پ
پ

مستشرقین اهتمام دارند به این كه در رابطه با شیعه مطالعات وسیعی داشته باشند، و محققین ما در مقالاتی كه می‏نویسند، رجوع می‏كنند به مطالبی كه مستشرقین در تالیفات و كتاب‏های خود نوشته‏اند، به نظر حضرتعالی مستشرقین با چه انگیزه‏ای وارد این مباحث می‏شوند؟
در پاسخ به این سؤال، باید در دو زمینه عام و خاص سخن گفت. در زمینه عام این است كه اصولا انگیزه‏هایی كه در كشورهای اروپایی حاكم است، یا انگیزه‏های سیاسی است، یا انگیزه‏های اقتصادی. به عبارت دیگر، آنچه امروزه همانند یكی دو قرن گذشته در صحنه زندگی روزمره مغرب‏زمینی‏ها حاكمیت دارد، سیاست و اقتصاد است. به تعبیر درست‏تر اقتصاد است و سیاست، راهگشای اقتصاد و بازاریاب است. یعنی نقطه قراردادهای اقتصادی را تنظیم می‏كند و این به این معناست كه انگیزه‏های غربی‏ها در حمایت از مطالعات مربوط به شرق‏شناسی یا اسلام‏شناسی مطالعات یا شیعه‏شناسی، در نهایت و در كلیت، در جهت تامین منافع مادی كشور آنهاست و تردیدی نیست كه آنها عاشق شرق، عاشق اسلام، عاشق تشیع نیستند. آنها برای آشنایی به زوایای پنهان و مجهول زندگی شیعیان، مطالعات شیعه‏شناسی را مطرح كردند تا در پرتو این آشنایی، منافع اقتصادی و سیاسی خود را آسانتر تامین كنند. این چیزی نیست كه احتیاج به استدلال و برهان داشته باشد. آنقدر ظاهر و آشكار است كه نیازی به استدلال و برهان و آوردن شواهد تجربی ریز ندارد. در شرق منابع كمیاب وجود دارد. منابع كمیاب بسیار با ارزشی كه برای رشد اقتصادی و رشد اجتماعی مغرب، اهمیت‏حیاتی دارد. به همین جهت آنها راه و رسم‏های عالمانه‏ای را در محافل دانشگاهی خود ایجاد كردند تا مشرق زمینی‏ها از جمله شیعیان را به شیوه كاملا عالمانه و با همان روش‏های مرسوم خود مطالعه كنند. از این رو فرآورده‏های دپارتمان‏های شرق‏شناسی و اسلام‏شناسی، بدون هیچ‏گونه تردیدی، مورد استفاده وزارتخانه‏های خارجه، نخست وزیری، وزارت كشور، وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات، مراكز اقتصادی و حقوق بشر و تعاملات دو طرفه قرار می‏گیرد.
پاسخ من به سؤال دوم شما اینست كه یك مواردی وجود دارد كه می‏تواند استثناء باشد. این موارد اندك و نادر است و بستگی به افراد دارد. یك مركز مطالعاتی گاه به اهدافش نزدیك است و یكی دورتر. درست است كه او از طریق پروژه‏های تحقیقاتی خودش، زندگی می‏كند و سود می‏برد و هدیه دریافت می‏كند و مزایا و حقوق و پاداش می‏گیرد، اما خودش نگاه می‏كند و یك جذابیت‏ها و علایق فردی و شیفتگی خاصی نسبت‏به آموزه‏ها و باورها و حتی بعضی از شخصیت‏های شیعی پیدا می‏كند; به گونه‏ای كه نمی‏توانیم او و زندگی او را در زمره آن اهداف عامی كه قبلا ترسیم كردم، قرار دهیم. اگر چه او در درون آن سیستم قرار می‏گیرد، اما می‏شود گفت آن فرد حداقل آن غلظت را ندارد، یا حداقل هنگامی كه مطالعه می‏كنیم، این را در ظاهر نمی‏بینیم. نمونه روشن آن آقای هانری كربن و مطالعات ایرانی او است. ارتباطات او با مرحوم علامه طباطبائی – رحمه الله علیه – و تلاش او برای ترجمه میراث عرفانی شیعه برای بلاد غرب، ارزشمند است. بدون تردید، كربن حق عظیمی بر گردن ما شیعیان دارد. كربن احساس كرد كه در غرب، خلا معنوی وجود دارد و برای پركردن این خلا معنوی، عرفان شیعی را پیشنهاد كرد. لذا به ایران آمد. جهد و جدیت‏بلیغی ورزید، تلاش زیادی كرد تا با عرفا و فلاسفه موجود در جامعه ایران ارتباط برقرار كرد. با مرحوم علامه طباطبائی ارتباط نزدیكی برقرار كرد; جلسات مستمر و ممتدی را گذاشت و شاگردی كرد و بعد آنها را به زبان فرانسه برگرداند و بعد شاگردان و همكاران او از زبان فرانسه به زبان انگلیسی ترجمه كردند و در اختیار دنیا قرار دادند. جناب استاد آقای سید جلال‏الدین آشتیانی هم در یك مقاله‏ای مرقوم فرموده بودند كه كربن در حال مرگ، در آخرین ساعات زندگی خودش، آن متن زیارت معروف مربوط به حضرت ولی‏عصر (عج) (سلام علی الصاحب الدعوه النبویه و)… را مرتب و مكرر می‏خواند. این نشان می‏دهد كه فراتر از انتقال یك میراث فرهنگی، یك نحو تعلقات شخصی و تمایلات شخصی هم در او وجود داشته كه این كارها را انجام داده است. یا افراد دیگری مثل آقای مادلون كه كتاب «جانشینی محمد» را نوشت و این كتاب در ایران توسط آستان قدس رضوی ترجمه و كتاب سال شد. البته تبلیغات تندی را علیه این مرد بزرگ در محافل مربوط به وهابی‏ها و غیر وهابی، حتی در میان خود مغرب زمینی‏ها راه افتاد. كم و بیش ما می‏توانیم انسان‏هایی را پیدا كنیم كه آنها تلاش‏های زیادی را در معرفی آموزه‏ها و باورها و فلسفه و عرفان شیعه انجام داده‏اند كه امیدواریم سعی آنها مشكور باشد و ما هم از آنها تقدیر و تشكر می‏كنیم و قدر آنها را پاس می‏داریم و آنها را با سایر مستشرقین كه در بعضی از دپارتمان‏های معلوم‏الحال در اروپا و اسرائیل وجود دارند، هم تراز نمی‏دانیم.
– با توجه به خلاهایی كه هست، وظیفه حوزه، دانشگاه و حكومت اسلامی چه می‏تواند باشد؟
البته بنده در موقعیت و منزلتی نیستم كه برای كسی تعیین تكلیف كنم. طبعا تعیین تكلیف و تعیین وظایف جمعی به عهده آنهایی است كه مرجع و زعیم و محل اعتبار در كل جامعه شیعی هستند. آن مقداری كه من می‏توانم برای هم‏دوره‏های خود و طلاب هم ردیف خود، محققان و همكاران امثال خودم عرض كنم، این است كه مهم‏ترین نقیصه‏ای كه الان جامعه شیعی از آن رنج می‏برد، خلا مطالعات میدانی و جامعه‏شناختی و آماری است. این خلاها را دانشگاه نمی‏تواند پر كند. برای اینكه بودجه‏های تحقیقاتی دانشگاه، بودجه‏هایی است كه مربوط به امور روزمره مردم می‏شود، مثل آب، برق، هوا، فضا، حمل و نقل، كشتی، گوشت و… آنها اگر هم در امور مربوط به دین و دیانت‏سرمایه‏گذاری كنند، در عرصه دانشكده‏های الهیات است. دانشكده الهیات هم یا عرصه كلام است‏یا عرصه فلسفه یا تاریخ و یا فقه و اصول كه متداول و مرسوم است. این را باید خود حوزه كه متولی دینداری مردم است، بر عهده گیرد. در واقع باید دید این جمعی كه امروزه می‏گوید من شیعه دوازده امامی هستم، زبانش چیست; نژادش چیست و تركیب جمعیتی‏اش چیست. میزان بی‏سواد و با سواد آن چقدر است. درصد دستیابی اینها به قدرت چقدر است. درصد دستیابی آنها به ثروت چقدر است. درصد دستیابی آنها به منزلت اجتماعی چقدر است. آسیب‏ها و مصائب اجتماعی آنها چگونه است. این، راهش این نیست كه یك مبلغ بفرستیم. این مبلغ روش‏شناسی نخوانده است. اصلا نمی‏داند مطالعه اجتماعی یعنی چه. راهش این است كه ما آموزش‏ها و كلاس‏هایی را برگزار كنیم و عده‏ای را به عنوان محقق، آموزش دهیم كه اگر بخواهند یك جمع و جماعتی را بشناسند، از كجا شروع كنند. و بعد آنها را اعزام كنیم و به آنها بگوییم آقایی كه می‏روی تایلند، خواهش می‏كنیم علاوه بر اینكه برای آنها وعظ و سخنرانی و اخلاق می‏گویی و آنها را با تاریخ اسلام آشنا می‏كنی، از آنها هم یك اطلاعات جامعی به دست آور. آنها چه كسانی هستند، جمعیتشان چقدر است، كسب و كارشان چیست، میزان تغییراتی كه می‏پذیرند، آسیب‏های محتملی كه نسبت‏به آنها وجود دارد و… نه به شیوه حدسی و تخمینی، بلكه به صورت روشمند، مطالعه كند. بنده راه حل اساسی در پر كردن این خلا را آموزش خود حوزویان می‏دانم. یعنی بخشی از حوزویان باید دانش‏های لازم را برای این سطح مطالعات فرا بگیرند و بعد تحقیقاتی را در این زمینه صورت دهند.
– پیشنهاد مشخص حضرت عالی این است كه مثلا یك رشته تخصصی شیعه‏شناسی در حوزه باشد؟
بله; ما می‏توانیم رشته‏ای را تحت عنوان رشته شیعه‏شناسی در مقطع كارشناسی ارشد و دكتری ایجاد كنیم و بعد شیعیان آذربایجان و روسیه و افغانستان و… را جدا جدا بررسی كنیم. دانشجو باید آموزش‏های عمومی را ببیند و بعد در حوزه كاری خاص خود تخصص پیدا كند. این طرح تا به حال با مسؤلین حوزه مطرح شده است.
من با تعدادی از مراجع تقلید و شماری از مدرسان بر جسته حوزه، این طرح را مطرح كردم. همگی آنها در واقع تصدیق كردند كه این خلا، وجود دارد و باید پر شود. حتی بعضی از آنها گفتند كه امیدوارم خداوند آنقدر به من عمر دهد كه ببینم این كار شما پا می‏گیرد. برخی از آنها حتی اعلام آمادگی و مساعدت و كمك و همكاری مالی هم كردند. ولی از آنجایی كه این مراكز، به لحاظ بودجه سنگینی كه دارد و به لحاظ نوع كاری كه دارد وابسته به یك شخص یا دستگاه یا یك مرجع باشد، باید یك جایی كه عمدتا فرهنگی است و دارای امكانات مالی زیادی است، از این مركز حمایت كند كه مستمر باشد. نه اینكه یك روز حمایت كند، روزی دیگر به این بهانه كه پول ندارد، كمك نكند. بدین جهت این طرح پانگرفت. الان هم احساس می‏كنم كه واقعا حوزه علمیه قم نیاز دارد، در واقع باید بیاید بخش شیعیان مختلف در قاره‏های مختلف و در درون قاره‏ها را منطقه بندی كند و بعد به مطالعه آنها بپردازد. این كار البته ظرافت دارد و تخصص خاص و جامعیت می‏خواهد. نباید در آن عجله شود. اینها كارهای تخصصی و زمان‏بر است. یعنی ما باید برنامه‏ریزی كنیم و ظرف 10 سال نیروهایی را بپرورانیم و دانه‏های درشت آنها را برای كارهای تحقیقاتی استخدام كنیم و افراد متوسط و فوق متوسط آنها را هم به عنوان كارشناس مناطق مختلف سازماندهی كنیم.

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.