وسایل خشن به وسیله رهبران یک جنبش توده‏ای، به منظور استفاده از آن برای ایجاد اصلاحات عمده اجتماعی.»(8)

مطابق این تعریف قیام امام حسین علیه‏السلام از آنجا که به تصرّف قدرت دولتی و نیز ایجاد یک جنبش عمومی نینجامید، نمی‏تواند انقلاب تلقّی شود.

از آنجا که بعضی پدیده‏ها منتسب به انقلاب هستند، مثل انقلاب صنعتی، انقلاب کشاورزی و انقلاب فرهنگی ـ که البته این اطلاق هیچ مبنایی در جامعه‏شناسی ندارد ـ برخی معتقدند «عاشورا به دلیل زنده بودن محرّم و اوج سوگواری مسلمانان در این ماه، انقلاب زنده روزگار ماست. عاشورا نه تنها مبانی ارزشها را دگرگون کرد و سلطه بنی امیه را از درون فرو پاشاند، خود، اسطوره‏ای شد که فراتر از بحث دگرگونی حکومت در قلمرو روح انسانها تحول ایجاد می‏کند.»(9)

هر چند این گفته بر اساس شواهد تاریخی و آنچه ما امروزه در جامعه شاهدیم تأیید می‏شود، امّا از آنجا که ما این مطالعه را بر مبنای آرای جامعه‏شناسی انجام می‏دهیم، نمی‏توانیم یک اصطلاح جامعه‏شناسی (مثل انقلاب) را بدون در نظر گرفتن تعریف و شرایط آن، به دلخواه به کار بریم. لذا نمی‏توانیم قیام عاشورا را یک انقلاب به معنای جامعه‏شناسی بدانیم.

حال به تعریف «جنبش اجتماعی» می‏پردازیم. «جنبش اجتماعی را می‏توان کوششی جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تأمین هدفی مشترک، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد.»(10) در تعریفی دیگر جنبش اجتماعی «تلاش سازمان یافته توسط گروهی از افراد برای تغییر یا حفظ برخی از عناصر جامعه»(11) تلقّی شده است.

می‏بینیم که دایره شمول جنبش اجتماعی بسیار وسیع‏تر از انقلاب است، چرا که در جنبش اجتماعی لازم نیست که عمل جمعی موجب انتقال قدرت سیاسی گردد یا حتّی خشونت‏آمیز باشد، بلکه فقط کافی است جمعی، هدفمند و غیر دولتی باشد. در این صورت باید گفت قیام حسین بن علی علیه‏السلام از نظر جامعه‏شناسی یک جنبش اجتماعی است.

امّا جنبشهای اجتماعی نیز انواع مختلفی دارند که شرح تفصیلی آنها در اینجا لازم نیست(12). تنها اشاره می‏کنیم که جنبش انقلابی «خواستار دگرگونی سریع و اساسی در جامعه است و می‏کوشد نظام اجتماعی موجود را از پایه براندازد و نظام تازه‏ای جای آن بنشاند.»(13) جنبش دگرگون ساز نیز «به دنبال دگرگونی سریع، عظیم، فراگیر و غالبا خشن است.»(14)

تعریف اول از کوئن و تعریف دوم از آبِرل (Aberle) می‏باشد. با مقایسه این دو تعریف می‏توان فهمید که جنبشهای انقلابی و دگرگون‏ساز در ماهیت یکی هستند و تفاوت آنها تنها در لفظ است، لذا در اینجا مختصرا هر دو را جنبش انقلابی می‏نامیم. در مقابلِ جنبش انقلابی، جنبش اصلاحی که خواستار تغییر «برخی» جنبه‏های نظم موجود و جنبش محافظه‏کار که خواستار «حفظ نظم موجود» و عدم تغییر آن است قرار می‏گیرد.

با این توضیحات می‏توان نتیجه گرفت؛ از آنجا که قیام امام حسین علیه‏السلام به قصد تغییر ساختار سیاسی صورت گرفت(15) و با استفاده از قدرت نظامی همراه بود، «جنبش انقلابی» می‏باشد.

یادآوری می‏شود که قلمداد کردن قیام عاشورا به عنوان یک جنبش اجتماعی و نه انقلاب، تنها به دلیل تعیین جایگاه این قیام در بررسیهای جامعه‏شناسی است و از نظر جامعه‏شناسی، انقلاب هیچ برتری بر جنبش، شورش یا هر نوع حرکت جمعی دیگر ندارد. این تفکیک تنها جنبه‏ای علمی دارد و نباید تصوّر کرد که با قرار دادن قیام عاشورا می‏کوشد هر موضوعی را فارغ از ارزش‏گذاری مطالعه کند.

از آنجا که این قیام، جنبش انقلابی است که مراحل یک انقلاب را طی کرد ـ و در مرحله پایانی به علّت عدم حمایت مردمی با رکود مواجه شد ـ باید در تحلیل آن از نظریات انقلاب کمک گرفت. سعی می‏کنیم از کل نظریات موجود، آنهایی را که با شرایط زمان وقوع قیام سازگارترند مورد استفاده قرار دهیم.

4 ـ حلقه‏های مفقودِ جنبش

در این بخش می‏خواهیم به این پرسش، پاسخ دهیم که «چه چیز مانع تبدیل قیام حسین بن علی علیه‏السلام به انقلابی فراگیر شد؟»

برای این منظور می‏کوشیم با استفاده از نظریه‏های انقلاب، عناصر لازم برای انقلاب را بشناسیم و از این طریق عناصر موجود و مفقود در این جنبش برای تبدیل شدن به انقلاب را بیابیم.

«گوتشالک (Gottschalk)، پیدایش انقلاب را به علل زیر می‏داند:

1 ـ تقاضا و نیاز مردم برای یک تغییر، که خود از دو علّت ناشی می‏شود:

الف) تحریک مردم؛ ب) هم عقیدگی فشرده و قوی بین مردم مبنی بر ضرورت تغییر.

2 ـ امیدواری مردم به موفقیت که خود در پی عوامل زیر به وجود می‏آید:

الف) داشتن یک برنامه برای تغییر؛ ب) داشتن رهبری.

3 ـ ضعف نیروی حاکم و تردید آنها در دفاع از خود.»(16)

«تیلی (Tilly) این عوامل را موجب بروز انقلاب می‏داند:

1 ـ پیدایش یک گروه رقیب که خود را مُحقِ به کنترل حکومت می‏داند.

2 ـ وابستگی و پایبندی یک بخش مهم از مردم به هدف این گروه رقیب در حدّی که بتوان آن بخش از مردم را برای رسیدن به اهداف گروه بسیج نمود.

3 ـ عدم توانایی یا عدم تمایل ارتش برای متلاشی کردن گروههای انقلابی.»(17)

«به نظر تیلی چنانچه بتوان از بسیج مردم جلوگیری کرد و ارتش با شدّت و خشونتِ تمام، گروههای انقلابی را متلاشی کند، در آن صورت احتمال وقوع انقلاب کاهش می‏یابد.»(18)

«زیمرمان (Zimmermann) معتقد است، چنانچه مشروعیت نظام کاهش یابد و بین نخبگان و نظام سیاسی، جدایی رخ دهد و حکومت توسط نخبگان نفی شود، در این شرایط اگر توده مردم ناراضی، بر اساس یک ایدئولوژی نویددهنده و رهبری توانا، سازماندهی و بسیج شوند و ارتش به علل نارضایتی، نافرمانی و یا شکست در یک جنگ بیرونی نتواند جلوِ جنبش را بگیرد، در آن صورت انقلاب روی می‏دهد.»(19)

از آنجا که این نظریات از مطالعه و مقایسه انقلابهای قرون اخیر (18 به بعد) به دست آمده، معنای برخی مفاهیم به کار رفته در آنها با معنای این مفاهیم در زمان قیام عاشورا متفاوت است؛ مثلاً در آن زمان «ارتش» منظّم و حقوق‏بگیر مانند امروز وجود نداشت، بلکه ارتش در آن زمان نیروی نظامی ساده‏ای بود که در استخدام حکومت نبود و بسته به شرایط از نزدیک‏ترین شهرها فراهم می‏شد. همچنین «نخبگان» در آن زمان شامل هر کسی بود که از نفوذ و تأثیرگذاری اجتماعی برخوردار بود که عمدتا شامل بزرگان قبایل می‏شد؛ امّا به رغم این تفاوتها این نظریات باز هم راهگشاست.

با توجّه به نظریات فوق می‏توان گفت: مشروعیت حکومت با سرکار آمدن یزید کاهش یافته بود. با مرگ معاویه امید به موفقیت افزایش یافت. در اثر روشهای تبعیض‏آمیز دوران معاویه، توده مردم ناراضی شکل گرفته بود. وجود رهبری درستکار و قوی با برنامه‏ای برای حکومت بر مبنای اصول اسلامی (مطابق الگوی حکومت امام علی علیه‏السلام ) بر تمایل مردم برای قیام می‏افزود.

در نتیجه می‏توان عوامل موجود و مفقود جنبش را در مسیر تبدیل به انقلاب این گونه برشمرد:

عوامل موجود: 1) توده مردم ناراضی؛ 2) امیدواری به پیروزی؛ 3) ایدئولوژی نویددهنده (ایدئولوژی اسلامی با الگوی حکومت امام علی علیه‏السلام )؛ 4) رهبر توانا (با حضور حسین بن علی علیه‏السلام ).

عوامل مفقود: 1) سازماندهی جنبش (اگر این عامل موجود بود مردم از تبلیغات حکومتی متأثر نمی‏شدند و متقابلاً دست به تبلیغات ضد حکومتی می‏زدند)؛ 2) گسترش بسیج مردمی؛ 3) ضعف و ناکارایی ارتش برای سرکوب جنبش.

از بین عوامل موجود جنبش، توده مردم ناراضی، ایدئولوژی و رهبر توانا در زمان معاویه هم وجود داشت، امّا عامل «امیدواری به پیروزی» در اثر مرگ معاویه ایجاد شد و همین عامل بود که باعث تحرّک کوفیان و دعوت از امام حسین علیه‏السلام شد.

یکی از موانع اصلی جنبش، عدم تردید حکومت و نیروی نظامی وابسته به آن (ارتش به زبان امروزی) در استفاده از زور و خشونت در برخورد با جنبش بود. هر چند قبل از ورود عبید اللّه‏ به کوفه این تردید وجود داشت و همین امر موجب ایجاد تصوّری ضعیف از حکومت در بین مردم کوفه شده بود، ولی بعد از آمدن وی این روند کاملاً معکوس شد و چنان که خواهیم گفت، ضعف حکومت به قوّت تبدیل گشت.

5 ـ سؤالات قیام

اصلی‏ترین سؤالاتی که از دید جامعه‏شناسی می‏توان درباره این جنبش مطرح کرد عبارت‏اند از:

1) چرا بسیج(20) مردمی کوفه در حمایت از جنبش تداوم نیافت؟

2) چگونه ضعفِ حکومت به قوّت و قوّتِ جنبش به ضعف بدل شد؟

این سؤالات از آنجا ناشی می‏شود که می‏دانیم جنبش در ابتدا بسیار امیدوارانه پیش می‏رفت. معاویه که سیاستمداری قَدَر بود از میان رفته بود و پسرش، یزید، که فردی بدنام و خوشگذران بود، جانشین او شده بود. در این شرایط حسین بن علی علیه‏السلام به عنوان رهبری با نفوذ و درستکار مورد حمایت گسترده مردم کوفه قرار گرفت. صدها دعوتنامه از جانب کوفه برایش فرستاده شد و حدود هجده هزار تن در کوفه با فرستاده او، مُسلم بن عقیل، بیعت کردند(21).

6 ـ چرا بسیج مردمی در کوفه تداوم نیافت؟

یک ـ نقش حکومت

اگر بخواهیم نقش حکومت را در این زمینه بررسی کنیم باید کل جنبش را به دو مقطع «قبل و بعد از ورود عبیداللّه‏ بن زیاد به کوفه» تقسیم کنیم. در این زمینه از نظریه کورپی (Korpi) در مورد احتمال بسیج مردمی استفاده می‏کنیم و متغیرهای آن را در هر دو مقطع بررسی می‏کنیم.

«کورپی احتمال بسیج مردمی را تابع و حاصل ضرب احتمال دستیابی به هدف و انتظار فایده از حرکت جمعی می‏داند: (احتمال دستیابی به هدف × انتظار فایده) f = احتمال بسیج مردم.

از طرف دیگر کورپی معتقد است هر چه تعداد افراد بیشتری در جامعه احساس محرومیت و بی عدالتی نسبی داشته باشند و هر چه هزینه دستیابی به هدف (احتمال دستگیری، مجروح یا کشته شدن) کمتر باشد در آن صورت، فایده بسیج از نظر مردم بیشتر می‏شود. متغیر دیگری که کورپی مطرح می‏کند «فاصله قدرت» بین گروه حاکم و انقلابگر است. وی معتقد است هر چه فاصله قدرت گروه حاکم از گروههای انقلابی بیشتر باشد احتمال درگیری بین آن دو گروه کاهش می‏یابد؛ امّا اگر تفاوت قدرت این دو گروه کم شود و این امر توسط افراد گروه انقلابی درک شود، از یک طرف انتظار موفقیت توسط گروه انقلابی افزایش می‏یابد و از طرف دیگر هزینه مورد انتظار برای رسیدن به هدف کمتر ارزیابی می‏شود، در نتیجه احتمال بسیج نیرو در گروه انقلابی و وقوع درگیری بیشتر می‏شود.»(22)

چه قبل از ورود عبیداللّه‏ به کوفه و چه بعد از آن، احساس محرومیت و بی عدالتی نسبی در مردم کوفه وجود داشت (هر چه فاصله بین انتظارات و امکانات ارضای آنها بیشتر باشد احساس محرومیت نسبی بیشتر می‏شود)(23). شهر آنان در زمان عمر همواره مورد ستایش وی بود و او کوفه را قبة الاسلام (= برج اسلام) و مردم آن را سرور مسلمین خطاب می‏کرد(24). در خلافت علی بن ابی طالب علیه‏السلام نیز کوفه مرکز خلافت بود؛ امّا کوفیان بعد از این دوره تحت سلطه شام قرار گرفتند و همواره توسط بنی امیه تحقیر می‏شدند. خراج کوفه به دمشق فرستاده می‏شد و در تقسیم بیت المال، شامیان مقدّم بودند. لذا بازگشت به دوره درخشان پیشین یکی از آرزوهای کوفه بود.

قبل از ورود عبید اللّه‏ به کوفه هزینه شرکت در جنبش (= هزینه دستیابی به هدف به بیان کورپی) بسیار پایین بود. علّت این امر در رفتار حاکم کوفه بود. نُعمان بن بَشیر، حاکم کوفه در این مقطع، به خلاف عبید اللّه‏، مردی آرام و بردبار بود. وی فعالیت شیعیان و آمدن مسلم به کوفه را با دیده اغماض می‏نگریست. وقتی مسلم به کوفه آمد و خبر رفت و آمد شیعیان نزد او به نعمان رسید وی گفت: «من جز با کسی که به من حمله کند نزاع نخواهم کرد و کسی را به تهمت و سوء ظن نگیرم، ولی هر کس بیعت خود بشکند و آشکارا رویاروی من قرار گیرد، با او جنگ خواهم کرد.»(25)

از طرف دیگر، بزرگان شیعه کوفه نیز نعمان را احترامی نکرده و در نمازش شرکت نمی‏کردند. در نامه سلیمان بن صُرَد و حبیب بن مظاهر به امام چنین آمده است:

«امروز ما را نه امیری است و نه امامی که در جُمَعات و اعیاد بدو اقتدا توانیم کرد. نعمان بن بشیر انصاری از دست یزید اینجاست. او را حرمتی و جاهی نیست. شبها در کوشکِ امارت نشسته، نه خراجی بدو می‏دهند و نه خدمتی او را می‏کنند. اگر کسی را بخواند، اجابت نکنند و امیری است بی‏حرمت.»(26)

از این جملات می‏توان فهمید که در زمان نعمان، مردم کوفه از اینکه همراه جنبش شوند هراسی نداشتند، چون می‏دانستند تا وقتی که دست به شمشیر نبرند نعمان به آنها کاری نخواهد داشت. لذا هزینه دستیابی به هدف در این مقطع بسیار پایین بود. همچنین در این زمان، فاصله قدرت بین گروه حاکم و انقلابی بسیار کم شده بود. اگر در این زمان حسین بن علی علیه‏السلام به کوفه می‏رسید، مسلما با استقبال کوفیان مواجه می‏شد. شاهد تاریخی برای اثبات این ادّعا آن است که وقتی عبید اللّه‏ از جانب یزید حکم امارت کوفه را دریافت کرد و عازم این شهر شد، در نزدیکی کوفه، مدتی توقف کرد تا هوا تاریک شود، سپس با چهره‏ای پوشیده وارد شهر شد. مردم کوفه به تصوّر اینکه حسین بن علی علیه‏السلام وارد شهر شده است به استقبالش آمدند و دائما می‏گفتند: «ای پسر پیغمبر خوش آمدی، اینجا لشکرهای آماده و گوش به فرمان، منتظر تو هستند.»(27)

پس اگر در آن زمان واقعا حسین بن علی علیه‏السلام به جای عبید اللّه‏ وارد کوفه می‏شد مورد حمایت مردم قرار می‏گرفت.

بعد از ورود عبید اللّه‏ به کوفه هزینه شرکت در جنبش و دستیابی به هدف برای مردم بسیار بالا رفت، به طوری که هزینه آن تقریبا مساوی «مرگ» بود. اقدامات عبید اللّه‏ در آن زمان که موجب بالا رفتن هزینه شرکت در جنبش شد عبارت‏اند از:

وقتی عبیداللّه‏ با ترفندی که به کار برد، شبانه با چهره‏ای پوشیده وارد شهر شد و مردم به تصوّر اینکه امام حسین علیه‏السلام آمده به او خوش آمد گفتند، او توانست برآوردی از محبوبیت امام حسین به دست آورد و حامیان او را شناسایی کند. این امر موجب غافلگیری و انفعال کوفیان شد و آنها را هر چه بیشتر از عبید اللّه‏ ترساند.

در خطبه‏ای کوتاه و کوبنده مردم را از نافرمانی بیم داد و به مطیعان وعده بخشش داد(28).

با استفاده از غلام مخصوص خود، معقل، با حیله و فریب، مخفیگاه مسلم بن عقیل را شناسایی کرد و به این ترتیب ضربه روحی دیگری به جنبش وارد ساخت(29).

هانی بن عُروه، میزبان مسلم و بزرگ قبیله بنی مذحج را در عین ناباوری کوفیان دستگیر و مضروب کرده، سپس به زندان افکند(30). این اقدام جسارت بسیار و شدّت خشونت عبید اللّه‏ را می‏نمایاند؛ چرا که در آن زمان بین عرب رسم بر آن بود که اگر کوچک‏ترین گزندی به بزرگ قبیله‏ای وارد می‏شد همه آن قبیله برای انتقام بسیج می‏شدند. عبید اللّه‏ بی‏هیچ ترسی از این عکس‏العمل، هانی را در کمال خونسردی به زندان افکند. این اقدام جسورانه نیز ترسی مضاعف در دل مردم کوفه نسبت به پیوستن به جنبش ایجاد کرد.

وقتی پس از دستگیری هانی، مسلِم با چهار هزار مرد، عبید اللّه‏ را با حدود پنجاه تا دویست تن(31) در قصر حکومتی محاصره کرد، عبید اللّه‏ خود را نباخت و نا امید نشد، بلکه با برنامه‏ریزی دقیق و زیرکانه، تبلیغاتی وسیع علیه مسلِم و جنبش ترتیب داد. این تبلیغات شامل فعالیتهای زیر بود:

«1) کثیر بن شهاب را که از سران کوفه بود مأمور کرد که با عده‏ای از طایفه مذحج که طرفدار اویند در شهر گردش کنند و با تبلیغ زبانی مردم را از مسلم باز دارند.

2) برافراشتن «پرچمهای امان» در پنج نقطه از کوفه و تبلیغ اینکه هر کس در لوای این پرچمها قرار گیرد از عقوبت عبید اللّه‏ در امان خواهد بود.

3) سخنان تهدیدآمیز اطرافیان عبید اللّه‏ از بالای بام قصر و شایع کردن اینکه سپاه شام به سمت کوفه حرکت کرده و اگر کسی تا امشب در خارج از خانه خود با مسلِم بماند عبید اللّه‏ دودمان او را از بیت المال محروم می‏کند و او می‏کشد.»(32)

ابن اعثم کوفی نقل می‏کند: «چون آن جماعت که با مسلم بیعت کرده بودند، این کلمات بشنیدند، عظیم بترسیدند و آهسته آهسته ده نفر بیست نفر بازپس می‏گریختند»(33).

در هنگام غروب آفتاب تنها سی تن با مسلم مانده بودند و پس از نماز شام هیچ کس با او باقی نماند(34). بدین ترتیب عبید اللّه‏، آخرین ضربه را به جنبش وارد ساخت.

با اقدامات عبید اللّه‏ ورق برگشت، مردم کوفه مردّد شده، مرعوب تبلیغات حکومتی گشتند، لذا هزینه دستیابی به اهداف، بسیار بالا رفت. همچنین از آنجا که مردم کوفه خود را نه در برابر سربازان عبید اللّه‏، بلکه در برابر سپاه شام دیدند، «فاصله قدرت» آنها با حکومت آن قدر زیاد شد که دیگر کسی جرئت مخالفت نداشت؛ در نتیجه، «انتظار فایده» از بسیج در نظر مردم کوفه کاهش یافت و نهایتا بر اساس معادله [(احتمال دستیابی به هدف × انتظار فایده) f = احتمال بسیج مردم]، احتمال تداوم بسیج مردم بسیار ضعیف شد.

دو ـ نقش مردم

آنچه در جریان جنبش، بعد از ورود عبید اللّه‏ به صحنه مشاهده می‏شود، آن است که همبستگی اجتماعی(35) مردم کوفه از هم پاشید و یک حالت بی‏هنجاری یا آشفتگی(36) در بین مردم ایجاد شد و دیگر هیچ نوع هنجارِ (= قاعده عملِ) مورد توافق عمومی وجود نداشت. این حالت به تدریج بعد از ورود عبید اللّه‏ شروع شد و بعد از کشته شدن مسلِم به اوج رسید. بعد از شهادت مسلم، حالتِ بی‏هنجاریِ کامل حکمفرما شد، چرا که مردم ارتباط خود را با رهبر جنبش از دست دادند و وظیفه و تکلیف خود را نمی‏دانستند. حکومت از این حالت بی‏هنجاری استفاده کرد و مردم را با زور و تهدید به نبرد با حسین بن علی علیه‏السلام فرستاد. این آن چیزی بود که اتفاق افتاد.

حال می‏خواهیم علل اجتماعی (= نقش مردم) در ایجاد این معلولها (یعنی فروپاشی همبستگی اجتماعی و برقراری حالت بی‏هنجاری) را بررسی کنیم. برای نیل به این هدف باید ویژگیهای جامعه کوفه را بشناسیم. باید توجّه داشت که برخی ویژگیهای این جامعه در واقع ویژگی مشترک همه جوامع عربِ آن زمان بوده و برخی دیگر ویژگی خاص کوفه بوده است.

ویژگیهای مشترک

به طور کلی در بین عرب، «احساس و عاطفه بر عقل غلبه داشت». اعراب به شعر و ادب بیشتر علاقه نشان می‏دادند تا به علم و دانش. به رغم تأکید پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر سوادآموزی و فراگیری دانش هنوز علم آموزی در بین اعراب عمومیت نیافته بود. در عوض توجّه آنان به شعر همچنان از دوره جاهلیّت حفظ شده بود. این امر نشانگر آن است که آنها از نظر عاطفی، تأثیرپذیرتر بودند تا از نظر عقلی. البته باید این نکته را ذکر کرد که کلاً در اغلب جوامعِ ما قبل مدرن به دلیل عدم همه‏گیری دانش و سواد، احساس و عاطفه مردم در تصمیم گیریهایشان بیش از تعقّل نقش داشته و این ویژگی، مخصوصِ اعراب آن دوران نیست، ولی در اعراب به شکل بارزی وجود داشته است.

دیگر ویژگی عرب که از دوره جاهلیّت تا آن زمان همچنان حفظ شده بود، «پیروی اعراب از اشراف و سران قبائل خود» بود. این امر تعصّبهای قبیله‏ای را رشد می‏داد و مانع شکل‏گیری امّت واحد اسلامی می‏شد و به بیان جامعه‏شناسی «همبستگی اجتماعی را تضعیف می‏کرد». هر چند پیامبر در زمان حیات خود با مسئله تعصبهای قبیله‏ای برخورد کرد و عملکرد او در مدینه که باعث از بین رفتن خصومت دیرینه دو قبیله اوس و خزرج در آنجا شد، نشانگر مخالفت پیامبر با این مسئله است و عُمر نیز با گماردن عمار یاسر ـ که مردی فاقد امتیازات قبیله‏ای بود ـ به عنوان حاکم کوفه کوشید این ویژگی را، لااقل در کوفه، از بین ببرد(37)، امّا این امر محقّق نشد و در زمان قیام حسین بن علی علیه‏السلام همچنان روابط قبیله‏ای نقش بسیار مهمی در معادلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشت.

ویژگیهای خاص جامعه کوفه

شهر کوفه در سال هفدهم هجری به دستور عمر و توسط سعد بن ابی وقاص، فرمانده ارتش اسلام، در عراق بنا شد. این شهر در واقع برای اسکان و سازماندهی سربازان عربی شکل گرفت که قرار بود در نبرد قادسیه و گسترش فتوحات شرکت کنند. تعداد کل اولین مهاجران برای سکونت در این شهر 24 هزار نفر بوده است(38). از آنجا که این عده از نقاط مختلف عربستان و از قبایل مختلف بودند، کوفه ماهیتی نامتجانس یافت و در آن هیچ قبیله‏ای اکثریت نداشت. بافتِ جمعیتی کوفه بعدها با مهاجرت اعرابِ دیگر و نیز ورود تعداد زیادی غیر عرب (= مَوالی) که عمدتا از مناطق تازه فتح شده به کوفه می‏آمدند پیچیده‏تر و ناهمگون‏تر شد. «کوفه شهری مهاجرنشین بود که از تیره‏ها و نقاط مختلف با فرهنگهای مختلف به آن آمده بودند. لذا همبستگی معمول شهرهای آن زمان رانداشت»(39). در ابتدای خلافت عثمان در کوفه 40 هزار مرد جنگی وجود داشت(40).

برای درک رفتار کوفه نسبت به امام حسین علیه‏السلام ، ابتدا باید جناح‏بندی کوفه در قبال علی بن ابی طالب علیه‏السلام را بشناسیم. «اهالی کوفه اوّلین کسانی بودند که با هدایت مالک اشتر با حضرت علی علیه‏السلام بیعت کردند.(41)» حضرت علی علیه‏السلام با کمک همین مردم در جنگ جمل و نهروان پیروز شد(42). وقتی او خلافت را به دست گرفت، کوشید ساختار قبیله‏ای کوفه را اصلاح کند. وی رهبرانِ سابق (در زمان عُمر) را که سابقه اسلامی قوی داشتند مجدّدا به ریاست قبایل منصوب کرد و در تقسیم بیت المال هیچ گونه تفاوتی بین قبایل و حتّی عرب و موالی قائل نمی‏شد. این عملکرد موجب نارضایتی هر چه بیشتر اشراف قبیله‏ای ـ که قدرتشان بر مبنای قبیله استوار بود ـ از حضرت علی علیه‏السلام شد(43).

«بدین ترتیب سه گونه موضعگیری در قبال امام علی علیه‏السلام در کوفه وجود داشت:

1) شیعیان مؤمن به حقّانیت حضرت علی علیه‏السلام که از طرفداری آن حضرت، انگیزه‏ای مذهبی داشتند.

2) اَشراف قبیله‏ای که در سیاست مساوات امام علی علیه‏السلام ، امتیازات خود را بر باد رفته می‏دیدند و از حضرت ناراضی شده بودند. این عده در ابتدای خلافت امیرالمؤمنین هواداران سیاسی او را تشکیل می‏دادند.

3) توده مردم کوفه، عمدتا شامل موالی و قبایل یمنی (اعراب جنوبی) که متمایل به آرمانهای شیعه بودند، ولی از مواجهه با خطر هراس داشتند. هرگاه امید موفقیت را در یکی از رهبران شیعه می‏دیدند، به سویش می‏شتافتند و چنانچه امید موفقیت کمرنگ می‏شد از گِردش پراکنده می‏شدند»(44). موضعگیری گروه سوم نقش تعیین‏کننده‏ای در سرنوشت تحولات کوفه داشت؛ چرا که گروه اول و دوم همواره در اقلیّت بودند. بنابراین برای تحلیل رفتار کوفه در قیام عاشورا باید عمدتا به تحلیل گروه سوم پرداخت. در زمان معاویه گروه دوم تقویت شدند و بسیاری از سران گروه اول به خارج کوفه تبعید شدند(45).

کوفه شهری ارتشی بود، ارتشی که در نبرد صفین نهایتش به جریان حکمیت منجر شد. «شکست ارتش در یک جنگ موجب تضعیف روحیه و سازمان آن می‏شود»(46). همچنین در دوران معاویه، ارتش کوفه ـ که قبلاً مستقل بود ـ تحت فرمان دمشق قرار گرفت و استقلال خود را از دست داد. این امر موجب سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس سیاسی کوفه شد. باید این نکته را متذکر شد که ویژگی ارتشی بودن منحصر به کوفه نبود، بلکه بصره نیز چنین بود، ولی بیشتر فرماندهان و سرداران عالی‏رتبه در کوفه سکونت داشتند و ویژگی ارتشی بودنِ کوفه بارزتر بود.

کوفه در زمان معاویه دوره‏ای از استبداد و بی ثباتی را با حاکمانی چون مُغیرة بن شعبه(47) و زیاد بن اَبیه(48) پشت سر گذارده بود. در این دوره «مردم شاهد جنگها، نزاعها، دستگیریها و اعدامهای فراوان بودند. بی‏ثباتی وضع سیاسی، مردم را از آینده خود بیمناک می‏کرد و نسبت به هیچ وضعیتی اطمینان نداشتند. لذا یک حالت روانی بی‏ثبات و عدم اطمینان در آنها ایجاد شده بود»(49). عهدی می‏بستند، امّا به علت همین حالت روانی به محض تغییر اوضاع آماده برگشت به حالت قبلی و نقض عهد خود بودند.

حال می‏خواهیم بر اساس این ویژگیها علل عملکرد مردم کوفه را ـ که به گسسته شدن همبستگی اجتماعی، برقراری حالت بی‏هنجاری و ایجاد یک انبوهه(50) به جای یک گروه سازمان یافته در کوفه انجامید ـ بیان کنیم.

از آنچه گفته شد می‏توان نتیجه گرفت:

علّت جامعه‏شناختی رفتار ناپایدار مردم کوفه (عمدتا دسته سوم) در عهد و پیمانها: 1) شکست در صحنه مبارزه با شام و از دست دادن اعتماد به نفس سیاسی و 2) بی‏ثباتی سیاسی در دوران معاویه و ایجاد حالت روانی عدم اطمینان بود.

به علّت اینکه کوفه از قبایل گوناگون و متعدّدِ مهاجر که هیچ یک قدرت حاکم را در شهر در اختیار نداشتند تشکیل شده بود، ساخت اجتماعی(51) چند پاره‏ای، متشکّل از قبایل کم قدرت و فراوان داشت. در این ساختار حکومت راحت‏تر می‏توانست قبایل کوچک و ضعیف را ـ از طریق وعده‏های اقتصادی و سیاسی تطمیع کند یا از طریق تهدید و ارعاب ـ به همراهی وادارد. اگر کوفه مانند بسیاری از شهرهای ریشه‏دار و تاریخی عرب دارای ساخت منسجم قبیله‏ای و به تبع آن ساخت یکپارچه اجتماعی بود، این همراهی با حکومت به راحتی و سرعت انجام نمی‏گرفت. چندپارگی ساخت اجتماعی کوفه موجب ضعف هر چه شدیدتر همبستگی اجتماعی این شهر می‏شد.

مردم کوفه به دلایلی که در بالا اشاره شد، در بیشتر مواقع به دلیل عدم سازمان یافتگی و فقدان رهبری مشترک، و به علّت ساختار اجتماعی چندپاره حالتی شبیه یک انبوهه (crowds) داشتند. یکی از ویژگیهای انبوهه‏ها، «تلقین‏پذیری» و «سرایت رفتار» در آنهاست. بر اساس «نظریه سرایت»(52)، هم می‏توان رفتار جمعی کوفیان در دعوت از امام و هم رفتار جمعی آنها در کناره‏گیری از جنبش را تحلیل کرد.

عبید اللّه‏ بعد از ورود به کوفه توانست برخی از سران قبیله‏ای(53) و حامیانشان را ـ که عمدتا جزء دسته دومِ طبقه‏بندی مردم کوفه قرار می‏گرفتند ـ با خود همراه کند. از آنجا که مردم تقریبا همچون یک انبوهه عمل می‏کردند، هم تبلیغات این دسته بر آنها بسیار کارگر افتاد و هم رفتار آنها در حمایت از عبید اللّه‏، به سرعت به بسیاری از مردم دیگر «سرایت» کرد. به این امر باید ویژگی مشترک مردم عرب آن دوران مبنی بر غلبه احساس بر تعقّل را افزود که موجب اثرگذاری هر چه بیشتر تبلیغات، مرعوب شدن هر چه بیشتر مردم و رکود کامل جنبش شد.

در هنگام مرگ معاویه هم می‏بینیم مردم کوفه به شکل جمعی امام را دعوت کردند. در این زمان بزرگان شیعه کوفه(54) ـ که جزء دسته اول مردم کوفه قرار می‏گرفتند ـ این تصمیم را پیشنهاد کردند و سپس به علّت خصلت انبوهگیِ رفتار کوفیان، این رفتار به سرعت به سایر مردم نیز سرایت کرد، به گونه‏ای که حتّی بسیاری از افراد دسته دوم همانند شَبَث بن رِبعی، و عمرو بن حجّاج نیز برای امام دعوتنامه نوشتند(55).

چگونگی تبدیل ضعف حکومت به قوّت و قوّت جنبش به ضعف

پس از مرگ معاویه، افکار عمومی مسلمانان، یزید را در سیاست و تدبیر بسیار پایین‏تر از پدرش ارزیابی می‏کرد. تصوّری که از حکومت یزید در بین مسلمانان، خصوصا اهل عراق رایج بود، تصویر یک حکومت ضعیف بود. بر اساس همین تصوّرِ ضعفِ حکومت بود که مردم کوفه جرئت یافتند از امام حسین دعوت کنند، امّا این ضعف مدت زیادی دوام نیاورد، چرا که هر چند یزید کشورداری نمی‏دانست، امّا از زمان پدرش افرادی زیرک، مستبد و خشن باقی بودند که می‏توانستند در پسِ خون و خدعه و خفقان، آرامش را برقرار سازند.

هر چند همگی کارگزاران حکومت یزید نسبت به او وفادار بودند، امّا دسته‏ای از آنان مانند ولید بن عتبه (والی مدینه) و نعمان بن بشیر (والی کوفه قبل از عبید اللّه‏) حاضر نبودند خون بی‏گناهی را بریزند، خون فرزند رسول خدا را به گردن گیرند و بی گناهی را به جای گناهکار عقوبت کنند. عملکرد ولید بن عتبه در مدینه هنگامی که حاضر نشد ـ به رغم دستور یزید و تشویق مروان حکم ـ پس از امتناع امام حسین علیه‏السلام از بیعت، ایشان را به قتل برساند و نعمان بن بشیر در کوفه که بر مسلِم سخت نمی‏گرفت، گواه این مدّعاست. دسته‏ای دیگر همچون عبید اللّه‏ بن زیاد(56)، مروان حکم و عمر سعد حاضر بودند بی‏گناه را به جای گناهکار بگیرند و حتّی خون فرزند پیامبرشان را به گردن گیرند. در جریان سرکوب جنبشِ مردم کوفه نقش اصلی را دسته دوم داشتند.

برای پاسخ به این سؤال، در اینجا بیشتر به عملکرد نماینده حکومت (عبید اللّه‏ بن زیاد) و نماینده جنبش (مسلم بن عقیل) می‏پردازیم. هر چند که پاسخ این سؤال، جنبه اجتماعی هم دارد، امّا از آنجا که در صفحات قبل به این جنبه پرداختیم، اکنون به جنبه‏ای دیگر می‏پردازیم.

«مسلم به هنگام ورود به کوفه جوانی 28 ساله بود. مسلمانی پاک و پرهیزکار بود و این نخستین مأموریت سیاسی و نظامی او بود»(57).

در مقابل، عبید اللّه‏ در این زمان تجربه سیاسی و نظامی زیادی داشت. سالها بود که همراه پدرش در عراق به سر می‏برد و روحیه مردم آنجا را می‏شناخت و شیوه پدر را در حکومت آموخته بود. همچنین پس از بازگشت پیروزمندانه عبید اللّه‏ از خراسان، معاویه امارت بصره را نیز به او سپرد(58)

بعد از ورود عبید اللّه‏ به کوفه، این شهر به صحنه «مبارزه‏ای امنیّتی ـ اطلاعاتی» بین عبید اللّه‏ و مسلِم تبدیل شد. مسلِم در این مبارزه در سه جا از عبید اللّه‏ عقب افتاد و همین امر یکی از دلایل به ضعف گراییدن جنبش بود:

اوّل) مسلِم به دلیل آموزش ندیدگی یارانش و زودباوری آنها، پوشش امنیتی ضعیفی داشت و محل اختفای وی توسط جاسوس عبید اللّه‏ ـ و به واسطه سادگی و بی تجربگی مسلم بن عوسجه در امور امنیتی ـ شناسایی شد.

دوم) پس از دسگیری هانی، مسلم با 4 هزار نفر(59)، قصر حکومتی را محاصره کرد. به روایتی در این وقت «عبید اللّه‏ تنها 30 پاسبان داشت و 20 تن از سران کوفه و خانواده ابن زیاد در آنجا بودند.»(60) اولاً مسلم بلافاصله دستور حمله نداد و زمان به نفع عبید اللّه‏ سپری شد و ثانیا محاصره قصر کامل نبود، لذا برخی از بزرگان کوفه که در خدمت عبید اللّه‏ بودند توانستند از قصر خارج شده، در شهر بر ضد مسلم تبلیغ کنند، مردم را مرعوب کرده، از گرد مسلم پراکنده کنند(61).

سوم) فرصت دیگری که مسلم می‏توانست (البته از طریق ترور) بر عبید اللّه‏ غلبه کند، زمانی بود که شریک بن اعور که ـ از بزرگان بصره بود و ـ همراه عبید اللّه‏ به کوفه آمده بود، بیمار شد. ابن زیاد به وی پیغام داد که شب هنگام به عیادت او می‏آید. شریک، مسلم را خبر کرد تا در پستوی خانه پنهان شود و وقتی عبید اللّه‏ به آنجا آمد، بر وی بتازد و او را بکشد. مسلم به اقامتگاه شریک آمد، در پستو پنهان و آماده حمله شد، امّا عبید اللّه‏ را نکشت. به روایتی مسلم به این دلیل که به یاد حدیثی از پیامبر افتاد که در آن از ترور (فتک) نهی شده بود(62) و به روایتی دیگر به خاطر اینکه هانی میزبان شریک بود و خوش نمی‏داشت که کسی در خانه او کشته شود(63)، این کار را نکرد.

اگر عدم استفاده از فرصت سوم را ـ به دلیل عدم تطابق آن با احکام دینی ـ موجّه بدانیم، باز هم فرصتهایی برای غلبه بر عبید اللّه‏ وجود داشت که از دست رفت. همچنین مسلم به دلایلی نتوانست نیروی بزرگ موالی را که علاوه بر اینکه تعصّبات قبیله‏ای عرب را نداشتند، به خاطر سیاست مساوات علی علیه‏السلام ، به شیعه نیز متمایل بودند جذب کند؛ کاری که بعدها مختار بن ابو عبیده ثقفی انجام داد.

سه عامل اصلی از جانب حکومت که باعث قوّت هر چه بیشتر آن و ضعف جنبش شد به این قرار است:

حکومت به دلیل پیکهای سریع و مطمئنی که داشت «شبکه ارتباطی قوی‏تری» نسبت به جنبش داشت. گواه این مدّعا آن است که: 1) یزید به موقع، توسط مأموران خود، از اوضاع غیر عادی کوفه آگاه شد و عبید اللّه‏ را به موقع به کوفه فرستاد؛ 2) عبید اللّه‏ از زمان دقیق حرکت امام از مکّه و محل دقیق آنها در راه کوفه آگاه بود و توانست لشکر حُر را به موقع مقابل امام بفرستد تا وی نتواند خود را به کوفه برساند یا حتّی به آن نزدیک شود. از طرف دیگر با کنترل راهها مانع رسیدن پیکهای امام حسین علیه‏السلام به کوفه و بصره می‏شد و ایشان تنها می‏توانست از طریق مسافرانی که عازم حجاز بودند از اخبار کوفه مطلع شود(64).

عبید اللّه‏ در «امور اطلاعاتی ـ امنیّتی» بر مسلِم برتری داشت، چرا که جاسوسان آموزش دیده و متبحّری در اختیار داشت و توانست مخفیگاه مسلِم را، به کمک عدم مهارت امنیتی یاران مسلم، شناسایی کند. این امر آنجا اهمیت نهایی خود را می‏نمایاند که بدانیم قبل از قتل مسلم و خصوصا قبل از شناسایی مخفیگاه وی هنوز اغلب کوفیان ـ هر چند از تهدیدات عبید اللّه‏ ترسیده بودند ـ به پیروزی جنبش امیدوار بودند و انتظار موفقیت بالایی داشتند.

عبید اللّه‏ توانست در اوج ضعف، هنگامی که در محاصره سپاه چهار هزار نفری(65) مسلم در قصر محبوس شده بود با تدابیر ماهرانه «تبلیغاتی ـ روانی»، جَوّ اجتماعی را که بر ضد خودش بود، معکوس کند و از این طریق با دستگیری و کشتن مسلم آخرین ضربه را به جنبش وارد کرد.

پس عوامل اصلی موفقیت حکومت بر جنبش، برتری در سه چیز بود:

1) شبکه ارتباطات؛

2) امور امنیتی ـ اطلاعاتی؛

3) تبلیغات و جنگ روانی.

می‏دانیم این سه عامل، امروزه نیز بخشی از عناصر قدرت را در جهان تشکیل می‏دهند.

سخن پایانی

از آنچه گفته شد، می‏توان به یک چیز پی برد و آن اینکه «نه مردم کوفه آن‏قدر قوی بودند که بتوانند بر حکومت غلبه یابند و نه حکومت آن‏قدر ضعیف بود که تسلیم جنبش شود».

هر چند کوفیان نقاط ضعفی داشتند، ولی اگر سیاستمداری کارکشته و آشنا به ضعفهای آنان، مانند عبید اللّه‏، به سراغشان نمی‏آمد یا اینکه حسین بن علی علیه‏السلام قبل از ابن زیاد به کوفه می‏رسید، مردم کوفه با رهبری آن حضرت مسلما سرنوشت دیگری برای حکومت یزید رقم می‏زدند؛ چرا که اگر کنترل کوفه از دست حکومت خارج می‏شد، قیام به مردم ناراضی سایر شهرها ـ که تعدادشان کم نبود ـ سرایت می‏کرد و دیگر نمی‏شد جلوِ آن را گرفت.

گر چه برخی ویژگیهای فرهنگیِ مردم کوفه مثل تعصّبِ قبیله‏ای و غلبه احساس بر تعقّل و بعضی ویژگیهای اجتماعی آنها، مانند چندپارگی ساخت اجتماعی، از دست دادن اعتماد به نفس سیاسی و روحیه عدم اطمینان به اوضاع، در افول جنبش کوفه نقش داشت، امّا این عملکرد ماهرانه عبید اللّه‏ ـ در استفاده از همه پتانسیلهای حکومت و بهره‏گیری از تمام نقطه‏ضعفهای مردم کوفه، جهت سرکوب قیام ـ بود که ضربه اصلی را به جنبش وارد کرد. لذا می‏توان اقدامات ابن زیاد را علّت نهایی شکست جنبش مردم کوفه قلمداد کرد. البته باید در پایان به این نکته اشاره کرد از آنجا که هدف اصلی قیام امام حسین علیه‏السلام ، اصلاح اُمّت اسلامی بود با توجّه به نفوذ و تأثیر قیام ایشان در اعصار بعد که منجر به قیامهای متعدد علیه بی‏عدالتیهای حکومتهای وقت شد اقدام ایشان موفقیت‏آمیز بود.

 

منابع و مآخذ

1 ـ ابن اعثم کوفی، محمّد بن علی، الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، انتشارات و آموزش اسلامی، 1372ش.

2 ـ باقی، عماد الدین، جامعه‏شناسی قیام امام حسین و مردم کوفه، تهران، نشر نی، 1379ش.

3 ـ توسّلی، غلامعباس، نظریه‏های جامعه‏شناسی، چاپ ششم: تهران، انتشارات سمت، بهار 1376ش.

4 ـ جعفری، سید حسین، تشیّع در مسیر تاریخ، ترجمه محمّد تقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359ش.

5 ـ دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبار الطِّوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1364ش.

6 ـ رفیع‏پور، فرامرز، توسعه و تضاد، چاپ دوم: تهران، شرکت سهامی انتشار، 1377ش.

7 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، آناتومی جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1378ش.

8 ـ روشه، گی، کنش اجتماعی، ترجمه هما زنجانی‏زاده، چاپ سوم: مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1374ش.

9 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، چاپ هشتم: تهران، نشر نی، 1377ش.

10 ـ ساروخانی، باقر، روشهای تحقیق در علوم اجتماعی، چاپ دوم: تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و ارتباطات فرهنگی، 1378ش.

11 ـ شهیدی، سید جعفر، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‏السلام ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359ش.

12 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، خلاصه پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‏السلام ، تهران، مؤسسه کتاب همراه، 1376ش.

13 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، تاریخ تحلیلی اسلام، چاپ یازدهم: تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1370ش.

14 ـ صالحی نجف آبادی، نعمت اللّه‏، شهید جاوید، چاپ هفدهم: تهران، انتشارات امید فردا، 1381ش.

15 ـ کوئن، بروس، درآمدی به جامعه‏شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ هفتم: تهران، نشر توتیا، 1378ش.

16 ـ کوزر، لوئیس، روزنبرگ، برنارد، نظریه‏های بنیادی جامعه‏شناختی، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، نشر نی، 1378ش.

17کوزر، لیوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‏شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ ششم: تهران، انتشارات علمی، 1376ش.

18 ـ کوهن، آلوین استانفورد، تئوریهای انقلاب، ترجمه علیرضا طیّب، تهران، نشر قومس، 1369ش.

19 ـ گولد، جولیوس و دیگران، فرهنگ علوم اجتماعی، ویراستار محمّد جواد زاهدی مازندرانی، تهران، انتشارات مازیار، 1376ش.

20 ـ گیدنز، آنتونی، جامعه‏شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، چاپ سوم: تهران، نشر نی، 1376ش.

21 ـ مهاجرانی، عطاءاللّه‏، انقلاب عاشورا، چاپ ششم: تهران، مؤسسه اطلاعات، 1379ش.

22 ـ مجله مشکوة، شماره 76 و 77، پاییز و زمستان 1381، مشهد.

23 ـ نجمی، محمّد صادق، سخنان حسین بن علی، قم، انتشارات اسلامی، 1364ش.

24 ـ نصیری رضی، محمّد، تاریخ تحلیلی اسلام، چاپ نهم: قم، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها، 1378ش.

——————————————————————————–

1 ـ بنگرید به: غلامرضا جلالی، «مراسم عاشورا در جهان اسلام»، مجله مشکوة، ش 77 و 76، پاییز و زمستان 1381ش.

2 ـ غلامعباس توسلی، نظریه‏های جامعه‏شناسی، انتشارات سمت، بهار 1376ش، ص 52.

3 ـ منظور از قواعد معتبر، نظریاتی است که هنوز موارد خلاف آن مشاهده نشده و «ابطال» نگردیده است.

4 ـ کُنش اجتماعی عبارت است از «رفتار معنی‏دارِ جهت‏گیری شده به سوی دیگران.» (گی روشه، کُنش اجتماعی، ص 21).

5 ـ باقر ساروخانی، روشهای تحقیق در علوم اجتماعی، 1378ش، ج 2، ص 212.

6 ـ آنتونی گیدنز، جامعه‏شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، 1376ش، ص 794.

7 ـ برخی صاحبنظران تحولات نادری را انقلاب می‏دانند. تعریف آنها انقلابهای کبیر را شامل می‏شود. این دسته شش شرط برای انقلاب نامیدن یک حرکت جمعی لازم می‏دانند: «1) استحاله ارزشها؛ 2) دگرگونی در ساختار اجتماعی؛ 3) تحول نهادهای سیاسی؛ 4) غیر قانونی بودن تحول [از نظر رژیم حاکم]؛ 5) تغییر نخبگان؛ 6) رفتار خشونت‏آمیز.» (آلوین استانفورد کوهن، تئوریهای انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، 1369ش، ص 26-25). گروهی دیگر که «کارکردگرایان» نامیده می‏شوند، بیشتر به جنبه غیر قانونی و خشونت‏آمیز بودن انقلاب توجّه دارند تا تحولات بعد از آن. (همان، ص 25).

8 ـ گیدنز، جامعه‏شناسی، ص 652.

9 ـ عطاء اللّه‏ مهاجرانی، انقلاب عاشورا، چاپ ششم: مؤسسه اطلاعات، 1379ش، ص 16.

10 ـ گیدنز، جامعه‏شناسی، ص 671.

11 ـ کوئن، درآمدی به جامعه‏شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، 1378ش، ص 315.

12 ـ برای اطلاع بیشتر از انواع جنبشهای اجتماعی بنگرید به: گیدنز، جامعه‏شناسی، ص 673؛ کوئن، درآمدی به جامعه‏شناسی، ص 316.

13 ـ کوئن، درآمدی به جامعه‏شناسی، ص 317.

14 ـ گیدنز، جامعه‏شناسی، ص 673.

15 ـ امام در وصیتنامه خود به برادرش محمّد بن حنفیه اهداف خود را از قیام چنین بازگو می‏کند: «هدف من از این قیام، اصلاح امّت جدّم، احیای سنّت رسول خدا و ترویج امر به معروف و نهی از منکر است» (محمّد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی، انتشارات اسلامی، قم، 1364ش، ص 37؛ ابن اعثم، الفتوح، ص 832). این هدف، هدف مذهبی ایشان بود که اسباب مادّی آن، قیام علیه نظام سیاسی موجود بود که از نظر امام حسین منشأ همه انحرافاتی بود که او از اصلاح آن سخن می‏گفت.

16 ـ رفیع‏پور، توسعه و تضاد، 1377ش، ص 33.

17 ـ همان، ص 48.

18 ـ همان، ص 50.

19 ـ همان، ص 52.

20 ـ مفهوم بسیج (Mobilization) در جامعه‏شناسی «عبارت از منابع مالی، تکنیکی، انسانی یا سایر منابعی است که برای کُنش جمعی در اختیار یک قدرتِ قابل قبول قرار گرفته باشد.» (گی روشه، تغییرات اجتماعی، 1377ش، ص 213).

21 ـ دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص 291.

22 ـ فرامرز رفیع‏پور، توسعه و تضاد، ص 55-54.

23 ـ برای اطلاع بیشتر از مفهوم محرومیت نسبی بنگرید به: نظریاتِ تِدگور (Ted Gurr) در این منابع: رفیع‏پور، توسعه و تضاد، ص 44؛ لیوئیس کوزر و دیگران، نظریه‏های بنیادی جامعه‏شناختی، 1378ش، ص 620.

24 ـ سید حسین جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، 1359ش، ص 98.

25 ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 279.

26 ـ ابن اعثم، الفتوح، ص 840.

27 ـ شهیدی، خلاصه پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‏السلام ، 1376ش، ص 34.

28 ـ همان .

29 ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 284.

30 ـ مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 59 به نقل از: محمّد نصیری رضی، تاریخ تحلیلی اسلام، 1378ش، ص 207.

31 ـ طبری این رقم را 50 و دینوری آن را 200 نفر نقل کرده است. طبری، ج 4، ص 276؛ دینوری، اخبار الطوال، ص 286.

32 ـ طبری، تاریخ، ج 4، ص 276 و ارشاد مفید، ص 191، به نقل از: صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 74-73.

33 ـ ابن اعثم، الفتوح، ص 857.

34 ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 287.

35 ـ همبستگی اجتماعی (Social Cohesion) «کشش به سوی گروه» و «میدان کلی نیروهایی که بر اعضا در جهت ماندن در گروه [در اینجا جنبش] وارد می‏شود». (جولیوس گولد و دیگران، فرهنگ علوم اجتماعی، 1376ش، ص 905).

36 ـ آنومی (anomie) که به بی‏هنجاری و آشفتگی اجتماعی ترجمه شده، حالتی است که «تنظیمهای اجتماعی از هم گسیخته شده، نظارت جامعه بر افراد کارایی خود را از دست داده و افراد جامعه به حال خود رها شده‏اند. در این حالت تمایلات فردی با هنجارهای مشترک تنظیم نمی‏شوند و هر کسی تنها هدفهای شخصی‏اش را دنبال می‏کند». (لیوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‏شناسی، 1376ش، ص 192).

37 ـ بنگرید به: جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، 1359ش، ص 98.

38 ـ بلاذری، ترجمه فتوح البلدان، ص 436، به نقل از: جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 97، شامل 12 هزار تن از اعراب جنوبی (یمنی)، 8 هزار تن از اعراب شمالی (نزاری) و 4 هزار تن از اهل فارس که از طریق سعد ابی وقاص اسلام آورده بودند و به نام رئیسشان، دیلم، دیلمیان نامیده می‏شدند.

39 ـ باقی، جامعه‏شناسی قیام امام حسین علیه‏السلام و مردم کوفه، 1379ش، ص 62.

40 ـ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 100-92.

41 ـ همان، ص 107.

42 ـ شهیدی، خلاصه پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‏السلام ، ص 20.

43 ـ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 111-107.

44 ـ همان، ص 112.

45 ـ همان، ص 112 و 114.

46 ـ چالمرز جانسون، 1966، به نقل از: رفیع‏پور، توسعه و تضاد، ص 42.

47 ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 265.

48 ـ همان، ص 267.

49 ـ باقی، جامعه‏شناسی قیام امام حسین علیه‏السلام و مردم کوفه، ص 48.

50 ـ مجموعه‏های انسانی از نظر ساختار و سازماندهی به چهار دسته تقسیم می‏شوند: «گروه (group)، توده (masses)، حضّار [= عامّه] (public) و انبوهه [= جماعت[ (crowds). گروه دارای رهبر مشترک و نقشهای تفکیک شده و بیشترین سازماندهی و انسجام درونی است. انبوهه بدون رهبر و تفکیک نقش است و تقریبا فاقد انسجام و سازماندهی است. توده و حضّار وضعیتی بین این دو دارند». (رفیع‏پور، آناتومی جامعه، 1378ش، ص 119).

51 ـ ساخت اجتماعی (Social Structure) عبارت است از مجموعه عناصر و اجزای جامعه و روابط پایدار بین آنها. در این باره بنگرید به: غلامعباس توسلی، نظریه‏های جامعه‏شناسی، ص 125؛ گیدنز، جامعه‏شناسی، ص 786.

52 ـ بنگرید به: کوئن، درآمدی به جامعه‏شناسی، ص 250-249. نظریه سرایت بر این پایه استوار است که از آنجا که در انبوهه رهبریِ مؤثر و با نفوذ و هنجارهای (الگوهای رفتارِ) عمومی وجود ندارد، افراد آن بیشتر بر اساس تلقین عمل می‏کنند و در اینجاست که تبلیغات بسیار کارگر می‏افتد. همچنین وقتی رفتاری توسط عده‏ای از افراد انبوهه انجام می‏گیرد این رفتار بدون ارزیابی و سنجش عقلانی به سرعت به دیگران سرایت می‏کند و همه‏گیر می‏شود.

53 ـ افرادی چون کثیر بن شهاب، عمرو بن حجاج، شَبَث بن رِبعی و عمر سعد.

54 ـ افرادی چون سلیمان بن صُرَد، حبیب بن مظاهر و عبد اللّه‏ بن وال. بنگرید به: ابن اعثم، الفتوح، ص 839.

1 ـ بنگرید به: محمّد علی چنارانی، «پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین»، مجله مشکوة، شماره 76 و 77؛ همچنین ابن اعثم، الفتوح، ص 841.

55 ـ زیاد بن اَبیه، پدر عبید اللّه‏، مردی بسیار خشن و زیرک بود. او از طرف معاویه به امارت عراق منصوب شد. اهل کوفه و بصره به خاطر خشونتهای زیاد به شدّت از او می‏ترسیدند. او خود می‏گفت: «به خدا سوگند، من ولی را به گناه مولی و مقیم را به گناه مسافر و تندرست را به گناه بیمار می‏گیرم». (شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، 1370ش، ص 172). سیاست زیاد «گرفتن بی‏گناه به جرم گناهکار» بود. عبید اللّه‏ نیز از سیاست پدرش پیروی می‏کرد.

56 ـ شهیدی، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‏السلام ، 1359ش، ص 123-122.

57 ـ عبید اللّه‏ از طرف معاویه برای گسترش فتوحات به خراسان فرستاده شد. وی پس از پیروزی در جنگها با غنائم و تحفه‏های بسیار نزد معاویه آمد. معاویه از او خرسند شد و امارت بصره را به او داد. بنگرید به: ابن اعثم، الفتوح، ص 789.

58 ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 275 و ارشاد مفید، ص 190 به نقل از: صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 78.

59 ـ شهیدی، خلاصه پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه‏السلام ، ص 38. عبید اللّه‏ در آن زمان آن قدر ترسیده بود که وقتی شب رسید و مردم از همراهی مسلم دست کشیدند و از اطراف قصر پراکنده شدند او به گمان اینکه این حیله جنگی مسلم است و او و یارانش در مسجد (که مجاور قصر بود) پنهان شده‏اند جرئت بیرون آمدن نداشت. در نهایت دستور داد «دسته‏های نی را آتش زنند و در حیاط مسجد اندازند تا روشن شود و ببیند کسی در مسجد هست یا نه». (دینوری، اخبار الطوال، ص 287)، این امر قوّت مسلم و جنبش و ضعف کامل حکومت را در زمان محاصره قصر برای ما روشن می‏کند.

60 ـ بنگرید به: صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 78.

61 ـ شهیدی، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‏السلام ، ص 123. «الایمان قید الفتک» (طبری، تاریخ، ج 7، ص 248 به نقل از: همان، ص 130).

62 ـ ابن اعثم، الفتوح، ص 850.

63 ـ شهیدی، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‏السلام ، ص 151.

64 ـ هر چند مسلم سپاهی چهار هزار نفری فراهم کرد، امّا این سپاه به دلیل عدم انسجام، همچون یک انبوهه عمل کرد و بسیار تلقین‏پذیر بود.

 

مجله مشکوة، شماره 79

هادی سعیدی رضوانی

 

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.