⭕️ فراخوان ثبت خاطرات مردمی از یوم العباس حسینیه اعظم زنجان خاطرات خود از دسته عزاداری یومالعباس را، در قالب تکمیل پرسشنامه ثبت و برای ما ارسال نمایید: لینک پرسشنامه: https://survey.porsline.ir/s/UXilMQt یا ارسال کلمه «خاطره» به سامانه 20001144 خاطرات برگزیده در قالب کتاب و یا تولیدات چند رسانه ای منتشر خواهد شد
هنوز دو ساعتی به ظهر مانده بود. اما نگاه که می چرخاندی میان شبستان های حسینیه، می دیدی که عزاداران، همینطور از راه می رسند… درست مثل قطره های یک دریا به هم می پیوندند… ساعت 12:30 که شد، دیگر داخل شبستان ها جای سوزن انداختن نبود… و فوج فوج عزاداران را می دیدی که […]
قرار بود روز نهم جنگ شود… آن هم نه روز، بلکه شبانه… آرامش در سپاه حسین (ع) موج می زد… اباعبدالله (ع)، برادرش، عباس را صدا زد… _ عباس جان… امشب را از دشمن مهلت بگیر… می خواهم نماز بخوانم… و عباس اطاعت کرد… و اباعبدالله نماز خواند…. آن هم چه نمازی… به گمانم، هر […]
عاشوراست… روز دهم.. صدای چکاچک شمشیرها به گوش می رسد… زینب(س)، رقیه را بغل گرفته است و برایش از آب می گوید… از ابوالفضل علمدار… و سکینه گوشه ای نشسته است…به عمو می اندیشد… به اینکه اگر لب باز کند و بگوید آب، عمو به لب فرات می رسد… باب الحوائج است او… رباب علی […]
نذری برای نیازم، حتی از دور… تلفن زنگ می خورد: الو…حسینیه اعظم؟…سلام…یه نذری داشتم…صدهزارتومان می خواستم واریز کنم و…. گریه اش می گیرد… لطفا برای عزاداران، آب بخرید و توزیع کنید…به نیابت از دلِ شکسته من… اپراتور گوشی را می گذارد و روی برگه می نویسد خانم علایی، نذر آب، روز دسته… و دلش پر […]
ایستگاه صلواتی حسینیه اعظم زنجان در ورودی اتوبان تهران به زنجان برای مشاهده گزارش تصویری ایستگاه صلواتی بر روی لینک زیر کلیک کنید گزارش تصویری ایستگاه صلواتی
بسته بندی غذای متبرک جهت توزیع در ظهر عاشورا حسینیه اعظم زنجان
هنر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت باخبران غمت بی خبران از عالمند عزاداری خادمین آشپزخانه