پيشدرآمد[1]
آزادي يكي از اصيلترين ارزشهاي نوع بشر به شمار ميرود ؛ به گونهاي كه همگان آن را ميستايند . فيلسوفان متافيزيك و فلاسفهي علوم اجتماعي ، به ويژه حقوق و سياست و عالمان علوم اجتماعي نيز در اين زمينه سخنها راندهاند .
با اينكه مفهوم آزادي جزء مفاهيم بديهي محسوب ميشود ولي در رسيدن به آن ، گرفتار دشواريها و پيچيدگيهاي فراواني هستيم . در زمينهي تعريف آزادي ، نميتوان تعريف روشني از آن عرضه كرد و هر مكتب و فلسفهاي با توجه به پيش فرضهاي خود ، به تفسير آن پرداخته است ؛ بر اين اساس ، سوء تفاهم و اختلاف نظر در اين مفهومِ انتزاعي ، فراوان به چشم ميخورد .
شهيد مطهري ، در كتاب تكامل اجتماعي انسان ميفرمايد : «آزادي يكي از بزرگترين و عاليترين ارزشهاي انسان است ؛ به تعبير ديگر ، جزء معنويات انسان است ـ معنويات انسان ، يعني چيزهايي كه مافوق حدّ حيوانيت اوست ـ آزادي براي انسان ، ارزشي مافوق ارزشهاي مادي است . انسانهايي كه بويي از انسانيت بردهاند ، حاضرند با شكم گرسنه و تن برهنه و در سختترين شرايط ، زندگي كنند ولي در اسارت يك انسان ديگر نباشند و آزاد زندگي كنند» . تاريخ اسلام و نمونههاي فراوان سيرهي عملي پيشوايان دين در احتجاجات و رفتارهاي اجتماعي ، مؤيد اين ارزش گذاري به حقيقت آزادي است .
اين پديدهي مهم بايد از زواياي مختلف مورد بررسي قرار گيرد : نخست ، تعريف و روش شناسي تعريف آزادي و اينكه آزادي چيست و با چه روشي اين تعريف بر تعاريف ديگر رجحان دارد .
دوم ، توجه به «آزادي از» ، «آزادي در» و «آزادي براي» . بدين معنا ، بايد تبيين كرد كه آدميان بايد از چه چيزهايي و در چه محدوده و قلمرويي آزاد باشند و هدف اين آزاديها چيست؟
سوم ، ملاك و معيار آزادي است . استاد مطهري در اين باره ميفرمايد : انسان استعدادهايي برتر و بالاتر از استعدادهاي حيواني دارد . اين استعدادها يا از مقولهي عواطف و گرايشها و تمايلات عالي انساني است و يا از مقولهي ادراكها و دريافتها و انديشههاست . به هر حال ، همين استعدادهاي برتر ، منشأ آزاديهاي متعالي او ميشود . در غرب ، ريشه و منشأ آزادي را تمايلات و خواهشهاي انساني ميدانند و آنجا كه از ارادهي انسان سخن ميگويند ، در واقع فرقي ميان تمايل و اراده قائل نميشوند . از نظر فلاسفهي غرب ، انسان موجودي است داراي يك سلسله خواستها و ميخواهد كه اين چنين زندگي كند . همين تمايل ، منشأ آزادي عمل او خواهد بود .
چهارمين نكتهاي كه بايد بدان توجه كرد ، انواع آزادي و عدم خلط ميان آنهاست . آزادي فلسفي يعني اختيار در مقابل جبر كه مسئلهاي پر چالش ميان متكلمان اسلامي يعني اشاعره ، معتزله و شيعه و نيز فيلسوفان غربي از جمله اگزيستانسياليستها و مالبرانش بوده است . آزادي فكري يعني آزادي در تفكر و انديشه ، آزادي عقيده . آزادي فردي و آزادي اجتماعي مانند آزاديهاي سياسي و حقوقي . و در نهايت ، آزادي اخلاقي و عرفاني .
ما در دوراني به سر ميبريم كه شبهات و پرسشهاي فراواني در عرصهي دين و آزادي ـ آن هم در زواياي مختلف آن ـ مطرح شده است . تقدم دين بر آزادي يا آزادي بر دين ، تنافي حاكميت دين با آزادي ، تعارض محق بودن انسان با الزامها و تكاليف ديني ، نمونهاي از دهها پرسش و شبههي روزگار ماست . و اكنون در محضر استاد گرانمايه ، فيلسوف و فقيه و مفسر عاليقدر ـ حضرت آيت اللَّه مصباح يزدي ـ به پاسخ اين پرسشها دست مييابيم
——————————————————————————–
[1] از: حجت الاسلام والمسلمين عبدالحسين خسروپناه
ثبت دیدگاه