پ
پ

يش‌درآمد[1]
بسم الله الرحمن الرحيم
عقل از نعمت‌هاي بزرگي است كه خداوند تعالي به انسان عطا كرده است. انسانيت انسان به بهره‌مندي از عقل است. انسان فاقد قوه تعقل، هرچند داراي پيكر زيباي انساني باشد؛ باز موجودي ناقص و ناتمام مي‌باشد؛ از اين رو عقل، از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است. در قرآن و روايات اسلامي، از عقل و تعقل، ستايش به عمل آمده است و به شايستگي از آن ياد كرده‌اند. و در برابر آن، جهل و تقليد كوركورانه، نكوهش شده است. همان‌گونه كه انبياء و معصومان ـ عليهم السلام ـ حجت‌هاي ظاهري‌اند، عقل نيز يكي از حجت‌هاي الهي در باطن انسان است. امام كاظم ـ عليه السلام ـ فرمود:
ان لله علي الناس حجتين: حجة ظاهره و حجة باطنه: فاما الظاهره؛ فالرسل والانبياء والائمه ـ عليهم السلام ـ والباطنة؛ فالعقول…؛ تحقيقاً خداوند براي مردم دو حجت قرار داده است، يكي حجت ظاهري و ديگري باطني است. اما حجت ظاهري رسولان، انبياء و امامان ـ عليهم السّلام ـ هستند و حجت باطني عقول مي‌باشد.
در روايات آمده است؛
«لاجمال ازين من العقل»؛[2] هيچ زيبايي زيبنده‌تر از عقل نيست.
ناگفته پيداست، كه اين زيور طلايي براي همه‌ي انسان‌ها يكسان و به يك اندازه، داده نشده است؛ بلكه، هر كسي به فراخور لياقت و موفقيت خود، در هر اوضاعي، از اين مصباح هدايت بهره‌اي دارد؛بنابراين، هيچ‌گاه پيامبران و امامان معصوم، با ديگر انسان‌ها، به يك نحو سخن نگفته‌اند؛ بلكه، پاسخ پرسش‌هاي آنان را بر اساس فهم و عقلشان داده‌اند؛ بدين جهت، پيامبر گرامي اسلام، فرمود:
انا معاشرالانبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم.[3]
ما گروه انبيا، مأموريم تا با مردم، به اندازه‌ي عقل‌ آنان سخن بگوييم. ثوابي كه مردم از اعمال خود به دست مي‌آورند نيز، بر اساس اندازه‌ي عقلشان مي‌باشد. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
ان الثواب علي قدر العقل؛[4] ثواب عمل به اندازه‌ي عقل هر كسي، داده مي‌شود.
از اين رو، عبادت عاقلان و متفكران و خردمندان با عبادت جاهلان و بي‌خردان، قابل مقايسه نيست؛ چراكه، «العقل دليل المؤمن»[5]؛ عقل راهنماي مؤمن است. و راه را از چاه، براي او متمايز و مشخص مي‌سازد و قدرت تمييز به او مي‌بخشد. در قرآن كريم نيز تعبيراتي همچون، «لعلكم تعقلون و افلا تعقلون» به‌كار رفته است. و در فقه اسلامي، عقل در مقام يكي از ادله‌ي استنباط، نقش ايفا مي‌كند. اساساً اسلام، ديني است، كه انسان‌ها را به فراخور حالشان، به تفكر و تعقل وا مي‌دارد و عقل را به ميدان مي‌آورد… ديني كه با همه‌ي مردم ارتباط دارد و عقل را به ميدان مي‌آورد؛ ديني كه با همه‌ي مردم ارتباط دارد، و مخاطبش مردم است و با هر كسي، به اندازه‌ي عقل و فهمش سخن مي‌گويد؛ پس طبيعي است، كه از تحليل و تبيين عقلاني گريزان نيست و از اين پس، خود را آسيب‌پذير نمي‌بيند.[6] مخفي نيست كه عقلانيت و خرد‌ورزي از چشم‌انداز اسلام، تنها مربوط به امور مادي و دنيايي نيست؛ بلكه خردورزي، آن حقيقي است، كه انسان با بهينه به كارگيري عقل، هرچه بهتر و بيش‌تر در مسير عبوديت و بندگي حركت مي‌كند.
برخي معتقداند كه عقل و ايمان دو عنصر كاملاً جداي از هم‌اند، كه نه تنها هيچ‌گونه تصالحي و تعاملي با يكديگر ندارند؛ بلكه رابطه‌ي ميان آنان، رابطه‌ي دشمني، تعارض و نفي متقابل است.
افراد بسياري، كه غالباً متفكران ديني مهمي هم بوده‌اند، مدعي شده‌اند كه، ايمان و عقل به هيچ‌وجه با يكديگر سازگار نيستند؛ يعني، نسبت ميان آنها چيزي نيست؛ جز خصومت و نفي متقابل.[7]
هزار افسوس كه اينان، با زاويه‌ي ديد بسيار محدود و تاريك به عقل و ايمان نگريسته‌اند و سرانجام تعامل منطقي و ضروري ميان عقل و ايمان را انكار كرده‌اند. در حالي كه، پيامبر گرامي اسلام، فرمودند:
لا دين لِمن لاعقل له؛[8] كسي كه عقل ندارد، دين هم ندارد؛ يعني رابطه‌ي تنگاتنگ ميان عقل، دين و ايمان قابل انكار نيست.
و پرفوسور شنايدر، استاد دانشگاه وين و عضور هيئت علمي مؤسسه الهي مذهبي سنت گابريل، درباره‌ي عقلانيت و عقل‌‌گرايي مي‌گويد: عقل و تعقل در جامعه ما، در معاني بسيار گوناگوني به كار مي‌رود؛ برخي با به كار بردن اين لفظ، مي‌خواهند چنين القا كنند كه در زمانه‌ي ما، همه‌كاره‌ي انسان، مغز اوست، دل و ديگر قابليت‌هاي فكري و روحي او در مقايسه با قدرت استنتاج عقلي، قدرت تجربه و تحليل عقل و قابليت تأليف و تدوين آنچه تجزيه و تحليل شده است، بي‌اهميت‌اند. اما اين برداشتِ يك‌جانبه است. در سنت ما، يك برداشت كاملاً متفاوتي از تعقل وجود دارد. در ميان متفكران روم، جمله‌ي معروفي از «سيرو» به جاي مانده است كه مي‌گويد: آن قانون حاكم بر زندگي، كه ناگزير بايد از آن پيروي كرد، همان «عقل سليم» ‌است و آن عقل هدايت‌گري است، كه نه تنها بر اعمال انسان؛ بلكه بر افكار او هم ناظر است. عقل در اين معنا صرفاً‌ توان كار كردن با فرمول‌هاي رياضي و يا قواعد صرف و نحو، يعني توان استنتاج صحيح و منطقي است، اگرچه آنها را نيز شامل مي‎شود؛ اما عقل سطوح گوناگوني دارد.[9]
اما جريان عقلانيت در غرب، جرياني است كه، خودش صرف نظر از وابستگي به يك ساحت ديگري، مي‌خواهد درباره‌ي عالم و آدم و همه‌ي امور تصميم‌گيري كند؛[10] پس، عقلانيت جديد، عين قبول مدرنيته و غرب است.
راسيوناليته البته امر عامي در غرب است. همه‌ي فلسفه‌هاي غرب، حتي فلسفه كيركگور، مبتني بر اين عقلانيت است؛ يعني اين عقلانيت يك چيزي است، كه در همه‌ي فلسفه‌ها نفوذ كرده است؛ چه امپرسيم باشد، و چه فيدشيم پاسكال.
عقلانيت در غرب، چيزي كلي است، كه در همه‌ي فلسفه‌ها رسوخ كرده است و همه‌چيز بر مدار عقلانيت داير است. هدف عقلانيت توسعه‌ي نظام تكنيك است. اكنون دو چيز در غرب و در اين جهان، در حال غربي‌شدن و در اين دهكده‌ي جهاني، هدف هرگونه فعاليت انساني است و آن يكي بسط دموكراسي است و ديگري تكنيكي‌شدن است.
دموكراسي؛ يعني، دخالت بيش‌تر نفس و اهواء همگاني بشري در امور عالم و نفساني كردن عميق جامعه. تكنيك نيز، خود با اين نفسانيت و اهواء هماهنگ است. نظام تكنيكي جمع اين دو است.[11]
با توجه به مطالب پيش‌گفته، اكنون از بيانات انديشه‌مند فرزانه، جناب حجت الاسلام و المسلمين، استاد رباني گلپايگاني بهره‌مند مي‌شويم.
——————————————————————————–
[1] . حجت ‌الاسلام والمسلمين يدالله دادجو.
[2] . بحارالانوار، ج 1، باب اول، ص 85.
[3] . همان.
[4] . همان، ص 84.
[5] . اصول كافي، ج 1، ص 20.
[6] . احمد بهشتي، فلسفه دين، ص 18.
[7] . عقل و اعتقاد ديني، ص 70.
[8] .تحف العقول.
[9] . مجله قبسات، ص 16.
[10] . مجله قبسات، ص 130.
[11] . همان، ص 139.

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.