مصاحبه با دكتر تقی زاده(مسئول مركز مطالعات شیعه شناسی)
– با توجه به اینكه حضرتعالی از بنیانگذاران مركز مطالعات و تحقیقات شیعهشناسی هستید، بفرمائید هدف از مطالعه و تحقیق در رابطه با شیعه و شیعهشناسی چیست؟
من هم از التفات و توجه شما، صمیمانه تشكر میكنم. در سال 73 در دوران تحصیل، در بیرون از كشور، به این خودآگاهی دستیافتم كه حجم قابل توجهی از جماعت غیر مسلمان، در زمینه شیعهشناسی، تحقیق میكنند و بعد هم معلمی و تدریس میكنند و بعد تمام عمرشان را در زمینههای مربوط به مطالعات شیعی میگذرانند. بخش (Department) بزرگی از مراكز تحقیقاتی بزرگ و از دانشگاههای معتبر جهان، به مطالعات مربوط به اسلامشناسی به طور اعم و شیعهشناسی به طور اخص اختصاص دارد; بهخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شیعهشناسی در كانون مطالعات شرقشناسی قرار گرفت; به گونهای كه نوع كتابها و رسالههایی كه در زمینه اسلامشناسی نوشته میشود، تعمد و اصرار بر این دارند كه حتما رای و نظری از متفكران شیعی هم در آنجا ذكر شود و حتی دو مركز به نام اسلامشناسی، ولی در واقع برای مطالعات شیعی، در آكسفورد و هاروارد آمریكا تاسیس شد. دانشكدههای حقوق و فقه اسلامی هم بخش عمده مطالعات آنها به فقه شیعه اختصاص دارد. در میان مراكز پژوهشی و آموزشی كشور، یك مركزی كه متولی و مربوط به مطالعات شیعهشناسی باشد، وجود ندارد و جای تاسف است كه این موضوع در كشور متولی ندارد. یك مركز به طور متمركز و به طور مجزا و مستقل، این مطالعاتی را كه در بیرون از كشور صورت میگیرد، تحت نظر ندارد و خودش طرح و پروژهای برای مطالعات شیعهشناسی ارائه نمیكند. البته جسته و گریخته، ترجمهای صورت میگیرد یا كتابی نوشته میشود، ولی متمركز نیست. به دنبال این ایده كه در ذهن من به وجود آمد، باز به ذهنم رسید كه مطالعه كنم و ببینم آیا برای جوامع و جماعتها و گروههای شیعی موجود در دنیا، در حال حاضر، یك شناسنامهای تدوین شده است، یا خیر. بدون تردید جماعتشیعی امروز در دنیا با نژادهای مختلف پراكنده هستند: عدهای در آفریقا، گروهی در اروپا یا آمریكا و عمدتا در خاورمیانه متمركز هستند. آسیای دور نیز، خالی از شیعه نیست. این ایده دلمشغولی من را بیشتر كرد. یهودیها در آن دانشگاهی كه من تحصیل میكردم، حجم قابل توجهی از كتابخانه دانشگاه را به خود اختصاص دادهاند و پیشینه و تاریخشان، علمایشان، گروهها و جوامعشان، افراد سرشناسشان در عرصههای مختلف، در كتابهای متفاوت به زبانهای مختلف ترجمه كردهاند، اگر مادر بزرگ مادر بزرگ فلان آقا با فلان یهودی نشسته بود و با هم یك گپیزده بودند، اینها پیدا میكردند و آن را به عنوان یهودی جا میزدند و بعد آن را به چند زبان ترجمه میكردند. خوب ما بدون تردید از نظر جمعیت و از نظر تعداد، به مراتب بیشتر از آنها هستیم. پراكندگی جغرافیایی ما هم به مراتب بیشتر از آنهاست. آیا ما شناسنامهای برای خودمان داریم یا نداریم؟ بعد متوجه شدم كه نداریم. در زمینه شیعیان ایران، شیعیان بحرین، شیعیان عراق، شیعیان افغانستان و شیعیان لبنان، كتابهایی كه خود شیعیان نوشته باشند و وضعیتحاضرشان را مورد بحث قرار دهند، وجود ندارد. به عبارت دیگر شناسنامهای از شیعه موجود وجود ندارد. این مشكل دوم. مشكل، هنگامی حادتر شد و ذهن من بیشتر مشغول به این شد كه متوجه شدم بسیاری از ما كه مقاله مینویسیم به منابع و نوشتههای مستشرقین و غربیها استناد میكنیم! ما حتی برای شناختشیعیان كویت مثلا به نوشته آقای فولر استناد میكنیم! وقتی خود فولر را نگاه میكنیم، میبینیم كه جاسوس CIA است. چرا وجدان جمعی ما به این خودآگاهی نرسیده كه ما باید حداقل به عنوان یك قوم و قبیله و جمعیت و یك نحله و یك مذهب، خودمان را به خودمان بشناسانیم؟ این خیلی بد است كه قومی خودشناسی نداشته باشد و اقوام دیگر بیایند آنها را بشناسند و آن هم با اغراض دیگری. آقای دكتر نصر در بیرون از كشور یكی دو روز مهمان ما شدند و بنده این قضیه را با ایشان مطرح كردم. ایشان بسیار از این ایده استقبال كرد و حتی گفتند حمایت هم میكنند. منتهی شرطی گذاشتند كه من در بیرون از كشور بمانم. بنده این شرط را نپذیرفتم. برای اینكه فكر میكردم باید به كشورم برگردم. مقامات كشوری كه گاه مهمان من میشدند، این طرح را با آنها مطرح میكردم كه مشكلاتی را پیدا كرد و عملا این ایده زمینه تحقق پیدا نكرد. تا اینكه در اواخر سال 69، با مساعدت آیت الله مصباح یزدی و با مساعدت آقای دكتر ولایتی كه یكی رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت و دیگری دبیر كل مجمع جهانی اهل بیتبودند، من شروع به شكل دادن یك تیمی برای مطالعات شیعهشناسی كردم. در واقع مركز مطالعات و تحقیقات شیعهشناسی به وجود آمد تا جمعیتشیعی را مطالعه جامعشناسانه و مردم شناسانه بكند و برای شیعه موجود شناسنامهای را تهیه نماید. به عبارت دیگر اگر جمع و جماعتشیعی را به عنوان یك كل در نظر بگیرید، این سه بخش را شامل میشود:
1- پیدایش و زمان شكلگیری;
2- تطور تاریخی;
3- وضعیت موجود و حاضر.
در كنار این هم البته یك بخش عمده دیگری نیز وجود دارد كه میشود گفت عرصه چهارم است و آن این است كه باورهای شیعی كدام است؟ آموزههای شیعی چیست؟ راه و رسم زندگی شیعیان چگونه است؟ عادات و رویههای شیعیان كداماند؟ عزاداری و سوگواری آنها چیست؟ دانشها و علومی كه شیعیان آنها را نسل به نسل به فرزندان خود انتقال دادند، كدام است؟ اینها عرصههایی است كه بعضی از آنها در حوزه، متداول است; مثلا بررسی باورها البته نه به شیوه جامعهشناسانه بلكه به شیوه متكلمانه – مطالعه دانشها، فقه، حدیث، عرفان و فلسفه و… متداول و مرسوم است; ولی در مورد بعضی از آنها اصلا مطالعهای وجود ندارد. همین جامعهشناسی و مردمشناسی شیعه كه عرض كردم، اصلا در حوزه جایی ندارد; نه تنها در حوزه، بلكه در كل كشور. بعد از گذشتیكسال و نیم الی 2 سال، به خوبی آگاهم كه هیچ جای كشور چنین كاری را نمیكند. در واقع این مركز به وجود آمد تا خلایی را كه در زمینه مطالعات شیعهشناسی در میان جمع و جماعتشیعی موجود، وجود دارد پر كند. نمیخواهد كارهای دیگران را تكرار كند; بلكه میخواهد كاستیها یا به تعبیر، بهتر كارهای انجام نشدهای را كه مربوط به جمع و جاعتشیعی است، راه اندازد.
– چه خلاهایی را در رابطه با مطالعات شیعهشناسی، احساس كردهاید؟
اولین خلا كه در درون كشور و حوزه وجود دارد، همان مطالعات جامعهشناختی و مردمشناختی شیعی است; یعنی ضبط و ثبت و گزارش آنچه امروزه، شیعیان انجام میدهند، باور دارند و عمل میكنند. شیعیان امروز باورشان چیست؟ رسم و رویهشان چیست؟ آداب و رسومشان چیست؟ چه نوع تغییراتی را نسبتبه شیعیان قرن گذشته پذیرفتهاند؟ اهداف و مقاصدشان چیست؟ این اولویت اول است كه من در یك كلام از آن تعبیر به تدوین شناسنامه برای شیعیان موجود كردم.
در زمینه كارهایی هم كه خود شیعیان انجام دادهاند، نقایصی وجود دارد; مثل مطالعات تاریخی. در زمینه مطالعات تاریخی، عمدتا تاریخ سیاسی شیعه ثبت و ضبط شده است. تاریخ اجتماعی شیعه مورد توجه جدی قرار نگرفته است. ما باید تاریخ اجتماعی شیعیان را هم تدوین كنیم و این نقیصه را هم برطرف كنیم. نقیصهای كه در زمینه الهیات و مطالعات كلامی وجود دارد، این است كه دفاعیات شیعه، عمدتا متوجه مذهب مخالف، یعنی اهل سنت است كه در طول تاریخ اتفاق افتاده است. چون نوع مخالفتهایی كه علیه شیعیان ابراز میشده است، عمدتا از ناحیه اهل سنتبوده است. طبعا نوع كتابهایی كه نوشته شده، متوجه آنهاست. فرض بفرمایید نماز را باید با دستهای افتاده و باز بخوانیم، یا با دستهای بسته؟ صلاه تروایح، گرفتن وضو و امثال اینها. حتی در حال حاضر هم نوع كتابهایی كه نوشته میشود، عمدتا به سمتشبهات یا مسائلی است كه اهل سنت و جماعت مطرح میكنند. نوع علمای معاصر ما نیز از شبهات و مسائلی كه مستشرقین مطرح كردهاند، یا به عبارت دیگر شبهاتی كه توسط علوم اجتماعی جدید، مطالعات جدید، زبانشناسی، مردمشناسی، جامعهشناسی شرقشناسی مطرح شده، آشنایی و آگاهی ندارند. ما باید آنچه را مستشرقین در باب اسلام، به طور عام و در باب تشیع به طور خاص مطرح كردهاند، ترجمه كنیم و در دسترس محققان و نویسندگان خود قرار دهیم تا براساس این شبهات كه برخی از آنها كاملا نو و جدید است، دفاعیات صورت بگیرد و نوشتهها تنظیم شود. به خاطر میآورم كه وقتی به دیدن یكی از مراجع معاصر رفتم و برایشان توضیح دادم كه یكی از كارهای ما، ترجمه واژگان شیعی در دایرهالمعارفهای بزرگی مثل امریكانا، بریتانیكا و دائرهالمعارف اسلام است، ایشان بسیار خوشحال شدند و استقبال كردند. گفتند كه چه بسا اگر ما آن نوشتههای مستشرقین را بخوانیم، كتابهایی كه در معرفی شیعه مینویسیم، با آنچه الان نوشتهایم، فرق كند و این كاری استبسیار خوب و لازم. من فكر میكنم كه این موارد، جزء اولویتهایی است كه ما در مطالعات مربوط به شیعهشناسی باید به آن بها دهیم و مطالعاتمان را به آن سمت و سو سوق دهیم.
صفحه اصلی » گروه » شيعه پژوهي
ثبت دیدگاه